خشونتهای روانی بر زنان در رسانههای اجتماعی
داخل صنف میشوم، بیش از ۲۵ دختر جوان، شاگردان دورهی آموزشی خبرنگاری چند رسانهای هستند، دختران علاقهمند به کار در دنیای رسانهها، برای هر جلسهی درسی یک موضوع را به بحث میگیریم و دربارهاش تجربههایمان را با هم در میان میگذاریم، از همهیشان میخواهم که آدرسهای فیسبوکشان را روی کاغذ بنویسند و با من در میان بگذارند. میگویم هدفم ایجاد یک گروه فیسبوکی است که بیشتر بتوانیم در تماس باشیم، آدرسها را جمع میکنم و در میان شان اسامی مستعار زیادی را میبینم، از آنها سوال میکنم که در بین شما چند نفرتان در فیسبوک از عکس خودتان استفاده میکنید؟ بیش از ۱۵ نفر آنها دستشان را به نشانه تأیید بلند میکنند. لبخند تلخی میزنم و میگویم: بهترین موضوع بحث امروز ما، چرا به عنوان یک دختر افغان از نشر عکس و هویت اصلی خویش در رسانههای اجتماعی خودداری میکنید؟
بحث داغی است، هر کس تجربهای در این باره دارد و حرفی برای گفتن. از مزاحمتهای رنگارنگ مردان ناشناس تا تهدیدهای خطرناک اقارب درجه یک در بارهی حفظ آبرو و حیثیت خانوادهگی. به گفته خودشان با داشتن عکس جعلی از شر مزاحمتها و پیامهای بیهوده و نظریات عجیب و غریب زیر پستهایشان در امان نیستند، چه برسد به اینکه عکس و هویت واقعی خود را نشر کنند.
بعضیهایشان به این اشاره میکنند که وقتی یکی از دوستانشان که یک چهرهی شناخته شده است، یک پست و نوشته مشترک را همراه آنان شریک میسازد و به اصطلاح آنها را «تگ» میکند، گاهی با دهها و صدها درخواست دوستی پی در پی روبهرو میشوند. درخواستهایی که حتا رد کردنشان بسیار خستهکننده است.
آنها در بارهی پیامهای خصوصی دریافتیشان گاهی با جرأت و گاهی آکنده از ترس و شرم صحبت میکنند، این پیامها موضوعات مختلفی دارند، هر نوع پیامی، ابراز عشق، نفرت، تهدید، تشویق، نصیحت، خواستگاری، حرفهای مستهجن جنسی، شماره تلیفون، آدرس خانه، شغل، وعدههای رنگارنگ از هر گروه اجتماعی، جوانان، سالمندان، عالمان دینی، سیاستمداران، چهرههایی مثلاً مدنی و اجتماعی، نظامیان و حتا کودکان و نوجوانان.
بیشتر از ۹۹ درصد این پیامها از جانب مخاطبانشان بیجواب بودهاند، اما در بینشان افرادی وجود دارد که چند سال پیاپی همین پیامها را ارسال کردهاند و این کار برایشان عادتی روزمره شده است.
در این آشفتهبازار رسانهای این دختران جوان تنها نیستند، صدها زن دیگر مثل آنها روزانه این پیامها را دریافت میکنند، اما چارهای جز سکوت و بیتفاوتی ندارند، خیلیهایشان راه بلاککردن را انتخاب میکنند، اما یک مزاحم دیگر با یک پیام دیگر از یک آدرس دیگر دوباره پیدا خواهد شد.
سنتهای فرهنگی حاکم بر اجتماع به زنان این اجازه را نمیدهد که بخواهند این پیامها را به صورت علنی نشر کنند و با فرستندهگان آن برخورد جدی داشته باشند، تعداد زنانی که این شجاعت را به خرج میدهند، انگشتشمار است، من و چند تن از زنان و دختران دیگر نیز چندین بار این کار را کردهایم، اما با موجی از برخوردهای متفاوت در فضای مجازی روبهرو شدهایم تا حدی که حتا نزدیکترین اقارب و دوستانمان، ما را به خاطر عملکردمان سرزنش کردهاند، در حالی که آنها فراموش میکنند که ما نیز جزء همین اجتماع هستیم و در درون خانوادهای با همین باورهای سنتی زندهگی میکنیم، اما وقتی این خطر را میپذیریم که با علنیکردن پیامهای بیهوده مردان همیشهمزاحم فیسبوکی، جلو تکرار عملشان را بگیرم، نوعی تابوشکنی است و ما باید از جایی شروع کنیم. هر چند استفاده از چنین روشی همیشه مؤثر نیست و در حقیقت نمیتواند آن گونه که باید، این فضای متشنج رسانهای را ساختارمند بسازد، آب از سرچشمه گلآلود است.
باید به خاطر داشته باشیم که وقتی زنی در فضای مجازی همیشه درگیر این نوع برخوردهای زنستیزانه است، کوچکترین آسیب حاصل از آن، فشارهای روانیای است که مجبور است متحمل شود و سکوت کند، این پیامها خود خشونتآمیز اند و عواملی برای گسترش خشونت بر زنان محسوب میشوند.
به عنوان یک فعال حقوق زن و یک وکیل مدافع، پروندههای حقوقی مختلفی داشتهام که شروع اختلافات و خشونتهای درونخانوادهگی از همین موضوع شروع شده است، یک پیام نادرست، یک کامنت یا نظر ناشایست، کاپی و نشر عکسهای شخصی زنان و دختران در فضای مجازی، اتهامات اخلاقی نشرشده در رسانههای اجتماعی که همه و همه منجر به خشونت علیه زنان در درون خانواده و اجتماع شدهاند و مشکلات جدیای ایجاد کردهاند.
ما همیشه آگاهینداشتن از حقوق زنان، فرهنگ سنتی، کمسوادی، بیسوادی و فقر را نباید از عوامل افزایش خشونت بر زنان بدانیم، گاهی تکنولوژی مدرن چون انترنت که جهان را به یک دهکدهی کوچک بدل ساخته است و روابط میان افراد را بسیار آسان ساخته، میتواند با استفاده نادرست از عوامل افزایش خشونت بر زنان باشد.
به عنوان نمونه رسانههای اجتماعی چون فیسبوک و توییتر، اینستاگرام، تلگرام و غیره همان اندازه که دنیایی از اطلاعات را در اختیار ما قرار میدهند، در مواقعی مشکلزا نیز میشوند.
در افغانستان قانون یا سیستمی وجود ندارد که بخواهد بر نظریات استفادهکنندهگان فیسبوک یا توییتر کنترول داشته باشد یا در صورت بروز مشکلات، آنها را پاسخگو بسازد.
در این شرایط، هر کس هر طوری که دلش خواست از آنها استفاده میکند، اکونتها و پروفایلهای جعلی به نام زنان ساخته میشود و از آدرس آنان از مردان اخاذی و سوءاستفادهی مالی صورت میگیرد، عکسهای خصوصی دختران و زنان جوان و در اکثر موارد چهرههای شناختهشده به نشر میرسند و لیستی از اتهامات و داستانهای غیر اخلاقی و پر از اتهامات جنسی در موردشان نشر میشود، هزاران نفر آن را میبینند، میپسندند، نظر میدهند و با سایر دوستان خود در میان میگذارند و به راحتی در مورد شخصیت یک زن قضاوت میکنند، بی آن که به نتایج عملکرد خویش روی زندهگی او یا سایر زنان فکر کنند.
یکی از داغترین سوژههای مورد استفاده در رسانههای اجتماعی افغانستان مسایل مربوط به زنان است، بی آن که فکر کنیم تمام مخاطبان و استفادهکنندهگان رسانههای اجتماعی افراد تحصیلکرده و با سواد نیستند و به حقوق زن باور ندارند، بسیاری از آنان با دیدن این نوشتهها و عکسها دیدگاهشان نسبت به زنان منفیتر از گذشته شده و به ایجاد محدودیت برای زنان و دختران درون خانوادهی خود میپردازند، آنها را مورد خشونت قرار میدهند و جلو حضورشان را در اجتماع میگیرند، همه اینها همان خشونتهای پنهانی است که بسیاری از مردان و گاهی حتا زنان افغانستان ناخواسته با نشر یک موضوع ضد حقوق زنان به آن دامن میزنند و به افزایش خشونت بر زنان میانجامد.
مردان به ظاهر مدنی و دموکرات زیادی را میشناسیم که در زیر یک نوشته یا یک عکس خانم، نظریات آنچنانی ارایه میکنند اما حتا یکبار هم جرأت نشر تصویری از همسر، مادر یا خواهر خویش را ندارند و پاسخشان هم این است که مردم بیفرهنگ هستند و میگویند این مرد غیرت ندارد، همان مَثَل همیشهگی که ما دموکراسی را برای زن و دختر همسایه میخواهیم.
برای مبارزه با این چالش، در ابتدا باید نظام قانونی ما راههای حل مناسب حمایتی را ایجاد کند که استفاده از رسانههای اجتماعی را معیاری بسازد و با متخلفان و کسانی که مسبب خشونت بر زنان در این فضا میشوند، برخورد قانونی و جدی داشته باشد، از سویی در مکاتب باید به دانشآموزان در بارهی اهمیت، لزوم و چگونهگی استفاده از رسانههای اجتماعی آموزش داده شود، سایر رسانهها چون رادیوها و تلویزیونها باید به تهیه برنامههای آموزشی و آگاهیدهی در بارهی این موضوع مهم بپردازند و به تأثیرات مخرب اینگونه خشونتها بر روان زنان و خانوادههایشان تأکید کنند، فعالان و نهادهای مدنی نیز باید دادخواهی، خویش را برای حمایت از حضور زنان در رسانههای اجتماعی بدون ترس از بدنامی و سوءاستفاده از هویتشان افزایش دهند و تلاش کنند تا در باور زنان و دختران این سرزمین تغییر ایجاد کنند تا خود آنان بتوانند بدون هراس از هیچ کسی از حقشان دفاع کنند و تصور نکنند که تنها راه مبارزه با این نوع خشونتها بلاککردن مزاحم است، ما باید بیاموزیم که نه تنها به خود، که به زنان دیگر نیز کمک کنیم و مرتکبان خشونتهای رسانهای نیز باید بدانند که زمینهی مجازات و علنیشدن رفتار زشتشان در فضای مجازی وجود دارد. تا هراس از همین موضوع باعث شود که داستان این مزاحمتها را از شخصی به شخص دیگر تغییر ندهند و به فرستادن پیامها یا نشر اکاذب در مورد زنان به دید یک تفریح یا جلب کامنت و لایک بیشتر فکر نکنند.
کاهش خشونت بر زنان و مبارزه با آن کار یک فرد، یک نهاد یا یک رسانه نیست، این پدیدهی شوم در افغانستان نیاز به همکاری و همآهنگی همه گروههای اجتماعی دارد.
نسل بعدی ما نسل آگاهی خواهد بود که از ما خواهند پرسید برای مبارزه با خشونت بر زنان و کاهش آن به عنوان یک شهروند مسوول چه کاری کردید؟ پاسخ ما نباید سکوتی تلخ و نقل داستانی از زن قربانی خشونت باشد.
منبع : هشت صبح