افغانستانی‌ها در چنگال افراط گرایی!

نگارنده: خاطره اسدی

تاریخ نه چندان دور افغانستان نشان می‌دهد که افراط گرایی در این جغرافیا به انواع مختلف وجود داشته است. ولی در هر زمان چهره آن تا حدی متفاوت بوده است. شاید یک دلیلش این بوده که افراط گرایان خواسته اند در مقاطع مختلف تاریخی با چهره نو ظاهر شوند تا مورد قبول واقع گردند.

افراط گرایی بیشتر در کشورهایی که سطح آگاهی و دانش مردم پایین باشد و ظلم شدید را تجربه کرده باشند رشد می‌کند. در شرایط بد اقتصادی و فقدان حاکمیت قانون، مردم به اهداف کوچک فکر می‌کنند و این امر زمینه را برای گروه‌هایی که می‌خواهند مردم را دنبال خود بکشانند، مساعد می‌کند.

مردم افغانستان چند گونه افراط‌‌گرایی را تجربه نموده اند. از ظهور احزاب و حکومت‌های کمونستی تا طالبان و داعش همه نمونه‌هایی از حکومت‌ها و گروه‌های افراطی اند که در بستر سیاسی-فرهنگی افغانستان رشد کرده، قدرتمند شده و طمع تلخ زنده‌گی را به مردم این کشور چشانیده اند.

برداشت‌های انحرافی از دین؛ فقر آموزشی؛ فقر اقتصادی؛ عقده‌ها و محرومیت‌های اجتماعی و طبقاتی؛ مداخله نظامی- استخباراتی کشورهای قدرتمند در امور داخلی کشورهای فقیر و بی ثبات؛ مداخله کشورها وسازمان‌های استخباراتی کشورهای منطقه در امور یکدیگر؛ ملی گرایی‌های دگماتیک؛ تمامیت خواهی‌های قومی؛ ونبود دولت‌های مقتدر مبتنی بر دموکراسی و عقلانیت در منطقه از عوامل عمده رشد و گسترش افراط گرایی پنداشته می‌شوند.

حضور نظامی انگلیس‌ها، روس‌ها و اخیرا امریکایی‌ها در منطقه مسلمان نشین، به باور بسیاری از آگاهان زمینه رشد افراط گرایی دینی را مساعد ساخته است. در این میان افغانستان بیشترین آسیب را دیده است.

امروزه قدرت‌های بزرگ جهان، تلاش می‌ورزند بجای این که افراط گرایی و تروریزم را در کشورهای مسلمان نشین، از بین ببرند، از آن در جهت برآورده ساختن اهداف استراتیژیک خود استفاده نموده و به اصطلاح جنگ نیابتی را علیه همدیگر به وسیله این گروه‌ها پیش ببرند که این امر دورنمای صلح وثبات در این منطقه را هرچه بیشتر مکدر ساخته است.

با توجه به پیچیده‌گی اوضاع، به نظر می‌رسد که مردم افغانستان دو راه در پیش دارند: اول، این که در یک حرکت منسجم بومی عوامل و انگیزه‌های افراط گرایی و تروریزم را در داخل کشور، جستجو و نابود کنند و یک حکومت مردمی مبتنی بر دموکراسی و آزادی‌های شهروندی ایجاد کنند و در جهت استحکام آن هرچه در توان دارند به خرچ دهند. دوم، این که  در قالب اشخاص و گروه‌های مخالف و متخاصم وسیله دست بیرونی‌ها شده و کشور شان را در وضعیت بد و نامطلوب همیشگی نگهداشته و عامل جنگ و ناامنی بیشتر در افغانستان و منطقه گردند.

نقش قدرت‌های بیرونی نیز در نابودی افراط گرایی و تروریزم برجسته است اما از آنجایی که قدرت‌های بیرون مانند مردم افغانستان قربانی اصلی تروریزم نیستند، دشوار است که آنان را در جهت سرکوب تروریستان بسیج کرد و از قدرت و امکانات آنان در این راستا استفاده درست کرد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا