عابده ارغوان در «تبسم‌های در تبعید»

نگارنده: هادی میران

پس از سقوط طالبان و حضور سنگین جامعه جهانی در افغانستان، وضعیت جدید نفسی هرچند کوتاه در زندگی مردم جنگ‌زده این کشور دمید و در گرمای این نفس، زندگی در عرصه‌های مختلف جریان گرفت. آرزوهای مردم جوانه زد، رویاها جان گرفت و در حوزه هنر نیز چه بسیار عواطف و احساسی که به برگ و بار نشست و به اثر تبدیل شد.

می‌گویند که یکی از تاثیرهای جنگ، مرگ خیال بازماندگان است و با مرگ خیال، آفرینش‌های هنری که رابطه تعاملی با فرایند خیال‌پردازی دارد نیز متوقف می‌شود. با توجه به همین واقعیت، سایه سنگین جنگ بر فرایند خیال‌آفرینی در افغانستان کاملا محسوس است و آنگاه اندکی از غم‌های ناشی از جنگ کاسته شده، ریشه‌های خیال‌آفرینی جوانه زده و آنگاه که بلای جنگ همه‌گیر شده، فرایند خیال‌آفرینی متوقف شده و جایش را به خشونت‌نگاری سپرده است.

شعر و شاعری که یکی از سازه‌های خیال‌آفرینی می‌باشد در سال‌های جنگ به سردی گراییده بود و اما در دهه پس از طالبان رنگین‌تر جوانه زد و در کارها و تلاش‌های بسیاری از شاعران جوان زیباتر به برگ و بار نشست. در این میان دختر‌خانم‌هایی نیز در فرایند شعر پساطالبان رد پایی از خود برجا نهادند که شعر زنان افغانستان را از چنبره سانسور عواطف و احساسات بیرون کشیده و هویت دیگر بخشیدند.

یکی از این بانوهای جوان که در این بستر خوش درخشیده، عابده ارغوان است که در سال‌های پساطالبان در مزارشریف به شعر نوشتن رو آورده و سرانجام مجموعه غزلی از وی در این اواخر به نام تبسم‌های در تبعید در کابل توسط موسسه نشر واژه به نشر رسیده است.

ین مجموعه دربرگیرنده ۴۵ قطعه غزل می‌باشد که بیشترینه در فضای عاشقانه و نستالوژیک سروده شده است، اما چیزی که این سروده‌ها را نسبت به سروده‌های خیلی از بانوان دیگر متفاوت و متمایز می‌نماید، زبان و بیان عواطف و احساسات زنانه به کار  رفته در این اثر است که قبل از این بانوان شاعر تحت تاثیر هنجارهای مسلط بر مناسبات اجتماعی کمتر به تصویرپردازی زنانگی خود پرداخته‌اند.

هنجارهای سنگین مردسالاری در افغانستان که بر تمام مناسبات اجتماعی سایه افگنده، سبب گردیده که هنرنمایی‌های زنان در عرصه و شعر و ادبیات را نیز متاثر ساخته و زنان شاعر نتوانند عواطف و احساسات خود فارغ از هراس و نگرانی در معرض خوانش مخاطب بگذارد.

این وضعیت اما کم کم در حال دگردیسی است و خوش‌بختانه در سال‌های اخیر بانوان جوان شاعر، فارغ از این قید و بند شعر سروده‌اند که سروده‌های خانم ارغوان یکی از نمونه‌های موفق این دگردیسی می‌باشد.

باز باران آمد و غرق پریشانی‌ستم

مثل دریای پر از امواج طوفانی‌ستم

چادرم را برد اما برگ و بارم را مبر

باد بی‌پروا که من سرتاسر عریانی‌ستم

بازوانت را بیاور بعض حالم را گرفت

شانه می‌خواهد دلم، یک ابر گریانی‌ستم

مادرم نذر تو خواهم کرد، در چشمم بکش

سرمه دلدادگی را من که قربانی‌ستم

در هزار و یک‌شبت با یک بغل گل می‌رسم

شهرزداد قصه‌ها دخت خراسانی‌ستم

تبسم های در تبعید ص ۲۹

این غزل یکی از کارهای موفق این مجموعه می‌باشد که در آن آمیزه‌یی از عواطف عاشقانۀ زنانه و تصویرنگاری‌های هنرمندانه به نمایش می‌رود و مخاطب را تا دوردست‌های تخیل می‌کشاند. این غزل نگاره‌یی از فرایند عاطفی و نستالوژیک یک بانوی جوان می‌باشد که تعاملات عاطفی وی را همرا با یک حس نستالوژیک زنانه در اکران می‌گذارد و در این فرایند عاطفی شاخصه‌های که زن بودن شاعر را تعریف می‌کنند، مانند، چادری را که باد برده است، داشتن شانۀ که روی آن سرنهاد و آرام گریست، سرمه دلدادگی، شهرزاد قصه‌ها و دخت خراسانی به دنبال هم محور افقی این غزل را پی ریخته‌اند.

از همین رو با خوانش این غزل مخاطب خود را با یک تابلو یا نقاشی آب و رنگ مواجه می‌بیند که با کلک هنرآفرین یک بانوی جوان پدید آمده و در آن عواطف و احساسات زنانگی خود را نقش آفریده است. ارغوان در سروده‌هایش نقاش چیره‌دستی است که از تعامل زبان و عواطف هنر آفریده و از هنر معانی پدید آورده است. در واقع اندوه فروخورده تمام زن‌های افغانستان را که در حصاره‌ها و پنداره‌های ستم‌ریز محکوم  به زیستن شده‌اند، گریه می‌کند و مخاطب آشنا با غربت و تلخ‌کامی‌های این جامعه را به تماشا فرا می‌خواند.

گل‌ها به روی پیرهنم گریه می‌کند

گل‌ها برای اینکه زنم گریه می‌کند

گل‌ها برای همهمه درهم بهشت

درگوش‌های بی‌وطنم گریه می‌کند

آنسوترک تمامی جادوگران شهر

خوابیده در هوای تنم گریه می‌کند

زن‌های قریه در تب تند همیشگی

در خیمه‌های چون کفنم گریه می‌کند

حتا فرشتگان خدا نیمه‌های شب

فهمیده از اینکه زنم  گریه می‌کند

صفحه ۵۹

این غزل نیز شبیه یک تابلوی رنگین آویخته بر دیوار در برابر تماشای مخاطب جلوه‌افروزی می‌کند و نگاه‌های مخاطب را از حاشیه به عمق کشانیده و او را با سرنوشت تلخ زن و غم‌های ناسروده او در افغانستان آشنا می‌سازد. در مصرع آغازین گریه گل‌های روی پیراهن، تعبیر زیبا و ابتکاری به نظر می‌رسد که مراد از آن می‌تواند زخم‌های خونینی باشد که در فرایند زنده ماندن بر اندام احساس و عواطف زن کاشته شده‌اند و هنوز قطره‌های خون تازه از آن بر زمین می‌ریزند.

در بیت آخر این غزل مظلومیت زن افغانستان به نمایش می‌رود که فرشتگان خداوند نیز بر سرنوشت تلخ و اندوه‌بار آن گریه می‌کنند. این گونه تصویرآفرینی فقط می‌تواند هنرنمایی یک نقاش باشد که نه با رنگ‌ها؛ بل با چیدمان واژه‌ها در کنار همدیگر اثر ژرف و زیبا آفریده است. صداقت و خودحضوری یکی دیگر از ویژگی‌های شعرهای بانو ارغوان می‌باشد که فارغ از نگرانی و قراردادهای فسیل‌شده اجتماعی سخن می‌گوید و زنجیره سخنانش از خودش شروع و به خودش ختم می‌شود. آنجا که او می‌نویسد:

شام موهایم که تا صبح کمر افتاده بود

او فروغ صبح گاهی را بر آن پاشید و رفت

صفحه ۷۹

این بیت علاوه بر زیبای‌های ساختاری،  نازک‌خیالی‌های عاطفی را همرا با صداقت و شهامت زبانی یک بانوی جوان به نمایش می‌گذارد که یک اتفاق رمانیک را به تصویر کشیده است.

در افغانستان به دلیل تسلط هنجارهای مردانه بر تمام مناسبات و حتا فضای ادبی و ادبیاتی زنان شاعر کمتر توانسته‌اند، عواطف و مکنونات درونی خود را در معرض تماشای مخاطب بگذارد.

بانو ارغوان اما از این حصاره بیرون آمده است و خودش با عواطف زنانه‌اش در آفریده هایش حضور دارد. پدیده دیگری که در کارهای خانم ارغوان جایگاه و پایگاه بسیار برجسته یافته است، عاطفه و تعاملات عاطفی می‌باشد که به صورت سیال به نمایش می‌رود.

عاطفه یک رکن اساسی شعر دانسته می‌شود و فضای دلپذیر برای ارتباط با مخاطب ایجاد می‌کند. شعری که در آن عاطفه به مصرف نرسیده است، دل از مخاطب بر نمی‌گیرد و اغلب توجه بر نمی‌انگیزد. اما شعری که واژه‌ها و استعاره‌هایش آمیخته و انگیخته با عواطف و احساسات عاشقانه است در نخستین نگاه و در نخستین خوانش راه در دل مخاطب می‌گشاید و بیت‌های از آن اغلب به صورت شفاهی از آن دهان به آن دهان منتقل می‌شود.

فراوانند بیت‌های که شاعران آن گم‌نام‌اند اما چنان بر زبان مردم نشسته‌اند و از این دهان به آن منتقل می‌شوند بدون اینکه تاریخ سرایش و نام سرایشگر آن معلوم باشد. غزلی که در پی می‌آید قبل از همه چیز عواطف سیال سرایشگر را به نمایش می‌گذارد و در فوران چشمه‌سار عواطف نقش و نگاری پدید می‌آید که سخت بر دل می‌نشیند و  مشام جان مخاطب را معطر می‌کند:

می‌دوزم از برایت با سوزن خیالی

از تار خاطراتم پیراهن خیالی

با نوک مژه‌هایم تصویر مبهمت را

هی بخیه می‌نمایم بر دامن خیالی

با متر واژه‌هایم اندازه می‌نمایم

شاید برابر آن با آن تن خیالی

با این بهانه ناگه می‌افتد از دو سویت

بر دور گردن تو دست من خیالی

خیاط خوب بودم لعنت بر آشنایی

عشقت چه ساخت از من، جز یک زن خیالی

صفحه ۸۹

عابده ارغوان هرچند که دیگرگاهی است از افغانستان رخت سفر بربسته و در کشور هالند اقامت گزیده، اما اندیشه و اندوه او جلوه‌گاه وطنی دارد و پرنده احساس و تخیل او در بیکرانه‌های وطن بال و پر می‌گشاید. امیدواریم جویبار سرایشگری و احساس و اندیشه آفرینشگری او همچنان جاری باشد تا خواننده شعرهای بیشتر از او باشیم. چاپ اولین اثر شعری او را به خودش و به جامعه ادبی افغانستان تبریک گفته و با آرزوی موفقیت بیشتر برای وی، سخن را به پایان می‌بریم.

منبع: روزنامه راه مدنیت

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا