خشونت عاطفی؛ بخش عمدهِ کوهیخ زیر آب
خشونت شاید از مهم ترین پدیدههایی است که زنان را در افغانستان تهدید میکند. پیرامون چگونگی محو خشونت علیه زنان همواره در نشستهای ملی و بین المللی بحث شده است.
هرچند خشونت علیه زنان یک پدیده نسبتا عام است و حتا در بسیاری از جوامع توسعه یافته نیز این بحث مختومه اعلام نشده اما افغانستان شاید تنها کشوری باشد که انواع خشونت در برابر زنان در سطوح و لایههای مختلف وجود داشته و دارد و از همه مهمتر این که تلاشهای صورت گرفته در راستای محو خشونت کمتر موثر واقع شده است.
در کشورهای توسعهیافته و جوامع مدرن و عقلانیتمدار، امروزه هرچند که بحث خشونت علیه زنان مطرح است اما، نه آن گونه خشونتی که ما در افغانستان از آن سخنمی زنیم. در افغانستان بیشتر، خشونت علیه زنان، بر محور خشونتهای «سختافزاری» میچرخد. یا به تعبیر دیگر؛ همان {خشونت فزیکی}! در این میان آنچه در افغانستان کمتر مورد عنایت قرار گرفته، خشونتهای «نرمافرازی» یا همان خشونتهای عاطفی است. این نوع خشونت عام و هرجایی هست و شاید به دلیل این که خشونتهای فزیکی زیاد است مورد توجه قرار نمیگیرد.
خشونت عاطفی
خشونت عاطفی عبارت از هر نوع رفتار کلامی یا غیر کلامی است که اثر منفی بر سلامت روانی و احساسی فرد میگذارد.
خشونت عاطفی در بین دوستان بسیار نزدیک، زن و شوهران و اعضای خانواده اتفاق میافتد. کلمات تند، ادبیات تحقیرآمیز، طعنه دادن، تهدید کردن و متلک گفتن، شایعترین انواع خشونتهای عاطفی علیه زنان در خودیترین اماکن است. این خشونتها شاید آسیب بدنی محسوس به زن نرساند اما بیتردید بر روان تأثیر منفی زیادی میگذارد که کل مسیر زنده گی او را منحیث یک فرد سالم جامعه تحت الشعاع قرار میدهد. ضرب المثلی است که میگویند،«زخم شمشیراز بین میرود اما زخم زبان نمیرود». یعنی خشونت عاطفی زیانبارتر از خشونت فزیکی است!به بیان دیگر، خشونتهای عاطفی همان بخش زیر آب کوه یخی است که در نظر نمیآید اما بخش عمده مشکل را تشکیل میدهد. بیتردید خشونتهای عاطفی زمینهساز خشونتهای فزیکی است و چه بسا خشونتهای فزیکیای که میتوان با از بین بردن خشونتهای عاطفی از وقوع آن جلوگیری کرد.
تعداد زیادی از زنان در زندگی خود ممکن است احساساتی مثل: سردرگمی، بی حالی، اضطراب، خستگی، افسردگی و فراموشکاری را تجربه کنند. اینها بنا به پژوهشهای روانشناسانه بخش عمده اثرات خشونت عاطفی علیه زنان است.
دست دادن دوستان صمیمی، و یا نداشتن دوست صمیمی و همراز ، روابط سرد خانوادگی، احساس تنهایی و انزواطلبی نیز اغلب از پیامدهای خشونت عاطفی است. این اثرات در رفتار زنان افغانستان زیاد مشاهده می شود.
اما چه باید کرد
غالبا در پاسخ به این پرسش، به عوامل خشونت مراجعه میشود که به سادهگی فقر اقتصادی و شرایط ناگوار از عوامل عمده و اساسی پنداشه میشود. اما با کمی تأمل میتوان گفت که به این سادهگی نیست. اگر قرار باشد که یکی از عوامل برجسته شود، میتوان در پیوند به خشونت عاطفی، به فقر فرهنگی اشاره کرد. این مهم است. مقابله با فقر فرهنگی یک جامعه، به کار سامانمند و درازمدت رسانهیی-فرهنگی نیاز است.
بازنگری قوانین در پرتو نگاه انسانی و عقلانی میتواند یکی از راهکارهای مبارزه موثر با خشونت عاطفی باشد. قوانین باید خشونت عاطفی را به رسمیت بشناسد و مجازات سنگین تری را در نظر بگیرد. این که مراکز صحی روان درمانی در افغانستان وجود ندارد یا کمتر وجود دارد، به خوبی نشان میدهد که جامعه ما خشونت عاطفی را به رسمیت نمیشناسد. در این زمینه باید اقدامات صور ت گیرد. دولت، باید در مکاتب کشور مضمونی را در نظر بگیرد تا اینکه دانشآموزان بیاموزند، و در آینده کمتر ما شاهد این مشکل باشیم. نهادهای فعال در عرصه حقوق زنان و خود زنان باید در این زمینه کار کنند. ما باید به سوی یک جامعه بهتر گام های هرچند ابتدایی را برداریم. کثرت خشونت های فزیکی نباید چشم ما را بر روی خشونت های عاطفی ببندد.
نویسنده: نسیمه همدرد