نجیبه بهار؛ زنی که تکههای بدنش را از شفاخانهها جمع کردند
شش سال پیش، نقلقولی منسوب به سقراط را نوشته بود: نزدیکترین چیزها مرگ و دورترین آن آرزوهاست. تلاشهایش نشان میدهد که در عمل به این نقلقول اعتقاد چندانی نداشته؛ بهعنوان یک زن از محرومترین ولایت افغانستان، تا تحصیل در مقطع ماستری در جاپان پیش آمد.
نجیبه حسینی حوالی ساعت ۷ بامداد روز دوشنبه موقعی که بهسوی دفتر کارش در حرکت بود در اثر انفجار موتر مملو از بمب در ساحهی حوزهی سوم امنیتی جان باخت.
او پس از آنکه سند ماستریاش را از یکی از دانشگاههای کشور جاپان دریافت کرد در وزارت معادن و پطرولیم بهحیث مدیر دیتابیس ریاست منابع بشری مصروف کار شد.
نجیبه مکتب را در زادگاهش تمام کرد و بنا بر لیاقتی که داشت برای ادامهی تحصیل در رشتهی کمپیوترساینس به هندوستان رفت. پس از اخذ سند لیسانس از کشور هندوستان در بست پنج ریاست منابع بشری وزارت معادن به کار گماشته شد. پس از آن از طریق رقابت آزاد برای ادامهی تحصیل به جاپان رفت و سند ماستریاش را در رشتهی تکنولوژی معلوماتی از جاپان گرفت. او پس از آنکه از جاپان برگشت بهحیث مدیر دیتابیس وزارت معادن و پطرولیم مشغول کار شد. نجیبه همزمان سرپرست آمریت ارزیابی اجرائات کارکنان وزارت معادن نیز بود.
نزدیکان نجیبه حسینی میگویند که از لحظات نخستین پس از حادثه تا ساعت سه پس از چاشت جسد تکهتکه شدهی او را از چندین شفاخانه جمعآوری کردند. او را از روی گوشواره و انگشترش شناختهاند.
مرتضی برلاس یکی از نزدیکان نجیبه گفت که جسد او کاملا سوخته بود: «در وضعیت بسیار خراب جنازهی او را جمعآوری کردیم. پیکرش تکهتکه شده بود و هر تکه از بدنش را در شفاخانهیی یافتیم. یک تکه از بدنش از روی گوشواره و یک دستش که در طب عدلی بود از روی انگشترش شناخته شد. جنازه کاملا سوخته است».
ساعت سه بعد از ظهر است. دقایقی است که در صحن مسجد ایستادهام. بستگان و دوستان شهید نجیبه منتظر اند تا پیکر بیروح و تکهتکهی او به مسجد برسد. همه زیرگوشی به یکدیگر از خوبیها و لیاقت او حرف میزنند. در نهایت آمبولانس نظامی پیکر نجیبه را به مسجد میآورد. تصمیم دارند پس از تشیع جنازه، تکههای او را به زادگاهش به ولسوالی شهرستان ولایت دایکندی ببرند.
آنگونه که نزدیکانش میگویند، نجیبه حسینی از دل محرومترین ولایت برخاست و پلههای موفقیت را یکی پشت دیگری طی کرد. با لباس و کفشهای وصله شده مکتب رفت. مکتب را موفقانه تمام کرد و برای ادامهی تحصیل در رشتهی کمپیوترساینس به هندوستان رفت. لباس فراغت پوشید و کلاه موفقیت به هوا پرتاب کرد. حالا اما کفن بر تن کرده است و میرود که در دل محرومترین ولایت افغانستان زیر خاک شود.
نجیبه بهجای لباس قشنگ عروسی کفن پوشید
آقای رضایی که اخیرا از شهید نجیبه حسینی خواستگاری کرده بوده گفت: «قرار بود به همین زودیها مراسم نامزدی ما برگزار شود؛ اما او رفت و دیگر برنمیگردد».
پدر و مادر و برادر کلان شهید نجیبه در دایکندی زندگی میکنند. او بههمراه یک برادر و خواهرش که هر دو دانشجو هستند در منطقهی پلخشک دشت برچی در یک خانهی کرایی زندگی میکردند. نجیبه هزینهی تحصیل خواهر و برادرش را نیز تامین میکرد.
