قربانی اسیدپاشی پس از ششسال؛ داستانِ زن افغان که غمانگیز میشود
ممتاز، زن ۲۳ ساله از کندز ولایت شمالی افغانستان در هجده سالگی، قربانی اسیدپاشی شد. عاملان آن گرفتار شدند. زندانی شدن عاملان اسیدپاشی، پیروزی قانونی نادر در امر مبارزه برای حقوق زنان در افغانستان بود و در آن زمان بهعنوان مدرکی مبنی بر اینکه تحقق عدالت برای قربانیان زن امکانپذیر است، مورد ستایش قرار گرفت.
اما تا جاییکه مربوط ممتاز میشود، عدالت برای او چیزی جز فاجعه به ارمغان نیاورده است.
در ماه گذشته نزدیکان کسانی که به ممتاز حمله کرده بودند شوهر او را کشتند و ممتاز بیوه شد. وقتی جسد شوهرش را به خانه آوردند، ممتاز در ناامیدی جیبهای شوهرش را گشت؛ ۲۰۰۰ افغانی تنها پولی بود که شوهرش برای او بهجا گذاشته بود.
هفتهی گذشته باقیماندهی آن پول را، ممتاز با مریض شدن دختر هجدهماههاش اسما، صرف درمان او کرد.
شوهر ممتاز، محمدخان، پیش از کشته شدنش برای او یک قوطی بزرگ شیر پودری خریده بود. قرار بود در ماه سپتامبر دومین فرزند ممتاز متولد شود، شیر پودری در تغذیهی کودک کمک میکرد.
اما ممتاز و اسما در کنار نان و چای غذای زیادی برای خوردن نداشتند و به همین علت هفتهی گذشته شیر پودری تمام شد. ممتاز میگوید: «امیدی نیست، هیچ چیزی ندارم».
سپس دومین فرزندش، هرچند که صحتمند، اما یک ماه قبل از موعد، روز دوشنبه بهدنیا آمد. ممتاز که مانند بسیاری افغانهای روستایی تنها یک نام دارد میگوید: «موقع تولدش هیچ خوشحالییی نداشتم. در دو روز اول حتا نمیتوانستم به او نگاه کنم».
تقریبا همهی خانوادهی خودِ ممتاز از جمله پدر و مادر، خواهران و برادرانش حالا در اردوگاه پناهجویان در ترکیه گیرماندهاند. ناتوان از هرگونه کمکی به ممتاز. او با خانوادهی شوهر کشته شدهاش زندگی میکند. خانوادهی فقیری که حالا بهخاطر ترس از کشته شدن، از کار در مزرعه و زمینشان دست کشیدهاند.
حتا اگر کسی بخواهد به او کمک کند، جنگجویان طالب ورود گروههای کمکرسان و مقامات دولتی را به منطقهیی که ممتاز در آنجا زندگی میکند ناممکن ساختهاند. عاقبت غمانگیز داستانی که روزگاری به آن بهعنوان یک موفقیت غیرمحتمل در تلاش افغانستان برای ریشهکن ساختن خشونت علیه زنان توجه شده بود. وضعیت ممتاز نشاندهندهی دشواری محافظت از زنان در مواجهه با درگیری مداوم است، که در آن ناامنی شدید برای اعمال اختیارات مردانه به استفاده از خشونت منجر میشود.
ممتاز قربانی یک حملهی بدنام اسیدپاشی در سال ۲۰۱۱ بود. رهبر گروه شبهنظامی که آن زمان طرفدار دولت بود، ادعا میکرد که ممتاز به او قول ازدواج داده است و وقتی که ممتاز تصمیم گرفت با شخص دیگری ازدواج کند، خشمگین شد. او با شبهنظامیان زیردستش به خانهی ممتاز حمله کرد و با پاشیدن اسید روی مادر، دو خواهر نوجوان و خود ممتاز، باعث بههم ریختگی شدید صورتش شد.
همانطور که آن حمله وحشتناک بود، ممتاز و خانوادهاش در مقابل عملی که میتوانست بهسادگی بدون مجازات فراموش شود، حداقل شاهد عدالت بودند. مقامات با استفاده از قدرت جدیدا واگذار شده و محکومیت سفتوسخت تحت قانون از بین بردن خشونت علیه زنان وارد عمل شدند. چهار همدست رهبر شبهنظامیان را دستگیر و بدون هیچ امیدی به آزادی مشروط به ۱۲ سال زندان محکوم کردند.
ممتاز و یکی از خواهرانش برای جراحی بازسازی صورت به هند فرستاده شدند. ب رغم ترس از اینکه نامزدش دیگر او را نخواهد، بعد از بازگشت از هند هردو ازدواج کردند. سه سال بعدش دخترشان اسما بهدنیا آمد.
پنج ماه پیش خواستگار رد شده، ناصر؛ کسی که حملهی اسیدپاشی ۲۰۱۱ را رهبری کرده بود دستگیر شد و حالا با حکم زندان طولانیمدتی روبهرو است. و این درست زمانی بود که بخت رو به خوشی ممتاز برگشت و بدتر شد. تقلای او تاکیدی است بر ضعف کنترل دولت بر مناطق وسیعی از افغانستان.
طالبان در کندز به روستایی که خانوادهی ممتاز در آنجا زندگی میکردند تاختند و شبهنظامیانی که رهبری آن را ناصر به عهده داشت به طالبان پیوستند. بسیاری از گروههای شبهنظامی مسلح در افغانستان بسته به اینکه دولت یا مخالفان دولت ساحهی مورد نظر را کنترل میکنند؛ موضع بدل میکنند.
پدر ممتاز، سلطان محمد، تقاضای نزدیکان ناصر مبنی بر پس گرفتن اتهامش بر ضد ناصر و افرادش را رد کرد، بنابراین آنها برادر بزرگتر سلطان محمد را ربودند که بعد از پادرمیانی بزرگان قریه آزاد شد. سلطان محمد پس از لتوکوب شدید توسط افراد ناصر تصمیم فرار از کشور را گرفت. او میگوید: «من نتوانستم با آنها مقابله کنم، و نمیتوانستم در آنجا بمانم. پس تمام خانوادهام را برداشته و به ترکیه فرار کردم. من به فکر اینکه آنها به داماد و دخترم آسیبی نخواهند رساند گریختم».
وقتی که در اوایل سال جاری ممتاز دوباره باردار شد، او و شوهرش با هیجان در مورد انتخاب نام فرزندشان گفتوگو کردند: شوهرش در صورتی که کودک پسر باشد، اسم امیرخان را انتخاب میکند و میگوید که اگر کودک دختر باشد، انتخاب اسم با ممتاز خواهد بود.
اما تاکنون دخترک هیچ نامی ندارد. او میگوید که بار مسئولیت خوردوخوراک یک طفلِ دیگر آنقدر حواسش را پریشان کرده که نمیتواند به انتخاب نام برای کودکش فکر کند. پرستاران شفاخانه برای نوزاد یک نام موقتی انتخاب کردهاند: حسنا.
ممتاز میگوید که شوهر ۲۷ سالهاش در راه برگشت به خانه از کار تاکسیرانی، توسط ذبیح برادر ناصر و مرد دیگری بهنام بابه از موتر پیاده و با قنداق تفنگ تا سرحد مرگ لتوکوب شده است. هردو مرد به اتهام قتل محکوم شدهاند اما بهخاطر اینکه ساحه برای ورود مقامات ممکن نیست، دستگیر نشدهاند.
اکنون ممتاز از اینکه علیه عاملان اسیدپاشی اتهام مطرح کرده است، اظهار تاسف میکند. او میگوید: «من از اینکه آنها را قبل از کشته شدن همسرم نبخشیدم پشیمانم. آنها عفو مرا گدایی میکردند اما برای اینکار دیر شده بود. نبخشیدن آنها به قیمت زندگی همسرم تمام شد».
حتا قبل از تولد نوزاد، پدر ممتاز وضعیت او را ناامیدکننده توصیف میکرد. او گفت: «نمیدانم که با آن وضعیت چگونه سر میکند. خانوادهی شوهرش توانایی محافظت یا گرفتن انتقام او را ندارند؛ آنها مردمان فقیری هستند. او باید بهنحوی خارج شود».
هفتهی گذشته قاتلان همسرش به قریه آمده و در تاریکی شب پشت دروازهها، بهدنبال پیداکردن نزدیکان ممتاز بودهاند.
ادارهی زنان برای زنان افغان -Women for Afghan Women- در ولایت کندز در قضیهی ممتاز دخیل بوده و مخارج جراحی پلاستیک او را تامین کرده است. شمیلا صاحبزاده رییسدفتر ولایتی این سازمان میگوید: «قضیهی او یکی از قدیمیترین قضایاست. خیلی میخواهیم که او را تحت محافظت خود قرار بدهیم اما متاسفانه هیچ دسترسییی به او نداریم». پولیس به آنها گفته است که سعی کردهاند ممتاز را نجات بدهند اما تا وقتی که درگیری در ساحه –که دو سال است شدیدتر هم شده- فروکش نکند، به این کار قادر نخواهند بود.
در ضمن ممتاز هیچ انتظاری ندارد. او میگوید که دواهایش برای مداوای درد مزمن ناشی از زخمهای اسید روی بدن و همچنان صورتش تمام شده است. تمام دارونداری که همسرش برای او بهجا گذاشته، در کنار ۲ هزار افغانی و یک قوطی شیرپودری؛ فرشی است که روی آن میخوابند. او میگوید: «هیچ چیزی از او برایم باقی نمانده اما هنوز دوستش دارم. بسیار سخت است که اینطوری زندگی کنی. هیچکسی نیست که بشود با او درد خود را شریک کرد. نمیدانم آیندهی دخترانم چگونه خواهد بود».
منبع: روزنامه اطلاعات روز