کنسرت آریانا سعید؛ تقابل آزادىخواهى و سرکوب جبرگرا
نگارنده: رویینا شهابی
«هیچ انسانی در تملک فرد دیگری نیست.» این جملهى طلایی کتاب «جوزف نایت» نوشتهى جیمز رابرتسون است که روایتگر داستان واقعی آفریقاییهایی است که به عنوان برده به اسکاتلند برده میشدند. «جوزف نایت» دادگاهی را توصیف میکند که اعلام کرد بردهداری در اسکاتلند به رسمیت شناخته نمیشود، اما در عمل اینگونه نیست. نویسنده، حقایق تاریخی و اهمیت آزادى را به زیبایی با داستان به خواننده ارایه میکند. امیل زولا در کتاب «ژرمینال» (به فرانسوىGerminal ) داستان کارگری که به جرم سیلیزدن به رییس خود، از کار اخراج میشود را با هنرمندی تمام به توصیف میکشد. ماجراى کارگرانی که نسل به نسل در معدن، زیر یوغ بردهگی بودهاند. معدنچیها پس از مدتی پی میبردند که میتوانند برای تغییر موقعیت خود مبارزه کنند. نویسنده اهمیت غریزه انسان برای شکستن محدودیت را به او یادآور میشود. اینها اشارات مینیمالیستی به اهمیت آزادى و بازتاب آن در آثار مکتوب جهانی است.
مراجعه به تاریخ بشر گواه این مهم است که هر آنچه با آزادى انسانی به مقابله برخاسته، صدمه دیده است. تجربهى مواجههى دین و آزادى در قرون وسطی مبین صدمه و آسیب دین در برابر آزادی بود. در دنیاى معاصر هم رویارویى عدالت اقتصادى و آزادى به شکست کمونیسم انجامید. این یعنی رنگباختن هر مفهومى حتا فضیلتهاى انسانى در برابر آزادى. ژان پل سارتر فیلسوف و متفکر فرانسوى، آزادی مشخص انسانی را مرکز فلسفه هستی و وجودگرایی مىداند. سارتر معتقد بود که فرقی بین هستی انسان و آزادی او وجود ندارد، چون آزادی همچون رعد و برقی ناگهانی با تولد انسان، به او اصابت میکند. در نظر او آزادی انسان، برخورد با مفهومی بود که موجب استقلال فرد از خودش شد. از نظر فردریش نیچه نویسنده و فیلسوف شهیر آلمانى، آزادی بدون هیچ مانعی بیمعنا است. همین مانع است که نه تنها ستون فقرات آزادی را میسازد، بلکه دو تکه دیگر آن، یعنی سر و تهاش را نیز شکل میدهد. یکی، مانع، یکی تعبیر از مانع و نوع و میزان ممانعت، نوع و میزان آزادی را نشان میدهد. جایی که هیچ مانعی نباشد، آزادی هم بی معنا است. گستردهترین آزادیها در قبال گستردهترین موانع امکان وقوع دارند. در فلسفهى امانویل کانت فیلسوف آلمانیتبار و از چهرههاى کلیدى عصر روشنگری، بهطور کلی انسانِ صاحبِ خرد، آزاد حضور دارد؛ به زعم کانت، انسان در جامعهی مدنی است که میتواند به غایاتش جامه عمل بپوشاند. برای کانت آزادی یک ایده است که در قلمرو آزمون برای آن جایگاهی نیست، اگرچه انسان با اخلاقی زیستن است که آزاد است.
آزادى در علوم انسانی و فلسفه نقطهى مقابل تندادن به جبر است و چنانکه این مفهوم را همزاد بشر و عقلانیت بدانیم امرى تفکیکناپذیر از ماهیت انسانی است. آزادی، در حال حاضر حق و فضیلت هم نباشد، روش است، ابزار است، ابزار و روشی که همهى حاکمان، دینداران و نخبهگان و دانشپژوهان و… برای توفیق و بلوغ بدان محتاج اند.
لذتبردن از آزادى محصول معناست و جستوجوى فرد باید به سوی معنا هدایت شود ورنه در فقدان این دریافت آزادى، همطراز و همپاى لجام گسیختهگی مدنى خواهد بود. برگزارى کنسرت «آریانا سعید» در روز جشن استقلال کشور، با وجود تمام تهدیدهاى مخالفان دینمدار و تذکرهاى نهادهاى امنیتی از جمله گارنیزیون نشانهى تقابل مستقیم آزادى است با هر جبرى که در مقابلش باشد. جدا از پرداخت و بازتاب رسانهاى و هیاهوى کاربران مخالف و موافق در شبکههاى مجازى و نقدهایی که به آریانا وارد است، موضوع، اصالتِ جان گرفته و فربه این مواجههى مفهومی دیرین است. آریانا و تمام زنان و مردانى که علیرغم تهدیدهاى مستقیم و واضح سال، روز استقلال کشور را به آزادىطلبی و آزادمنشى انسانمدار و اختیارمحور پیوند دادند، شاید با به خطرانداختن جان خود تنها یک پیام داشتند؛ نه به جبرگرایى و تقدم آزادى و برخوردارى از ارادهى انسانی بر زندهبودن و زندهگى. حرف تازهاى نیست و در درازناى تاریخ، بشر گواه اصالت همین تقدم بوده اما به لحاظ نشانهشناسی آنچه حرکتهایی از این دست در متن خود یدک کشیده و مدام این سو و آن سو برده و به خاطرش با جان و مال و ارزشها رزمیده حالا حکایت از نوعى انباشت ارزشی و مفهومی دارد. و این انباشت نشانهى خجسته و خوبی برای جریانهای مخالف تندرو نیست.
بحث تساهل و پذیرش یک راهکار موجه جهت کاهش خشونتها و التهابهاى جارى میان آزادىخواهان (هرچند لجامگسیخته و ناآگاه) و دین داران ( هرچند ایدیولوژیک و افراطى) است. باید بپذیریم زیست انسانی در عصر احاطه و سلطهى مدرنیته راهى جز بازکردن مجراهاى مسدودشدهى گفتمان و گفتوگو ندارد. جایگزینی دیالوگ بر دشنام و تنفر و دشمن خطابکردن آن دیگرى که مانند ما نیست، ناگزیرى انسان معاصر است. اما دیالوگ فرهنگ بلوغ و شیوهى انسان بالغ است و زمانی میتواند کارساز و سرنوشتآفرین باشد که خِرَد را ترجیح مطلوب بدانیم و بر مبنای سنجش خردمحور حرکت کنیم. اصل مهمتر پیشنیاز دیالوگ میباشد که همانا آزادی و امنیت است. در فقدان آزادى و امنیت، دیالوگ نه میسر است و نه مفهومپذیر. اگر در دو طرف صفهاى سربازان مسلح تفنگ به دست و دیوارهاى بلند امنیتی یکسو تکفیر کردند و چنگ و دندان نشان دادند و یک رخ دیگر نوعى شادی و پیروزى مقطعىِ عصبى و تقریباً لجام گسیخته را به جشن نشستند، آیا این دلالت بر تشدید فاصله میان گروههاى اجتماعى یک سرزمین واحد نیست که جبر جغرافیا آنها را وادار به زندهگی کنار همدیگر میکند؟ کنشهایی این چنین مُصِر که بیش از متصلبودن به ادراک و آگاهى بر نوعى مبارزهى حیثیتی احساسى تکیهزده و واکنشهایی سرسخت و غیر منعطف و دور از برهانهاى منطق و خِرَد باید همهى ما را نهیب بزند و بترساند. ترسی که پایگاه آن دانایی و آگاهى باشد و منتج به نتیجهى مطلوب اگر نه، به تغییری کارا و پاسخگو بیانجامد.
منبع: روزنامه هشت صبح