گفتوگوهايي كه داستان ميآفرينند!
نگارنده: فروزان امیری
گفتگو در تهران، نام رمانيست از سيدمهدي موسوي معروف ترين شاعر پست مدرن كه نامش در شعر معاصر زبان فارسي و جريانهاي جديد شعر امروز بازتابي فراوان دارد.
در اولين نگاه نام اين رمان(گفتگو در تهران) نام سومين رمان ماريوبارگاس يوسا نويسنده اهل پرو « گفتگو در كاتدرال» را به ذهن متبادر ميسازد. نويسنده نيز در آغاز كتاب خود به نام ماريوبارگاس يوسا اشاره نموده است:
به:
ماريوبارگاس يوسا
كورت ونهگات
تو
و همهي يوزپلنگهايي كه با من دويده اند…
اين رمان در 93 فصل كوتاه تقسيم بندي شده كه حوادث داستاني آن پيرامون اتفاقات زندگي 13 شخصيت ميچرخد كه به نوعي جزء شخصيتهاي اصلي داستان هستند. حوادث زندگي و اتفاقات مربوط به هريك از شخصيتها در خط زماني نامشخص و درهم روايت شده كه اين زمانها گاه حسي و گاه ذهني ميشوند. رمان با داشتن ساختاري غيرخطي توانايي و مهارت نويسنده را در استفاده از تكنيكهاي مدرن داستاني نشان ميدهد.
اين رمان تا حدودي ويژگي رمانهاي پسانوگرا را دارد. ويژگيهايي مانند: ساختارشكني، معناگريزي، چندصدايي، جدال با سنت، به چالش كشيدن افكار كهن، ساختار نامتمركز، ذهنگرايي، فقدان نظم مركزمحور،تكرار و تسلسل، جريان سيال ذهن و…
رمان مذكور روايتي از انسانهاي امروز ايران و نيز از اقشار و طيفهاي مختلف است كه ميتوانند نويسنده، شاعر، استاد دانشگاه، مذهبيها و… باشند و نيز ميتوانند افرادي عادي، معمولي و سطحينگر از طبقات پايين جامعه باشند.
در لابلاي گفتگوهاي داستان به روايت زندگي زناني برميخوريم كه تصويري تمام و كمال از گروه زنان خانه نشين و اهل پخت و پز را نشان ميدهد. زناني كه عمري در چارديواري خانه روزگار گذرانده و مجبور اند امر شوهر را اطاعت نموده و دم نزنند:
برنجها را پاك ميكنم. افتضاح است . تا همين جا كلي شكسته و سنگ و آشغال جمع شده . داد ميزند: « رفيقمه! داداشمه! دلم ميخواد شام دعوتش كنم خونهم.»
با بغض ميگويم:« آخه به خدا منم آدمم. يه هفته بشور و بساب به اميد يه آخر هفته كه با هميم. اون وقت هر هفته يه برنامهاي ميذاري. آخه اين دوستت زن و بچه نداره شب جمعه ميخواد ولو شه خونهي ما؟ »
فضاي اختناقآ ور سياسي- اجتماعي ايران و دغدغههاي سياسي آن از ديد نويسنده به دور نمانده و در قسمتهاي مختلف اين رمان سعي در انعكاس آنها از زبان شخصيتهاي داستان شده است. فراگيري اين دغدغهها آنقدر وسيع بوده كه خيلي راحت يك انسان معمولي و عادي وارد سياست بازيهاي كشورها ميشود و حكم صادر ميكند. دغدغههايي كه از مجراي اعتقادات و باورهاي محكم و قديس افراد معتقد، در ذهن شان وارد شده و تاثير مستقيمي در تغيير ديدگاه شان دراد.
تلويزيون را روشن ميكنم. بازهم در امريكا سيل آمده است. حقشان است خدا كند آب همهي اين كافرها را از روي زمين بردارد. عذاب خداست. مگر قوم عاد و ثمود نبودند كه خدا از روي زمين برشان داشت؟ آمريكا كه پشم آنها هم نميشود. خبر بعدي ساختن يك موشك جديد توسط مهندسين ايراني است. واقعاً دم شان گرم! كاش چندتا موشك بفرستند و اسراييل و آمريكا و انگليس را با خاك يكسان كنند. اين ايتاليا را هم بد نيس نابود كنند. كرهايها و ژاپنيها را هم. نه ! اينها سريالهاي خوبي ميسازند. همان استكبار جهاني را نابود كنند كار كرهايها و ژاپنيها هم ساخته است. اصلاً بايد اول عربستان را بگيريم تا راحت با قطار برويم حج و برگرديم. تازه اگر عربستان را بگيريم صعود مان به جام جهاني هم راحت تر ميشود. بايد اينها را با مافوقهاي مان مطرح كنند. روزي دويست تا از اين بچه مزلفها را هم بگيريم تا وقتي آمريكا بهشان پول ميدهد فايدهاي ندارد. بايد درخت فتنه را از ريشه خشكاند…
نويسنده در اين رمان در كنار مسايل ديگر، به تقابل دوگانه مذهبگرايي و پشت پا زدن به باورهايي كه در روزگاري قديس بودند و ارزشمند، پرداخته و عامل گريز از دين و دلسردي از باورهاي مذهبي را سختگيريهاي بي مورد و ايجاد فضاي اختناقآور از سوي تندروان مذهبي ميداند. برخوردهايي افراطيي كه موجب تغيير 180 درجهيي شخصيت اصلي داستان ميشود. شخصيتيكه همواره با خود در كلنجار است. در حقيقت يكي از ويژگيهاي آثار پست مدرن خلق شخصيتهاي دوسوگراست. حسين شخصيت اصلي داستان، نمادي از تقابل دين باوري(در دوران نوجواني) و دينگريزي(در دوره بعد) است:
از اتاق زدم بيرون و به طرف خرابهي پشت دستشويي رفتم. نواري را از جيبم درآوردم و بيرون انداختم. با پايم كمي هم كمي خاك و آشغال ريختم رويش. برگشتم به سمت دستشويي. آستينها را بالا زدم و جورابهايم را در آوردم. فرق موهايم را باز كردم كه آب مسح به كف سرم برسد. يك دفعه مسوول پايگاه، وارد دستشويي شد. سلام دادم. گفت : عليكم السلام برادر. كم پيدايي؟ با تته پته گفتم: «ميدونين كه درسامون خيلي سنگينه. تورو خدا ببخشيد» جلو آمد. نگاهي به پشت لبم كرد و گفت: تو سبيلاتو ميزني؟ گفتم: نه علي آقا. فقط با قيچي كوتاه كرديم. مال ما كه اصلن در نيومده! گفت: خجالت بكش. تو الگوي همهاي. ميدوني كسي كه موي صورتشو با تيغ بزنه نزد خدا بخشيده نميشه؟ گفتم: ما كه تيغ نزديم! گفت: مهم نيست. مهم ظاهره. آستينهايم را پايين دادم و گفتم: توي حليةالمتقين ننوشته شاربها كوتاه باشه؟! گفت: تو از حليةالمتقين همين رو ياد گرفتي؟ تو اول شخصيت و اخلاقت رو مث متقين كن. بقيهش پيشكشت! گريهام گرفت و بي خداحافظي زدم بيرون…
چنانچه از نام كتاب نيز واضح ميشود؛ عنصر گفتگو در اين رمان نقش بسيار پر رنگي دارد. تمام حوادث داستاني در جريان گفتگوها در بين شخصيتها بيان شده و نويسنده از اين طريق اطلاعات فراواني را در اختيار خواننده قرار ميدهد. اين گفتگوها گاه به شيوه ديالوگ در بين شخصيتهاي داستاني، گاه به شكل گفتار راوي در درون متن و گاهي هم به گونه تكگويي يا گفتگو با خود به كار رفته اند.
روايت داستان در تكههايي از آن شكسته شده و جريان سيال ذهن را ايجاد ميكند. مثلاً در نمونههاي زير:
حسين گريه ميكند و آب تمام سالن را بر ميدارد. كتي آرام زير آب فرو ميرود…
و يا:
گوشت را برداشتم. يخش كاملا ً باز شده بود. پياز ها را هم زدم. الان حتما ً قطرهي اشكم بخار شده بود و توي هوا در حال گم شدن بود…. فقط فكر كردم به قطرهي اشكي كه الان لاي مليونها مولكول نيتروژن و اكسيژن در حال گم شدن بود…
ارجاعات برون متني در جاهاي مختلف كتاب ديده ميشود. نويسنده براي پردازش و معرفي شخصيتهاي رمانش آنها را به نويسندگان مشهور و شخصيتهاي داستاني برخي از رمانهاي معروف به گونهيي ارتباط داده و سعي ميكند تا از اين طريق هم پيوند ميان شخصيتهاي آفريده خودش با آنها را برقرار كند و سر نخي بدهد تا خواننده بتواند زودتر به تصميم و اهداف شخصيتها برسد، و هم اينكه به شكلي بار اطلاعاتي و سطح آگاهياش را براي خواننده نشان بدهد. ارجاعاتي مانند: بيگانه آلبركامو، هدايت، همينگوي، كرت كويين و … .
پرداختن به عقدههاي سركوب شده جنسي و نيز مسايلي چون همجنس گرايي در بين شخصيتها، يكي ديگر از موتيفهاي داستاني اين رمان را به شمار ميرود. كه شخصيتهاي دلآرام و مريم مثال زندهيي از اين برخوردها هستند.
كوتاه سخن اينكه رمان گفتگو در تهران، معجوني است از موضوعات مختلف سياسي، اجتماعي،فلسفي، ديني، فرهنگي و… سنگيني بار اطلاعاتي اين رمان نسبتاً كوتاه به حدي است كه خواننده احساس ميكند نويسنده از هر دري وارد شده است تا تمام داشتههاي ذهنياش را از محيط، انسانها، شرايط حاكم بر جامعه، باورها، مذهب و … در قالب گفتگوها، رفتار و اعمال شخصيتها و حوادث داستان ريخته و به خورد مخاطب بدهد. به هرحال اين رمان از جملة رمانهاي متفاوت(چه از لحاظ تكنيك و ساختار و چه از لحاظ محتوا و درنمايه) در حوزه زبان فارسي است كه ارزش بارها خواندن را دارد!
وای خیلی خوبه ساییتون