بهترین خواستگاری سال ۲۰۱۷

منبع: وبسایت خبرنامه

همین دیروز شنبه بود که شماری زیادی از کاربران فیس بوک در افغانستان، پست‌های دور و درازی را، به صورت جدی و یا هم طنز گونه می‌نوشتند که گویا، وزارت عدلیه روی قانونی کار می‌کند که ازدواج و طلاق از طریق آنلاین صورت بگیرد.

خیلی‌ها تأکید داشتند که کار خوب است، اما شماری هم مخالفت می‌کردند که این امکان ندارد.

جالب و غافل گیر کننده اما امروز بود. وقتی یک دوست خوبم برایم از  نیویارک، یعنی از آن سر دنیا پیام گذاشت که یک اتفاق خیلی نادر در فیس بوک یک جوان افغانستان رخ داده و یک نفر از کابل، به صورت عمومی در صفحه فیس بوک‌اش از دختری که دوست داشته و در افغانستان نیست، خیلی رمانتیک خواستگاری کرده است.

یک جوان افغانستان که فارغ یکی از دانشگاه‌های خصوصی است، از دختری که دوستش دارد این گونه در صفحه عمومی فیس بوکش خواست‌گاری کرده است :

abdul-nasir

هم اکنون می خواهمت
همچون رگی که خون لازم است
یا قلبی که
یک شوک کوچک می خواهد
تا شاید زنده بماند …
می آیی؟!
دوست دارم که بعد از این با تو و در کنار تو نفس بکشم؛ در این سفر زندگی هم‌سفرم می‌شوی؟؟

در کشوری مثل افغانستان، اتفاقاتی از این دست، خیلی کم رخ می دهد. شاید هیچ رخ نمی دهد و احتمالن این نخستین مورد باشد. خیلی دل و گرده می‌خواهد که یکی بیاید در یک جامعه بسته و سنتی که در هر گوشه‌اش فقط خشونت با زنان گزارش می‌شود و یا هر اقدام پسران در مقابل دختران، خالی از ریسک نیست، این گونه عمومی خواست‌گاری کند. با آن که می داند ممکن این کار به مزاق خیلی‌ها خوش نخورد و حرف و حدیث‌های درست کنند.

این حرکت شاید رمانتیک‌ترین نوع خواست‌گاری دست کم در افغانستان بود. استقبال گسترده در میان کاربران فیس بوک داشته است. حتا خانواده‌ای آقای عبدالناصر فولاد، از این کار استقبال کرده و برادر این پسر شجاع، رسمن تخلص ناصر را به دختر خانم داده است.

hamid-zahidi-comment

بزرگ شدن در یک خانواده روحانی و مذهبی

فولاد اما این کار را کرده است. اکنون هم راضی است. وقتی من با فولاد حرف زدم، یک حس غرور در وجودش موج می‌زد.

آقای فولاد، در یک خانواده مذهبی و روحانی تولد شده و مدت زیادی هم درس دین خوانده است. پدر او یکی از آیت الله های کلان جامعه هزاره و شیعه در ولایت دایکندی است. او از متن باورهای دینی و سنتی بلند شده و دست به یک سنت شکنی پر از ریسک زده است.

او به خبرنامه گفت، این کار برایش خیلی مهم بود. البته که کاملن در مشوره با خانواده اش صورت گرفته است. فولاد می‌گوید، پدرش با این کار او مخالفت نکرده و بقیه اعضای فامیل از جمله برادرش که درس دین خوانده است نیز، از او به شدت حمایت کرده است.

پدر آقای فولاد در ولایت دایکندی یک مدرسه دینی به نام مدرسه رسول اکرم دارد و ده‌ها شاگرد در مرکز علمی دینی‌اش، درس می‌خوانند.

او گفت، این کارش را به این منظور انجام داده است که بتواند الگوی برای دیگر جوانان باشد تا بتوانند راحت‌تر در مورد زندگی و آینده شان تصمیم بگیرند و این تصمیم شان نیز بدون دغدغه باشد.

عبدالناصر فولاد به خبرنامه می‌گوید : “لحظه‌ی پست کردن این خواست‌گاری در فیس بوک، استرس داشتم. رابطه ام با قشر روحانیون استرس‌ام را بیشتر می‌کرد. اما چون پدرم راضی بود، نیلوفر نیز راضی بود و توافق کرده بودیم، با وجودی‌که برای خیلی‌ها غیر قابل تصور بود، اما این کار را انجام دادم. با آن‌که می‌ترسیدم شاید توهین و اینا صورت بگیرد. اما همه از من استقبال کردند و این عالی بود”

folad

فولاد می‌گوید، او ریسک کلانی کرده است. ناوقت شب وقتی می‌خواست این پست را بگذارد، برادرش شیح عبدالحمید را از خواب بیدار می‌کند و نظرش را می‌خواهد. او می گوید: “وقتی برادرم شیخ عبدالحمید را از خواب بیدار کردم و گفتم می‌خواهم این کار را بکنم، به من گفت ببینم متن‌ات چگونه است. وقتی متن را خواند بدون کدام حرف گفت، فورن پست کن”.

عشق از فاصله‌ی هزاران کیلومتری

اما تنها فولاد قهرمان این اتفاق جالب نیست. آن‌طرف در یکی از کشورهای خیلی دور در اروپا، دختری است که شاید هر دقیقه قلبش برای دیدن فولاد می‌تپد. شاید لحظه شماری دارد که این که شاهزاده رویاهایش را ببیند و برای همیشه دست هم را بگیرند.

بانو نیلوفر غلامی، دختری است که در ایران تولد شده و افغانستان را ندیده است. او که اکنون در اتریش زندگی دارد، طرف دیگر ماجرا است. ‌دختری که از هزاران کیلومتر فاصله، دل به یک جوانی از مرکز افغانستان داده است و قرار است سفر طولانی‌ای را آغاز کنند.

نیلوفر به قول خودش به داشتن فولاد خیلی افتخار می‌کند. او می گوید، این کار شان در مشوره با هم بود. هر چند گاهی برخی‌ها در این گونه موارد، طرف را غافل‌گیر می‌کنند.

niloofer

نیلوفر به خبرنامه گفت : “اول مشورت کردیم با هم. بعدش تصمیم به انجام این کار گرفتیم. ناصر جان چندین دفعه خصوصی از من خواست‌گاری داشت. اما قرار بر این بود که خواست‌گاری اصلی، تسلیم شدن در فیس بوک باشد. ”

اصلن این جواب نیلوفر هم خیلی جالب است. مثلن این که یک جوان رعنا و جسور را بخواهی تسلیم بسازی، ای وای از دست دختران این زمانه….

نیلوفر بلاخره پس از خیلی انتظار، در چهارم جنوری یعنی چهار روز پیش از امروز و دو روز بعد از این خواست‌گاری، ساعت ۴:۳۲ دقیقه بامداد به وقت افغانستان، به درخواست فولاد جواب مثبت می‌دهد. او در بخشی از پیام فیس بوکی‌اش نوشته است :

جواب من به فولاد عزیزم

بله هست

بله

nilofer-gholami-comment-yes

ظاهرن فولاد این جا در افغانستان، تا همان وقت شب بیدار بوده است. او در دوم جنوری این خواست‌گاری را انجام داده و منتظر شنیدن جواب مثبت. او فوری و تنها سه دقیقه پس از این پاسخ نیلوفر، نوشته است :

نیلوفر عزیزم !

از این که جواب مثبت دادی سپاس‌گزارم،

همیشه در کنار هم بمانیم….

واکنش‌های عمومی به این خواست‌گاری

اما این تنها یک بخش قصه است. قصه دو جوانی که جرات کردند و با توجه به تفاهمی که داشتند، قصه خواست‌گاری شان را به صورت آنلاین و عمومی از طریق فیس بوک انجام دادند. بخش دیگر قصه، واکنش ها به این ماجرا است. مردمی که از فولاد یک قهرمان ساخته اند. شبیه بیژنِ شاهنامه که برای بدست آوردن منیژه اش، آن‌قدر ریسک کرد که کارش به افتادن در سیاه چاه رسید.

عیدمحمد جعفری یکی از دوستان فولاد ظاهرن نوشته است :” بهترین خواست‌گاهری سال ۲۰۱۷ است. آن هم خواست‌گاری فیس بوکی. کسانی که زن ندارید اقدام بی پیشه این دو جوان را به فال نیک گرفته تا برای دیگران الگو شود. من بی صبرانه منتظر داماد شدن جناب فولاد هستم.”

freshta-aslami

ذاکر بابک دوست دیگر فولاد است که پس از خواستگاری فولاد از نیلوفر، به ادامه یک رباعی عاشقانه این گونه کمنت داده است :

” اینه انی بیرقایت نیمه افراشته نه، کاملان بالا. مه با فیاض رفتم که موتر گل بزنم. رامین ملعون زود برو برقی ره بگو برقای ما را امشب تا صبح قطع نکنی که آمادگی عروسی را می گریم”

اتفاقاتی از این دست در افغانستان، خیلی کم رخ می‌دهد. یا شاید هم رخ ندهد. دست کم قبل از این چنین کاری نشده است.

بیشتر کسانی که استقبال کرده اند از این کار، جوانان اند. جوانان دختر و پسر. مثل پروین یکی از بانوهای جوانی که گفته است :

“واااو !

اولین و جالب ترین خبر سال این پست شما بود آقای فولاد. قشنگ ترین جمله ها تقدیم شما و بانوی گرامی. زندگی و روزگار به کامتان باد.”

در این میان اما یکی از دوستان دیگر فولاد، شاید هم دوست فامیلی اش نوشته است که او مامور بوده تا فولاد را متقاعد بسازد عروسی کند و حالا که این اتفاق افتاده است، خوش حال است.

ali-mellatyar-comment

آقای محمد علی ملتیار نوشته است:

“مدت بیشتر از یک سال بود که من از طرف خانواه محترم جناب فولاد مامور بودم تا آقای فولاد را به انتخاب و ازدواج متقاعد بسازم، ولی هر کسی را انتخاب نه کرد. بالاخره با انتخاب عالی اش من، خانوادهه و اکثر دوستانش را نهایت خوشحال ساخت! حالا برای هر دوی تان مبارک می گویم !”

رابطه‌های عاشقانه در افغانستان

در کشور مثل افغانستان، که فضای کاملن بسته سنتی دارد، این گونه اتفاقات شاید کمی برای مردم دیگر گونه به نظر برسد. پیش از این در دسامبر سال ۲۰۱۶، یک جوان در میدان هوایی کابل نیز دست به یک کار خلاقانه زده بود.

او هنگام فرود معشوقه اش در میدان هوایی، از او در حضور مردم خواستگاری کرده بود. این قصه در شبکه های اجتماعی برای چند روز دست به دست می شد، خیلی‌ها پسندیدند این کار را؛ اما شماری زیادی نیز آن را نکوهش کردند.

airport

شاید در کلان شهرهای افغانستان، دختران و پسران جوان زیاد مشکل نداشته باشند؛ اما در روستاهای این کشور، مشکلات در انتخاب همسر حتا، خیلی جدی است. اکثرن تصمیم ازدواج جوانان را پدر مادرها و خانواده‌های دختر و پسر می‌گیرند. کاری که بیشتر موارد به خشونت های خانوادگی ختم می‌شوند.

یا مثلن ازدواج یک پسر و یک دختر از دو قوم مختلف. مشکل که خیر، اصلن بعید به نظر می‌رسد. مانند قصه دو دلداده بامیانی که بسیار جنجالی شد. داستان علی و ذکیه بامیانی که از دو قوم هزاره و تاجیک بامیان بودند و در نهایت به هم رسیدند را، همه می دانید.

قصه‌ای که در موردش حتا کتابی نیز نوشته شد و این دو دلداده لقب رومیو و ژولیت افغانستان را به خود اختصاص دادند.

روزنامه بزرگ امریکایی نیویارک تایمز، چندین گزارش در این مورد ساخت؛ اما  همین قصه نیز در میان جوانان استقبال شد و اکثر جوانان در آن زمان، از آنها حمایت کردند و آن‌را آغازی برای محو تبعیض و یا کمک به جوانان خواندند.

zakia-and-ali

در افغانستان، روشن فکرانی زیادی هستند. گاهی حتا در زمان دوستی‌شان چیزهای در فیس بوک می‌نویسند. اما پس از نامزد شدن  قیودات زیادی را بر خانم‌های شان وضع می‌کنند. حتا در حدی که نمی‌گذارند در محافل مختلف اجتماعی و ادبی اشتراک کنند و یا عکس‌هایش را در فیس بوک بگذارند. گاهی از این  دست اتفاقات مشکل ساز نیز شده است پس از ازدواج ها.

اما روی هم رفته، خیلی‌ها تنها در حد حرف دموکرات اند و به حرفهای که می‌گویند خیلی باور ندارند. دست کم این مساله در اعمال شان پس از ازدواج به وضوح دیده می‌شود. برای همین است که این کار تبدیل به یک ضرب المثل شده است که افغان‌ها، دموکراسی را برای خانه همسایه می‌خواهند.

اکنون این اقدام فولاد و نیلوفر، احتمالن راه را برای بسیاری از جوانانی باز خواهد کرد که هم‌دیگر را دوست دارند و شاید علاقه داشته باشند رابطه شان را پیش از نامزد شدن همگانی بسازند و یا مثل این‌ها خواست‌گاری کنند.

در هر صورت این اتفاقی جالبی بود. حتا فراتر از جالب. اصلن غافلگیر کننده بود. مهم‌تر این که هنوز ماه اول سال ۲۰۱۷ به آخر نرسیده است و این اتفاق رخ داد. احتمالن امسال، سال جالبی برای جوانان مجرد و عاشق باشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا