از ژول و ژیم تروفو تا شب آنتونیونی؛ ژان مورو بر پرده سینما
ژان مورو، یکی از بزرگترین ستارههای سینمای بعد از جنگ فرانسه در سن ۸۹ سالگی درگذشت. امانوئل مکرون، رییس جمهوری فرانسه، در پیامی در توییتر از او به عنوان بازیگری که برای همه مجسم کنندۀ هنر سینما بود و روحیهای آزاد و اسیرنشدنی داشت که برعلیه جریان رایج طغیان میکرد یاد کرده است.
مورو که به عنوان یکی از سمبلهای سینمای موج نوی فرانسه و زن مدرن و مستقل دنیای روشنفکران اروپایی بعد از جنگ شناخته میشود و دنیایش تنهایی و جستجوی معنای نسل دهه ۱۹۵۰ را به بازیگوشی و سبکسری نسل انقلابی دهه ۱۹۶۰ وصل می کند تقریباً تا پایان کار فعال، محبوب و نماد بهترین سالهای سینمای اروپا باقی ماند. در عین حال فعالیتهای او محدود به همکاری با کارگردانان فرانسوی نمیشد و مورو در تولیدات بینالمللی نیز حضوری پررنگ داشت.
سابقه کارهای هنری ژان مورو به تئاتر برمیگشت که در آن برای خودش در دهه ۱۹۵۰ اعتباری داشت.
ژان مورو در ۱۹۲۸ به دنیا آمد. پدرش صاحب یک رستوران بود و مادرش در تئاتر فولی برژه کار میکرد، اما در اصل اهل انگلستان بود. مورو در مصاحبهای به نقش مادرش در شکلگیری شخصیتاش اشاره کرده و این که منش و روحیات انگلیسی او باعث ایجاد آن تفاوتی ماهوی بین او و بقیه ستارگان زن سینمای فرانسه شد.
اگر در نیمه اول قرن این مردان بودند که روی پرده سینما زنان را برمیگزیدند، با ظهور بازیگرانی مثل ژان مورو، برای اولین بار این زنان بودند که دست به انتخاب مردانشان میزدند. از این نظر فیلم “آسانسور به سوی سکوی اعدام” (۱۹۵۸) فیلم مهم دوره اول کارنامه ژان مورو است که در آن در حالی که محبوبش بعد از کشتن رییسش در آسانسور ساختمان گیر افتاده، ژان موروی بیخبر تمام طول شب را به جستجوی او در خیابانهای پاریس دست میزند، در حالی که تصاویر جریانساز لویی مال از تنهایی، جداافتادگی و تب وصال با موسیقی جاز و نگاهی ظریف به فرانسه دوران جنگ الجزایر همراه شده است.
این فیلم یکی از چند همکاری موثر و موفق مورو با لویی مال بود که در فیلمهایی با همین مضمون جستجوی هویت و معنای زندگی و عشق (شامل “عشاق”، “آتش درون”) ادامه پیدا کرد و حتی به وسترن سبک و مفرح “زنده باد ماریا” نیز رسید که در آن مورو با دیگر ستاره بزرگ سینمای دهه ۱۹۶۰ فرانسه یعنی برژیت باردو همبازی شد.
یک وجه اشتراک مهم مورو و باردو در جسارتشان در نمایش سکس روی پرده بود. اگر بدن برهنه باردو در “و خدا زن را آفرید” در نوع نمایش جنسیت مسیر تاریخ سینما را برای همیشه تحت تأثیر قرار دارد، نقشآفرینی مورو در “عشاق” که در آن سکانسی طولانی همآغوشی او با مردی غیر از همسرش را نشان میدهد برای زمان خودش بسیار جنجالی بود.
اما در نقشهایی که ژان مورو بازی کرد خطرات این دنیای تازه و رها نیز خودشان را نشان میدهند، این که جنسیت چطور به عنوان سلاحی میتواند به بازی قدرت و حتی تخریب بینجامد. این مایه اصلی فیلم “روابط خطرناک” (۱۹۵۹) بود که بار دیگر تم سرگشتگی، تنهایی و آزادی جنسی را در پس زمینه فرهنگ طبقه اهل بزم و سرخوشی دهه ۱۹۵۰ زیر ذره بین میبرد.
تا این جای کار هیچکدام از کارگردانهایی که مورو با آن ها کار کرده بود به نسل انقلابی و سرکش موج نوی سینمای فرانسه تعلق نداشتند، حتی لویی مال که آثارش به نوعی به عنوان مقدمههای سینمایی به موج نو قلمداد میشد، هیچ موقع به طور مستقیم با این جنبش و فیلمسازان کلیدی آن ارتباط نداشت.
مورو بعد از حضور گذرا و نمادین در “چهارصد ضربه” (۱۹۵۹)، ساختۀ فرانسوا تروفو و “یک زن یک زن است” (۱۹۶۱)، ساختۀ ژان لوک گدار، خودش را با “ژول و ژیم” (تروفو، ۱۹۶۲) و “خلیج فرشتگان” (ژاک دمی، ۱۹۶۲) در قلب موج نو یافت.
در “ژول و ژیم” ژان مورو در حول و حوش جنگ جهانی اول درگیر یک مثل عشقی می شود. به لطف حضور درخشان او و کارگردانی فرانسوا تروفو، فیلم بدون هیچ دشواری و لکنتی از کمدی عاشقانه به تراژدی تغییر لحن میدهد. فیلم نوعی شاعرانگی و دلتنگی عاشقانه دارد که همان اندازه که کار تروفو است، حاصل خود شخصیت مورو نیز هست که آن را با خودش از فیلمی به فیلم دیگر میبرد.
اما عجیب است که این حضور موفق در موج نو دیگر ادامه پیدا نکرد و به جایش مورو خودش را وقف مجموعهای از فیلمهای ساختۀ کارگردانان مشهور اروپایی و یا آمریکایی کرد که به زیباییشناسی موج نو نزدیک بودند، اما از نظر دیدگاههای سیاسی و نگاهشان به دنیا تفاوتهای زیادی با آثار نسل جوان سینمای فرانسه داشتند.
به عنوان مثال بازی در “شب” ساختۀ میکل آنجلو آنتونیونی، مورو را در کنار مارچلو ماسترویانی قرار داد (این تجربه، به عنوان ادای دینی به آنتونیونی در “گام معلق لک لک” ساختۀ کارگردان یونانی تئودور آنجلوپولوس تکرار شد) که در آن پرسه طولانی و بیهدف مورو در شهر میلان به نمایشی خیرهکننده از تنهایی و بحرانی انسانی در دوره مدرن تبدیل میشود.
مورو با لوییس بونوئل در”خاطرات یک مستخدمه” همکاری کرد و حتی با پدر معنوی سینمای فرانسه، ژان رنوآر، در آخرین فیلماش، “تئاتر کوچک ژان رنوآر” (۱۹۷۰). یکی از مهمترین نقشهای او بازی در “اوا” (۱۹۶۲) ساختۀ کارگردان آمریکایی جوزف لوزی بود که به خاطر گرایشهای سیاسیاش در اروپا پناه گرفته بود. این فیلم نیز در شهری ایتالیایی – ونیز – میگذشت که نشان میداد مورو بیشتر از آن که پدیدهای فرانسوی باشد، حاصل تلفیق اگزیستانسیالیزم و آزادی جنسی در اروپای غربی بود.
در ادامه، مورو حتی در فیلمهای کارگردانان انگلیسی مانند تونی ریچادرسن و یکی از اولین فیلمهای کارگردان برجسته تئاتر بریتانیا پیتر بروک (با نام “مدوراتو کانتابلیه” که مورو برایش نخل طلای بهترین بازیگر زن را از فستیوال کن ۱۹۶۰) بازی کرد. این فیلم اخیر بر اساس داستانی از مارگریت دوراس ساخته شده بود و بعدها وقتی خود دوراس به کارگردانی روی آورد، مورو از نشان دادن احترام و علاقهاش به این بانوی نویسنده غافل نشد و در فیلم “ناتالی گرانژه” (۱۹۷۲) او بازی کرد. در دهه هفتاد میلادی خود مورو، مثل بعضی دیگر از ستارگان زنی که در اواخر دهه ۱۹۵۰ ظهور کرده بودند، تصمیم به کارگردانی فیلم گرفت و دو فیلم (“نور” و “بلوغ”) ساخت.
برای خود مورو یکی از مهمترین همکاریهایش در سینما، فیلمهایی که برای اورسن ولز بازی کرد محسوب می شدند. ولز همیشه از مورو به عنوان “بزرگترین بازیگر زن جهان” یاد میکرد و استعدادهایش را در سه فیلم “محاکمه” (بر اساس رمان فرانتس کافکا)، “ناقوسهای نیمهشب” و “داستان جاودان” به کار گرفت.
ژان مورو بیش از یک بار ازدواج کرد و یکی از همسرهایش، ویلیام فرید کین، کارگردان آمریکایی و خالق آثاری مثل “ارتباط فرانسوی” و “جن گیر” بود. تنها فرزند ژان مورو، ژروم ریشارد نام دارد و نقاش است.
منبع: بی بی سی