اندوه و غم توان راه رفتن را از نزدیکان شهید نجیبه گرفته است. خواهرش با اتکا به دو زن دیگر فاصلهی ورودی مسجد تا غسلخانه را میپیماید و در گوشهیی مینشیند و بیآنکه حرکتی کند به نقطهیی خیره میشود.
برادرش نیز توان سخن گفتن ندارد. لبانش خشکیده و از فرط اشک ریختن چشمهایش سرخ شده است. او میگوید که تاحالا پدر و مادرش که در دایکندیاند از شهادت نجیبه اطلاعی ندارند.
موقعی که از او در مورد این میپرسم که وقتی خبر شده خواهرش در جمع قربانیان حملهی انتحاری است چه حسی داشته، ضعف میکند و با تلاش همراهانش دیگربار به هوش میآید و به من میگوید: «حالم خوب نیست، سوال نکن».
غم و اندوه تنها به بستگان او خلاصه نمیشود. همه متاثر شدهاند. کبرا رضایی سخنگوی وزارت زنان یکی از همدورهییهای نجیبه در زمان تحصیل در جاپان بوده است. او از مهربانی و شجاعت نجیبه حسینی میگوید: «نجیبه دوست و مثل خواهر من است. در جاپان در دورهی ماستری باهم بودیم. دختر شاد، پرانرژی مهربان و خیلی صمیمی بود».
او اضافه کرد که برای اینکه همه مصروف بودند و مدتها میشد یکدیگر را ندیده بودند، قصد داشتند پنجشنبهی گذشته جایی بنشینند و باهم قصه کنند؛ اما بنابر مصروفیتهایی که پیش آمده، برنامهیشان به پنجشنبهی پیشرو محول شد.
او در حالیکه گلویش را عقده گرفته بود گفت که وقتی از طریق تلویزیون خبر شده که موتر حامل کارمندان وزارت معادن مورد حملهی انتحاری قرار گرفته، فورا به دوستی بهنام رامش زنگ زده و از او جویای احوال نجیبه و خورشید شده: «رامش پس برای من زنگ زد و گفت که خورشید وضعیتش خوب است. فکر کنم که سر نجیبه کدام حادثهیی آمده».
او افزود که نجیبه و خورشید با او در جاپان همدوره بودند و هردو در وزارت معادن کار میکردند.
بهقول خانم رضایی وعدهی خورشید و نجیبه این بوده که بهدلیل اعلام تظاهرات به روز دوشنبه دوم اسد از سوی جنبش روشنایی، هردو دفتر نروند، خورشید بهقول خود متعهد میماند اما نجیبه حسینی اصرار میکند که باید برود چون کارش زیاد است و بهکارش برسد. نجیبه رفت و پیکر تکهتکهاش از شفاخانههای شهر برگشت.
محمد شفیق زمانی، سرپرست منابع بشری وزارت معادن و پطرولیم که در تشییع جنازهی او اشتراک کرده بود گفت که شهید نجیبه دختر باظرفیت و پرکار و با درایتی بود و شهید شدن او یک ضایعه بزرگ است: «حدوداً مدت پنج سال میشد که در وزارت معادن کار میکرد. در ابتدا وقتی که لیسانسش را از کشور هندوستان گرفته بود در بست پنج ریاست تصدیهای دولتی ما استخدام شد. در پروسهی رقابت آزاد ماستری کشور جاپان اشتراک کرد، کامیاب شد و برای ماستری به جاپان رفت. پس از آنکه از جاپان برگشت، دوباره در ریاست منابع بشری تعیین بست شد. و نظر به استعدادی که داشت همزمان سرپرست بست ۳ ریاست کارکنان منابع بشری وزارت معادن نیز بود».
حوالی ساعت ۷ صبح روز دوشنبه (۲ اسد) یک حملهکنندهی انتحاری، مواد انفجاریاش را در ساحهی سرکاریز مربوط ناحیهی سوم و در چند قدمی خانهی محمد محقق معاون دوم ریاست اجرائیه منفجر کرد که در اثر آن بیش از ۳۰ تن جان باخت و ۴۰ تن دیگر زخمی شدند.
نجیب دانش سخنگوی وزارت داخله به رسانهها گفت که هدف حملهکنندهی انتحاری، موتر حامل کارمندان وزارت معادن بوده است.
ساعاتی پس از انفجار گروه طالبان مسئولیت حمله را برعهده گرفت.
منبع: روزنامه اطلاعات روز