حکایت دخترانی که به فرزندی داده می‌شوند

 

گزارشگر: سیمین صدف

«چون والدین فعلی‌ام دختر نداشتند پدر و مادرم مرا به فرزندی دادند و زمانی که بزرگ شدم مرا از آن‌ها گرفتند اما من همچنان آن‌ها را پدر و مادرم می‌دانم و این تغییرات برای من مانند یک خواب است که منتظرم زودتر بیدارشوم.»

این‌ها سخنان فرزانه است که در کودکی به فرزندی داده شده است.

چیزی را که فرزانه واقعیت فکر می‌کرد در 11 سالگی تغییر کرد او دانست کسانی که او را بزرگ کرده اند پدر و مادرش نیستند.

او می‌گوید: « در شانزده سالگی مرا از پدر و مادرم گرفتند و دلیل این بود که آن‌ها زمانی که مرا به فرزندی می‌دادند شرط گذاشته بودند که مرا از کشور خارج نکنند و چون والدینم خارج از کشور می‌رفتند مرا از آنها گرفتند.»

فرزانه می‌گوید که هنوز هم نتوانسته این قضیه را درک کند و راحت از کنار آن بگذرد.

او می‌گوید:« نمی‌توانم بگویم که برای من و مادرم این وضعیت چگونه می‌گذرد مادرم درآنجا برایم اتاقی درست کرده و منتظرم است وهمیشه وسایل مورد ضرورت مرا می‌گیرد و پس از یکسال بدون این‌که استفاده یی از آن شده باشد آن را عوض می‌کند.»

او می‌گوید که اگر دست خودش می‌بود هرگز نمی‌خواست از این واقعیت تلخ باخبر شود ودوست داشت هم‌چنان با خانواده‌اش زندگی کند.

اما این تنها فرزانه نیست که برخلاف خواست خودش به کسی دیگر به فرزندی داده شده است.

آرزو دختر دیگریست که به گفته خودش قربانی این رسم شده است.

آرزو می‌گوید زمانی که شش ساله بود فهمید که کسانی را که پدر و مادرش فکر می‌کند کاکا و زن کاکایش هستند.

او می‌گوید:«زمانی که فهمیدم من دختر این خانواده نیستم همواره می‌پرسیدم که چرا از بین همه مرا به فرزندی دادید و آن‌ها در جوابم می‌گفتند که کاکایت فرزندی نداشته و به همین دلیل ما هم مجبور شدیم این کار را بکنیم.»

او می‌گوید که از زمانی که این مسئله را فهمید احساس دوگانگی کرده و همیشه به محبت‌ها شک می‌کند.

آرزو می‌افزاید:« احساس تزلزل داشتم همیشه فکر می‌کنم که شاید زیادی بودم، به محبت هیچ یک از اعضای فامیلم باور ندارم و فکر می‌کنم که هیچ یک از آن ها مرا دوست ندارند.»

فرزانه می‌گوید: « خیلی دوست دارم دوباره به خانواده‌ام بپیوندم و در همین تلاش هستم اما نه به قیمت ناراحتی این خانواده‌ام و به همین دلیل در جستجوی چاره‌یی هستم تا بتوانم دوباره با آن‌ها باشم.»

این در حالیست که شماری از روانشناسان می‌گویند فرزندخواندگی می‌تواند زندگی آینده کودک را دچار تغییرات زیادی نماید.

 خلیل مؤید روانشناس می‌گوید:« زمانی که طفل تولد می‌شود و برای اولین بار در آغوش مادر می‌رود رابطه عاطفی با مادر ایجاد می‌کند و تا سن دوسالگی شدیدا به مادر نیازمند است زمانی که این رابطه به هر دلیلی قطع می‌شود کودک دچار اختلالات روحی می‌شود.»

آقای مؤید می‌گوید که زمانی که کودک با خبر می‌شود که به فرزندی داده شده است دچار سرخوردگی شده و حالت شرمندگی و عدم اعتماد به نفس و ترس و اضطراب به او دست می‌دهد  که این حالت در آینده باعث عدم رشد اجتماعی او می‌شود و ممکن است توانایی پیش‌برد برخی فعالیت‌ها را هم از دست دهد.

این همه در حالی اتفاق می‌افتد که در افغانستان قانونی به نام فرزند خواندگی وجود ندارد و این امر به خانواده‌ها کمک کرده تا در انجام این فرهنگ خودساخته دست بازتری داشته باشند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا