فرخنده رجبی: «نوشتن همیشه در من هست حتا زمانی که ننویسم»

داستان نویسی زنان تا امروز با فراز و فرودهای زیادی همراه بوده است. و در این همه مدت زنان زیادی در این راه پا گذاشته اند و پس کشیده اند اما با این همه هنوز هم هستند کسانی که دغدغه نوشتن دارد و می نویسند.

اگر از نخستین زنانی که به داستان نویسی روی آوردند آغاز کنیم، این مقوله ـ وضعیت گرایی  به گونه روشنی آشکار می‌شود. و این موضوع تاثیر وضعیت ـ از همان آغاز در نوشته‌ای دو نخستین بانوی داستان نویس یعنی ماگه رحمانی و رقیه ابوبکر، کاملاً مشهود است. هرچند ماگه رحمانی را جدا از داستان نویسی به خاطر فعالیت‌های اجتماعی اش می‌شناسند، اما آنچه هم در داستان‌های کوتاه او دیده می‌شود، ترسیم همان وضعیت است.

در ادامه با یکی از زنان داستان نویس افغانستان فرخنده رجبی گفتگویی را انجام داده ام خواننده باشید.

پرسش: فرخنده طبق معمول نخستین سوال را به خاطر آشنا شدن با خودت آغاز می‌کنیم. کمی بیشتر از خودت بگو؛ در کجا به دنیا آمدی و روزهای زندگی را تا این جا چه گونه سپری کردی؟

فرخنده: نامم را که شما یاد آور شدید. در یکی از کوچه‌های قدیمی مزار جان به عنوان نخستین فرزنده خانواده به دنیا آمدم. راستی باید بگویم بیست و چند روز بعد زن ۲۷ ساله‌یی می‌شوم. در پاسخ به بخش دوم سوال شما؛ ۲۷ سال و گذراندن زندگی آن هم به عنوان یک زن در سرزمین جنگ و خون. راستش سوال سختیست. می‌توان گفت سال‌هاست زنان این سرزمین شبیه هم بزرگ می‌شوند و تجربه‌های تلخ را به جرم زن بودن و زنانه‌گی داشتن با جان و دل می‌کشند. از سال‌های نخستین زندگی مانند دختران دیگر به سبب حضور طالبان از مکتب رفتن باز داشته شدم. خواندن را از مکتب قرآن یاد گرفتم. آن سال‌ها عاشق کتاب ارسلان رومی بودم. بعدتر مکتب را تمام کردم و با علاقه که به ادبیات داشتم وارد دانشکده ادبیات دانشگاه بلخ شدم. آن سال‌ها خانه فرهنگی پرتو را من با یک تعداد از دختران عزیز دیگر ایجاد کردیم. مجله پرتو ماهانه به چاپ می‌رسید و تمرکز اصلی‌اش روی ادبیات بانوان بود. آن سال‌ها؛ آن سال‌های درخشان پر از شور و شوق بودیم. در کنار این‌ها برای بعضی رسانه‌ها مانند دویچه وله می نوشتم و برنامه‌های ادبی را به رادیو آیسف می‌ساختم. در تمام این سال‌ها کار برای زنان و دستیابی آنان به صلح و زندگی بهتر دغدغه ذهنی‌ام بوده. در این مسیر گاهی افتادم گاهی بلند شدم و ناگفته نباید بگذارم که مورد لطف ارجمندانی هم قرار گرفتم. از آن جمله می توان از جایزه بین المللی سیمرغ یاد آور شوم که در دیسامبر ۲۰۱۵ از سوی بنیاد آرمانشهر بابت کار به زنان و صلح به من داده شد. در کنار این‌ها در برنامه‌های در داخل و خارج از افغانستان پیرامون زنان و صلح اشتراک کرده‌ام.

پرسش: در نخستین سال‌های تب و تاب ادبیات پس از طالبانی و جریان‌های وبلاگ نویسی با مجموعه داستانی به نام پنجه‌های سرد یک گامی در جهان داستان نویسی افغانستان گذاشتی اما دیگری خبری از مجموعه دوم نشد، آیا نوشتن را کنار گذاشته‌ای؟

فرخنده: نوشتن همیشه هست حتی زمان‌های که ننویسی. نوشتن سال‌هاست بخش مهمی از زندگی من بوده و همیشه خواهد بود. برای من کار اصلی نوشتن است و فعالیت ‌های دیگر همه‌اش حاشیه. با آنکه دیری شده داستان ننوشته‌ام. اما نوشتن هست در قالب نامه یادداشت گزارش…

پرسش: نوشتن گاهی گزینه‌یی نیست، یعنی نویسنده اختیار در نانوشتن ندارد اما با این هم اختیار در گزینش یک قالب برای گفتن حرف‌های خود دارد، چه شد که آن زمان رفتی سراغ داستان نویسی؟

فرخنده: یادم می‌آید که در مسیر مکتب تا خانه کتاب فروشی‌های زیاد در جاده بیهقی بودند و من روزها دو هزار افغانی (واحد پولی آن زمان) را که از پدر می‌گرفتم کتاب داستان کرایه می‌کردم و تمام تلاشم این بود که باید به یک شب کتاب را تمام بکنم اگر نه پول کرایه دو چند می‌گردد. شاید یکی از دلایل این که داستان نوشتم همین خواندن کتاب‌های داستان بوده.

پرسش: در ابتدا که می‌نوشتی بیشتر موضوعات داستان‌هایت را از روی چه چیزهایی انتخاب می‌کردی؟

فرخنده: آن زمان نخستین تجربه‌های نویسنده‌گی من در مجموعه پنجه‌های سرد نشر شد. در آن نخستین نوشته‌ها فقط نوشتن است و روایت بدون هیچ فلسفه‌یی پشت موضوع و یا مضمون آن. ولی در کل مضمون آن نوشته‌های چاپ شده روی کودکان و زنان می‌چرخند.

پرسش: آیا دوباره سراغ چاپ کتابی دیگری خواهی رفت؟ اگر بروی چه چیزهایی خواهی گفت که در داستان‌های گذشته‌ات نگفته‌ای؟

فرخنده: همسرم از من عکسی گرفته و حرفش این است که آن عکس روی جلد مجموعه بعدی‌ام باشد. داستان‌های زیادی ناپخته و به چاپ نرسیده دارم که یا در کنج الماری افتاده‌اند و یا هم در بین شلوغی فایل‌های کمپیوترم مانده است. همان گونه که در بالا یاد آور شدم دغدغه‌های ذهنی من زنانه‌گی زنان و زندگی بهتر و دست‌یابی شان به صلح و آرامش است که این بدون شک به گونه‌یی مستقیم و یا غیر مستفیم در نوشته‌هایم نمایان اند.

پرسش: برخی نویسنده ها می گویند که برای نوشتن به خواندن هم نیاز است با این حال از کدام نویسنده ها بیشتر می خوانی ؟

فرخنده :باید اعتراف کنم که من کتاب خوان جدی و خوبی نیستم. گاهی می‌شود که هفته‌ها کتاب را نمی‌بردارم. گاهی هم هفته‌ها پشت سر هم کتاب می‌خوانم. شعر مولانا فروغ سپهری و نویسنده‌گانی دیگری که روی صفحه‌های اجتماعی نوشته‌های شان را می‌گذارند می‌خوانم. این اواخر مشغول خواندن یک مجموعه خوبی از داستان‌های ترجمه شده نویسنده گان محبوب اروپا هستم. از ژان پل سارتر و چندتن دیگر در بخش مکتب‌های فلسفی می‌خوانم. در ضمن باید یاد آور شوم که کتاب‌های که پیرامون وضعیت زنان نوشته شده است را نیز جدی پی‌گیری می‌کنم.

پرسش:همواره یک موضوعی در ادبیات مطرح بود به نام زنانه نویسی و مردانه نویسی و آیا خودت هم به این مقوله باورمند استی؟

فرخنده: فکر می‌کنم حس نویسنده است که موضوع و جریان فکری نویسنده را در نوشته‌هایش مشخص می‌کند نه جنسیت. اگر یک زن نویسنده تمرکزش روی وضعیت اجتماعی جوانان باشد بدون شک که اثارش تاثیر پذیر از آن است. همین گونه در مورد مردان نویسنده نیز صدق می‌کند. از این هم نمی‌توان چشم پوشی بکنیم که به طور مثال زنانه‌گی و تجربه‌های زنانه یک نویسنده زن خیلی بهتر از یک نویسنده مرد می‌تواند در نوشتن در باره زنان کارگر باشد. ولی در کل از دید من نمی‌توان سیاه و سپید به این موضوع نگاه کرد.

پرسش: بیشتر در نوشتن با چه کسی حس فکری نزدیکی داشتی و یا الگو ات چه کسانی بودند و هستند؟

فرخنده: بیشتر نوشته‌های من تاثیر پذیر از حالت‌های روانی و ذهنی من بر زمان جاری خودش بوده است. کتابی و یا نامی مشخصی را نمی‌توانم بگویم که در نوشتن الگویم بوده است.

پرسش: مطمینن با کارها و فضای ادبی امروز افغانستان از نزدیک آشنا استی و پی‌گیری می‌کنی، دیدگاه‌ات چه است؟ آیا امید برای بهتر شدن این وضعیت داری؟

فرخنده: دو-سه روز پیش  برای جمعی از نویسنده‌گان جوان بدخشان مزار و چاریکار صحبت میکردم. آن ها شکایت از نبود نهادهای مشخصی برای نویسنده گان در ولایت شان کردند. اگر این سه ولایت را نمونه کوچکی از افغانستان بشماریم پس نهادهای که برای ادبیات و رشد کار نویسنده‌گان جوان و تازه کار فعالیت بکنند به شدت کم شده است. اگر مقایسه بین ام سال و سال‌های پرشور دهه ۸۰ داشته باشیم. بی‌گمان به این پی‌میبریم که فعالیت‌های ادبی و فرهنگی بین جوانان وضعیت پر رنگی ندارد. اگر چه نمی توانم منکر از این باشم که از آن موجی پر شوری که در دهه هشتاد در حوزه‌های ادبی مانند کابل مزار و هرات و تخار کار می‌کردند امروز بسیاری شان دیگر در این زمینه فعالیت ندارند. خوب در کل می‌توان گفت که وضعیت نسبتا ساکت کنونی با کار بهتر و رشد نویسنده‌گان جوان و نو پا می‌تواند امید بخش گردد.

پرسش: چقدر وضعیت امروز زنان افغانستان نیاز به نوشتن و تولید متن دارد؟ چه حرف‌هایی است که باید گفته شود؟ به حیث کسی که در این فضا کار کرده‌ای چه گفتنی داری؟

فرخنده: وضعیت کنونی زنان چه از دید جایگاه اجتماعی اقتصادی سیاسی و حتی وجود زنانه‌گی‌های خود زنان نیاز به کار جدی و بازتعریف دارد. نوشتن بدون شک می تواند یکی از کاربرد ترین اسلحه‌های باشد که با آن می‌توان به جنگ این جامعه ضد زن رفت. مقوله‌های اجتماعی اقتصادی و سیاسی را می‌توان با نوشتن شعر داستان طنز و دیگر گونه‌های ادبی در مورد زن و زنانه‌گی در این جامعه و حتی در متن ادبیات باز تعریف کرد. باور مندم زنان می‌توانند خود نقش بسیار سازنده‌یی برای تولید این مهم داشته باشند.
مصاحبه کننده: نسیمه همدرد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا