آیا بکارت افسانه است؟
بعد از پخش مقالهام تحت نام «خون بکارت تحفهیی به مرد » در فضای مجازی این اجازه را برای من و رفقایم داد؛ تا در این زمینه به گفتوگوی بیشتر بپردازیم و پدیدهی بکارت که همیشه در سطح اجتماع پنهان میشده است را بیشتر واکاوی نماییم.
البته گفتوگوها بیشتر از این که در مورد محتوای «خون بکارت تحفهیی به مرد » باشد. بیشتر فرای این مقاله بوده است و بر دو محور این که آیا بکارت وجود دارد یا خیر ؛ پیچیده است؟
یکی از عمدهترین دلایلی که بحث افسانهی بکارت را به میان کشیده است. عدم توجه به محتوای مقالهی من است. این که بکارت وجود دارد یا خیر؟ یک بحثی کاملاً پزشکی است؛ اما این که بکارت به عنوان یک نشانه در مناسبات فرهنگ پدرسالار دلالت بر نوبودگی و دستنخوردگی زن میکند؛ یک واقعیت کاملاً ثابت شده است.
بعد از نشر «خون بکارت تحفهیی به مرد » تعدادی از رفقا با من تماس گرفتند و در مورد شب زفاف یا دوران نامزدی خود تعریف کردند. یکی از این زنها میگفت که در دوران نامزدی همسرش با چراغ مهبل او را معاینه میکرده که آیا باکره است یا نیست؟
همچنین رفیقی دیگر از شب زفاف خود میگفت که در آن شب در کنار همسرش، مادرش و مادر همسرش ایستاده بودند تا نظارهگر سکس همسرش با او باشند. او میگوید که من در شب زفاف دوازده سال بیشتر نداشتم و در مقابل دخول آلت تناسلی همسرم مقاومت میکردم که با سیلی مادرم روبهرو شدم که به من گفت: «مقاومت نکن که فکر میکنند؛ تو باکره نیستی ».
حتی اگر به تحقیق «سازمان سکس و جامعه نروژ » که بکارت را یک افسانه خوانده است؛ توجه کنیم. متوجه میشویم؛ فرضیه آنها بر مبنای این نیست که چنین پردهیی وجود ندارد. بلکه آنها به این باور دارند که این پرده نمیتواند ثابت کند که زنان قبل از ازدواج سکس کردهاند یا خیر؟
این تحقیق که در بعضی از صفحههای فیسبوکی رفیقهایم دیده میشود؛ نه تنها ما را از واقعیت فرهنگی جامعه پدرسالار که زن را از طریق بکارت تحت ستم قرار میدهد؛ دور میسازد. بلکه بعضی از فعال زنان را نیز گرفتار افسانهی علم میسازد. در سادهترین تعریف افسانهی علم همان نوع ایمان به علم است که در تضاد با نسبیت علمی قرار دارد و این باعث میشود؛ بدون این که به مقالهی من و فرضیهی تحقیق (سازمان سکس و جامعه نروژ ) توجه شود به این پرداخته میشود که بکارت افسانه است؟
مقالهی «بکارت تحفهیی به مرد » به موضوع بکارت از دیدگاه پزشکی نپرداخته است؛ بلکه بر چند محور دیگر استوار است. اول این که در فرهنگ پدرسالار براساس مناسبات فیودالیته تن زن در خانواده شی سازی میشود و دارای ارزش مصرف است و تن زن براساس ارزش مصرف، ارزش مبادله پیدا کرده و تبدیل به کالا میشود. بکارت دلالت بر دست نخوردگی و نوبودگی زن یعنی ارزش مصرف تن زن میکند و اجازه مبادله و دگردیسی تن زن از شی به کالا را میدهد که بعد از تکمیل این فرایند دوباره تن زن خاصیت شی به خود میگیرد که امکان مبادلهی تن زن محدود میگردد.
سیمون دوبووار نیز در کتاب «جنس دوم» نوشته است: «مصرف شی مورد تمایل است که انهدام آن را هم ایجاب میکند. هر مرد، با از بین بردن بکارت، پیکر زنانه را به نحوی عمیقتر از آن چه نفوذ کند؛ ولی دست نخوردهاش بگذارد. به تملک خود در میآورد. در این عملیات یک جانبه، مرد بدون ابهام، زن را به شی انفعالی بدل میکند و بر تسخیرش تأکید میورزد ».
اما آن چه سیمون دووبوار در این جا به آن اشاره نکرده است. نقش خانواده در فرهنگ پدرسالار و این که بعد شکل گیری خانواده تکهمسری که زنان نمیتوانستد با مردانی که از یک پدر هستند سکس داشته باشند. جدایی تاریخی تن و روان زن اتفاق افتاد. با شکل گیری مالکیت خصوصی و ارزش اضافی تن زن نیز در انقیاد مرد قرار گرفت؛ اما چون خانواده تکهمسری اجازهی استفاده از تن زن از یک پدر را به مرد نمیداد. پس مرد، زن را که یک شی مصرفی بود در مبادله با کالا یا پول مبادله کرد که این همان بحث تبدیلی تن زن از شی به کالا است و بکارت در فرهنگ پدرسالار ما زمینه این تغییر تن زن را از شی به کالا و از کالا به شی را میدهد.
دومین محور جدایی تاریخی تن و روان زن در خانواده تکهمسری میباشد. زن که در کودکی نسبت به تن خود کنجکاو است؛ براساس تربیت نسبت به فیزیولوژیک تن خود بیگانه میشود. این بیگانهگی باعث آن شده که زن نیز تن خود را مانند شییی ببیند که دارای ارزش مصرف در زمینههای سکس، تولید مثل و کارخانهگی است. زنان زیادی در افغانستان زمانی که با پول زیادی مبادله میشوند؛ نه تنها احساس بدی به آنها دست نمیدهد؛ بلکه احساس غرور نیز میکنند و بکارت در ذهن آنها عبارت از همان ارزششان به عنوان یک زن است. زنان ارزش خود را در عدم وارد شدن به سکس با دیگری میبیینند و بکارت دلیلی برای این تمرد از نیازشان است.
جامعه فیودالی با فرهنگ پدرسالار درخانوادهی تکهمسری که در تلاش حفظ وارثت از طریق اسپرم مرد است؛ ابزارهایی به کار میگیرد تا این حق وارثت از مرد تلف نشود و به همین دلیل تمام ارزشهای جامعه بر این موضوع تأکید میکند که زن ارزش خود را در عدم توانایی در سکس و مرد ارزش خود را توانایی در سکس به دست میآورند. کدهای فرهنگی به زن میآموزد که هر اندازه از لذتهای جسم خود دور باشد و به بیشتر به تولید مثل بپردازد؛ زن خوب تر و شریف تر است و نظارت اجتماعی نیز از این کدها را به شدیدترین حالت حمایت میکند.
زن باید به مرد بهترین خدمات سکسی را ارایه کند؛ بدون از این که خودش لذت ببرد. چون لذت بردن زن به معنای به خطر افتادن حق مالکیت و وارثت مرد بر اوست. این همان تضاد تاریخی تن و روان در خانواده است که بکارت ضمانتی قبل از ازدواج به مرد برای مالکیت بالقوهی او بر تن زن است که جدایی تن و روان زن را بازتولید میکند. نوبودگی و دست نخوردگی در طول زندگی زن در خانواده پدریاش اول ثابت میکند که زن مالکیت پدر خانواده بر تن خود را نادیده نگرفته است و از طرف دیگر به همسرش این اطمینان را میدهد که حق وارثت و مالکیت بالقوهی او را در خانواده پدریاش حفظ کرده است.
تضاد دیگر که در «خون بکارت تحفهیی به مرد » به آن اشاره کردهام و متأسفانه به آن توجه نشد. تضاد تن زن به عنوان شی سکسی و تن زن به عنوان شی تولیدی است. زن ارزش خود را در ناتوانی در سکس و در توانایی در تولید مثل به دست میآورد. یعنی زن از یک طرف نباید تمایلی به سکس که منجر به تولید مثل میشود؛ داشته باشد و از طرف دیگر باید علاقهمند تولید مثل باشد. پس زن هیچ وقت در این تضاد نمیتواند به عنوان فاعل تولید مثل یا سکس تبارز کند و تمام اختیار در سکس و تولید مثل به دست مرد قرار دارد. این تضاد که ریشه در مالکیت خصوصی و جامعهی فیودالیته و فرهنگ پدرسالار دارد؛ زن را در حد شییی بیروح فروکاسته و تمام اختیار تنش را به دست مرد خانواده میدهد و بکارت قبل از ازدواج مالکیت بالقوهیی مرد است که اجازه مصرف تن زن را به همسرش میدهد.
دختران زیادی نیز در دوران نامزدی تحت مالکیت پدر خانواده و مالکیت همسرشان خورد شدهاند. مالکیت پدر در جامعه افغانستان که از دختر میخواهد تا شب عروسی بکارت خود را نگه دارد تا دلیلی بر دست نخوردگی ونوبودن او باشد؛ در تضاد با حس تملک همسرش که در تلاش است که تن زن را مالک شود و با این مالکیت او را از زیر سیطرهی مالکیت پدر خانواده بیرون کشد؛ روبهروست. دختران زیادی در زمان نامزدی و بعد از عروسی مورد خشونت بخاطر همین تضاد شده اند که ریشه در بکارت دارد.
در اخیر بکارت به عنوان افسانه اگر چه هنوز ثابت نشده است و تحقیق «سازمان سکس و جامعه نروژ » فقط بر این تأکید دارد که بکارت نمیتواند؛ دلیلی بر سکس باشد. حتی اگر در علم پزشکی ثابت شود که بکارتی یا پردهیی در مهبل زن وجود ندارد. هیچ وقت از فشاری که بکارت بر زن به عنوان نشانهیی از نوبودگی و دستنخوردگی در فرهنگپدرسالار و مناسبات اقتصادی فیودالیته افغانستان میکند؛ نمیکاهد. جزو این که زنان در مبارزات رهاییبخش خود از بنیاد جامعه را تغییر دهند که این تغییر نه تنها باعث رهایی جنس زن میشود؛ بلکه باعث رهایی تمام انسانهای تحت ستم در افغانستان خواهد شد که هنوز حقوق انتزاعی شان به عنوان یک انسان در این جامعه مشروعیت پیدا نکرده است.
نگارنده: طارق سعیدی