زنان قربانی نقش مادری

نگارنده: طارق سعیدی

در فرهنگ پدرسالار و مناسبات فیودالیته نقش اجتماعی زنان براساس، خصوصیات فیزیولوژیک آن‌ها تعیین می‌شود و فرهنگ پدرسالار ارزش‌ها و هنجارهای بازدارنده‌یی براساس همین خصوصیات علیه زنان ساخته و تحمیل می‌کند و از طرف دیگر نقش اجتماعی زنان را به وسیله‌ی خصوصیات فیزیولوژیک آن‌ها، اسطوره‌ سازی کرده و تاریخ ستم بر زن را طبیعی جلوه می‌دهد.

این روی‌کرد باعث آن شده است؛ که زنان به دلیل خصوصیت فیزیولوژیک خود، جبرا نقش مادری – که یک نقش اجتماعی است – را به عهده بگیرند؛ اما زمانی این موضوع پیچیده می‌شود؛ که جامعه به نقش مادر تقدس داده و زن قربانی نقش جبری خود می‌شود؛ که آبش‌خور آن توانایی باروری زنان است.

این روی‌کرد جامعه ‌پدرسالار را در سازوکارهای اجتماعی به وضوح دیده می‌شود. همه‌ی ما در روزهایی که از حقوق زن دادخواهی شده است؛ شاهد شعارهایی مانند:«زن مادر است»، « زن با یک دست گهواره را می‌جنباند و با دست دیگر جهان را» روبه‌رو شده‌ایم. اما هیچ وقت در چنین روزهایی شعاری دیده نشده است که زن را فقط به خاطر این که زن است؛ باید در اجتماع حضور پررنگی داشته باشد.

زنان براساس فرهنگ پدرسالار زمانی که مادر می‌شوند؛ مجبورا از زنانه‌گی خود به نفع نقش مادری می‌گذرند و از آن جایی که نقش مادری می‌تواند؛ پایه‌های خانواده را مستحکم‌تر سازد؛ مناسبات فیودالیته‌ در فرهنگ پدرسالار نقش مادری را طبیعی سازی کرده و اسطوره‌ی مادری خلق می‌شود.

مادر باید فداکار و ایثارگر باشد؛ تا بتواند؛ این جای‌گاه مقدس را به دست آورد. اما در مقابل این نقش، یک زن چه به دست می‌آورد؟ و چه از دست می‌دهد؟

براساس مناسبات فیودالیته، خانواده واحد تولید می‌باشد و زن نه تنها در تولید مادی خانواده بدون هیچ‌گونه امتیازی شامل است؛ بل‌که تولید نسل نیز از وظایف عمده او می‌باشد. این مناسبات برای حفظ خانواده یک سلسله ارزش‌های فرهنگی نیز خلق می‌کند؛ که زنان ناآگاهانه تن به این ارزش‌ها داده و نقش مادری که یک نقش اجتماعی است؛ با جان و دل می‌پذیرند.

از طرف دیگر زنان از کودکی نقش مادری را آموزش می‌بینند و این نقش در مرور زمان تبدیل به یک نقش درونی شده و هیچ وقت این تصور در ذهن آن‌ها خلق نمی‌شود؛ که شاید واقعا نباید، تا این حدود از زنانه‌گی خود برای نقش مادری بگذرند و از طرف دیگر فرهنگ با ارزش گذاری به نقش مادر و دادن تقدس، به این جای‌گاه زن را ترغیب می‌کند؛ که این نقش را به بهترین وجه ایفا کند.

این ارزش گذاری تا آن جا پیش می‌رود؛ که زن ارزش خود را از تولید نسل و نقش مادری به دست می‌آورد. زنانی که به هر دلیل باردار نمی‌شوند و نقش مادری آن‌ها از این طریق نفی می‌شود؛ در خانواده از جای‌گاه پستی برخوردار هستند و انسان‌هایی دیده می‌شوند؛ که هیچ سودی ندارند. با وجود آن که این زنان نقش عمده خود را نیز در تولید ثروت خانواده و اجتماع بازی می‌کنند؛ اما به دلیل مناسبات فیودالیته که خانواده واحد تولید است؛ حفظ خانواده که از راه تولید نسل می‌شود؛ بر تولید مادی ارجحیت پیدا می‎‌کند.

ارجحیت دادن به تولید مثل براساس مناسبات فیودالیته زنان را از یک نیروی کارا و پویا، به یک ابزار برای تولید مثل برای بقای خانواده تبدیل ساخته و از طریق تربیت و ارزش‌های فرهنگی بر زن این را تحمیل می‌کند و زنان نیز ناخودآگاهانه این نقش را می‌پذیرند. چون هستی اجتماعی زنان، تعیین کننده شعور اجتماعی آن‌هاست؛ پس در زمانی که علیه این هستی اجتماعی نشورند؛ این نقش جبری مادر بودن، تبدیل به نقش اختیاری مادر بودن نمی‌شود.

به دلیل آن که هستی اجتماعی زنان، زاینده‌ی آگاهی اجتماعی آن‌ها نیست؛ باعث آن می‌شود؛ که هستی اجتماعی زن از یک طرف قربانی یک خصوصیت فیزیولوژیک او یعنی توانایی باروری او شود و از طرف دیگر برای بقای خانواده و جامعه از تمام خواسته‌های فردی و اجتماعی خود بگذرد. این دور باطل ادامه دارد؛ زنان هستی اجتماعی خود را بدون آگاهی قربانی منافع جامعه‌ی فیودالیته و فرهنگ پدرسالار می‌کنند و از طرف دیگر مناسبات جامعه‌ی فیودالیته و فرهنگ پدرسالار دوباره این هستی را بازتولید می‌کند.

این مساله را در استدلال زنان خانه‌دار نیز می‌بینیم. اگر از آن‌ها کاری بخواهیم؛ که با نقش مادری در تضاد باشد؛ خواهند گفت:«من دیگر مادر شدم. این کارها بد است». با وجود آن که میل باطنی آن‌ها به شاد بودن و شاد زیستن باشد؛ نقش مادری آن‌ها را کنترل می‌کند؛ چون باید فرزندان‌شان در راستای اجتماعی شدن؛ یعنی هم‌رنگ دیگران شدن تربیت کنند.

مناسبت‌های گوناگون نیز این نقش را در بین زنان تقویت می‌کند. به طور مثال، در روز مادر تلاش می‌شود؛ از جای‌گاه مادر به انواع مختلف تجلیل به عمل آید. گرچه این مسیله در نفس خود اگر تجلیل از زحمات زنان باشد؛ مشکلی ندارد. اما کارکرد روانی و اجتماعی آن برای زنان، تشویق بیش‌تر برای ایفای این نقش به بهترین وجه است.

مناسبات فیودالیته افغانستان با فرهنگ پدرسالار نقش مادری با خصوصیت فیزیولوژیک زن برای باروری یکی دانسته و از این طریق زن را تحت ستم و استثمار قرار می‌دهد. در صورتی که زن می‌تواند؛ این  نقش‌ها را به صورت جداگانه ایفا کند و یا نکند.

اما نقش مادری به دلیل باروری زنان، بر آن‌ها تحمیل می‌شود و از طرف دیگر نیز زنان برای این که مادر شوند؛ باید حتما باردار شوند.

باروری زنان یک خصوصیت فیزیولوژیک است؛ که طبیعت برای آن‌ها تعیین کرده است و تا زمانی که علم به آن حد پیش‌رفت نکند؛ تا رحم مصنوعی برای تولید نسل بشر  کشف کند؛ تحت جبر طبیعت هستند. اما نقش مادری یک نقش اجتماعی است و زنان با مبارزه برای تغییر مناسبات نابرابر در حوزه‌ی اقتصادی می‌توانند؛ این جبر اجتماعی را به اختیار تبدیل کنند و از این نقش رهایی یابند و حق انتخاب برای این نقش را برای خود بدهند.

اما سوال این جاست که چطور می‌توان این جبر و ستم بر زن را به اختیار تبدیل کرد. یکی از راه‌های تبدیلی این جبر، تربیت اجتماعی است. کودکان جامعه باید تحت تربیت اجتماعی قرار گیرند و این حق را به هر زن داده شود؛ که حق انتخاب برای نقش مادری را داشته باشد و هم‌چنین انتخاب این نقش که براساس فرایند تربیت یک امر درونی شده است؛ تبدیل به یک امر بیرونی شود و زنان آگاهانه تصمیم به آن بگیرند؛ که دوست دارند؛ چنین نقشی را ایفا کنند یا خیر ؟

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا