زن، نه بمثابه تَن
نگارنده: غلام رسول عبدی
از زمانی که فعالیت و حضور دوبارهی زنان در جامعه جان گرفت، مسائل و موضوعاتی همچون پوشش بدن، موی سر، طرز نگاه و نوع لباس ایشان، تکیه کلام و نقل مجالس بسیاری از مردان و برخی از زنان ( خانه نشین) بوده و تا اکنون نیز میباشد؛ بنابر تجربهی شخصی من، در جامعهی مردسالار ما ( که حضور زن در جامعه را بعنوان رقیب و مزاحم میپندارند) همیشه این مردان سلطهگر هستند که بنابر دلائل معلوم و نامعلوم از طرز پوشش تا نوع نگاه و راه رفتن ایشان ایراد میگیرند. این نوع تعامل و نگاه یا برخاسته از تفکری است که وجود زن را بعنوان رقیب، اغفال کننده، دست و پاگیر… میبینند و سعی در کنار زدن آن دارند و یا بعنوان طعمه و شکار میبینند و سعی در از خود کردن آن دارند. البته این موضوع نسبی است ولی به هر حال این عده از مردان برآن هستند که به هر نحو ممکن فضا را بر آنان تنگ بگیرند. از عرفهای اجتماعی گرفته تا آموزههای دینی را دستآویز خود قرار میدهند تا فضای خفقان آوری را برای حضور زنان فراهم بسازند. خردهگیریها بر نوع لباس، چادری، موی سر… از این دست بهانههای عجیب و غریبی است که مردان سلطهجو آویزان آنها میشوند. و این در حالی است که عکس این قضیه ( دخالت زنان در نوع پوشش مردها) را شخصاً ندیدم و یا اگر باشد، بسیار نادر است. البته از این نمونه دخالتهای مردان در امور زنان و خصوصاً در مسائل شخصی زنان کم نداریم، گویا این حق دخالت برای مردان یک قانون نانوشته عرفی است که هر مردی حق دخالت در مسائل زنان ( خود و دیگری) را دارا است و هر نوع مردی ( در هر سطح شعور و دانایی) حق تعیین تکلیف برای هر زنی ( در هر سطح شعور و دانایی) را دارد. مثلاً بطور نمونه تعیین تکلیف وضعیت قاعدهگی ( عادت ماهوار) زنان که در کتب فقهی یک باب مخصوص برای آن در نظر گرفته شده است و زنان برای آگاهی از خصوصیترین حریم شخصی خود باید از مردهای دانش آموخته این حوزه کسب آگاهی نمایند. و هنوز هم مراکز مشورهدهی برای بهداشت زنان در این زمینه بصورت فراگیر چه در شهرها و چه در روستاها برای جامعهی ما جاافتاده نیست. و اما نمونهی دیگر، مصادره نمودن مهریه دختر توسط سرپرست میباشد، مهریه شخصیترین حق مالکیت زنان است که بنابر عرف اجتماعی، پدر و بعضاً مادر یا دیگر افرادی که مدعیِ سرپرستی دختر ( در نبود پدر) را دوش داشتهاند، مهریه را بعنوان حقالزحمهی بنام خود مصادره مینمایند.
از علل و عوامل این چند نمونه و نمونههای دیگر در این زمینه که بگذریم، نوع و طرز پوشش زنان بعنوان یک سلیقهی شخصی ( مانند مردان) بر علاوه اینکه مردان حق تعیین تکلیف به خود میدهند، ریشهی دینی آن را به هیچ عنوان نمیتوان نادیده گرفت. حجاب بعنوان یک طرز و نوع پوشش در اختیار زن است، داشتن و نداشتن آن نیز مربوط به ایشان است و نقش مردان در این طرز پوشش ( موافق یا مخالف) گویای این مساله است که اختیار و اراده زنان در امور شخصیشان، از آنان گرفته شده و به هیچ عنوان چنین جامعهای را نمیتوان جامعهی آزاد تلقی نمود. و اما با ورد به دورهی کنونی که به آزادی، برجستهترین و پر رنگترین ارزش انسانی، بیش از هر زمان دیگر توجه صورت میگیرد، زنان نیز وارد مرحلهی جدیدی در مورد مطالبات حقوقی خویش شدهاند. هر چند طرح چنین مطالباتی که از پشتوانهی آگاهی بر خوردار است ولی گویا چندان به مزاج جامعهی مردسالار خوشآیند نیفتاده است، و علی الخصوص که حجاب آهسته آهسته به یک دغدغه برای زنان تبدیل شده است. کتابهای و مقالات زیادی در راستای ( له یا علیه) حجاب نوشته شده که بیشتر نویسندههای این کتابها و نوشتهها پیرامون حفظ حجاب زن، از طرف مردان و با نگاه دینی به رشتهی تحریر در آمده است. ولی شخصاً، با احترام به خرد و شعور زنان جامعهی خود، در این راستا نتیجهگیری و داوری مشخصی نخواهم داشت، و آن را حق مسلم زنان آگاه و خردمند میدانم تا در این زمینه آنچه را پسندیده میبینند برگزینند.
مطالبات زنان از یک سو، نگاه مردانه و نگاه دینی ( با معرفت مردانه از دین ) از سوی دیگر، باب تازهای فراروی پوشش زن گشوده شد؛ این دروازهی جدید که با مقدمهی اعتراضی علیه حجاب باز گردید و با ارائه حکمت و فلسفهی حجاب هر روز این داستان با فراز و نشیبهایی روبرو است. در کتابها و نوشتههای زیادی سعی بر آن بوده که ماندگاری حجاب، با دلائل منطقیتر، حکمتآمیز جلوه داده شود که آبشخور چنین باوری ( دوام حجاب) همان آموزههای دینی است که منبع الهی دارد و دست آویز مناسبی برای مردان سلطهگیر نیز میباشد. صدور حکم و مشروعیتِ پوشیدن تنِ زن، منبع وحیانی داشته و از آنجایی که وحی سخن پروردگار است و بنابر اصل حکمتآمیز بودن کلام پروردگار، طبیعتا حجاب نیز بعنوان یکی از سفارشات یا تکالیف شرعی و وحیانی، حکمتِ نهفتهای در خود دارد که عالمان دینی خود را موظف در کشف این حکمت میدانند که همیشه چنین موردی بدون بازگشت به زمان وحی و در نظر داشت چند و چون وقایع اتفاق افتاده صورت میگیرد.
وقتی پاسخهای که برای منتقدان حجاب و طرز پوشش زن را حلاجی میکنیم، دو دلیل مهم از همه برجستهتر است، حتماً جملهی « حجاب مصونیت است نه محدودیت» را زیاد شنیدهایم و یا هم دلیل دیگرکه در این زمینه ارائه گردیده، یعنی حفظ پوشش زنان جهت دفع تحریک جنسی و شهوت مردان! گزینهی نخست استدلال مردانه ولی به سود زن، جهت امنیت و مصونیت زن دیده میشود؛ و گزینهی دوم، باز هم استدلال مردانه ولی در جهت کنترل غریزهی جنسی مردان به چشم میخورد. نگاه نه چندان منطقی دوم، بر اساس یک پیشفرض استوار گردیده است که همانا زنان، نماد زیبایی و لطافتاند و مردان نماد شیفتگی هستند! این پیشفرض را گویا برای رسیدن به آن نتیجهی از پیش در نظر گرفته شده، طرح شده است؛ یعنی زن را بعنوان یک «تن» معرفی نمودن و زیبایی را معرف آن جلوه دادن و سپس مرد را بعنوان موجودی حریص و بینندهی محض تعریف کردن. چنین برداشت سطحی و نه چندان خوشآیند از دو جنس مرد و زن ( گل سر سبد آفرینش) شدیداً ارزش انسانی دو جنس را بمثابه آلت تناسلی تنزل داده است که هرآن، ممکن است تماس این دو، وقوع یک فاجعهی جنسی را رقم بزند! در اینجا مقام انسانی به یک قانون اقتصادیِ عرضه و تقاضا تقلیل یافته است؛ یکی را طعمه و دیگری درنده تلقی کردن برخاسته از تفکرِ نه چندان منصفانه و واقعبینانهای است که انسان را هنوز از نیم تنه به پایین تعریف میکند و ارزش انسانی را در چنین سطح نامطلوبی تنزل داده است! به وضوح میتوان دریافت که چنین طرز نگاه و طرح چنین تعاملی در روابط دو جنس در یک جامعه، برخاسته از منظومهی فکری است که هنوز با مسأله سکس و شهوت شدیداً درگیر است و گویا عقدهی شهوت، سرکوب جنسی و فقر جنسی در چنین ذهنیتی شدیداً بیداد میکند؛ ذهنیتی که هنوز زن و مرد را فراتر از آلت تناسلی بعنوان دو موجودِ حامل خرد و اندیشه، در نظر نگرفته و هنوز انسان را از چنین زاویهای به تعریف نشسته است.
و اما از سوی دیگر، حجاب جهت رفع تحریک جنسی مردان، این پیام را بصورت نامحسوس برای مردان میدهد که آنعده از زنانی که پوشش مناسبی ندارند اگر مورد آزار( نگاهی، کلامی…) قرار میگیرند، مشکل از طرف زنان است باعث برانگیختهگی شهوت و تحریک جنسی مردان شده است. و بارها شنیدهایم زنانی که مورد آزار و تجاوز قرار گرفتهاند، انگشت اتهام به خود ایشان نشانه رفته و گویا با کنار رفتن گوشهای از روسری و دیدن شدن موی سر و لباس کوتاه، مشروعیت تجاوز به آنها از طرف مردان داده شده است. و گویا اینکه مردان نیز با تحریک شدن و برانگیختهگی شهوت عنان از کف بریدند و دیگر هیچ اختیار و ارادهای از خود نداشته و مرفوعالقلم پنداشته میشوند! نگاهی اینچنین ذلیلانه به رابطهی زنان و مردان در جامعه، گویای این مسأله است که در چنین جامعهی خرد و شعور انسانی رخت بر بسته است و افراد جامعه مانند کفتارهای فرصت طلب درگیر پایین تنهی یکدیگراند. در چنین وضعیتی باید این دو جنس را مانند دو موجود فاقد شعور و خرد، از هم دور نگه داشته شوند.
و اما گزینه دوم( حجاب بعنوان مصونیت نه محدودیت) اشارهای کوتاه لازم است، شوربختانه این جمله مانند خیلی از چیزهای دیگر بصورت کلیشهی بدون تامل و تحلیل برای بسیاری صرفا بعنوان تکیه کلام در آمده است و بدون تحلیل و بررسی، همیشه و در همه جا مورد استفاده قرار گرفته میگیرد. در قدم اول، کمی واژه محدودیت را باید بهتر شناخت؛ اگر حجاب بعنوان پوششی که رسم و حد معین و مشخصی را معرفی میکند را در نظر بگیریم، پس برای این پوشش حد مشخص کردیم، و این حد تعیین کردن، یعنی محدودیت ( هر محدودیتی میتواند مثبت باشد یا منفی) جدای از قضاوت در مورد خوب یا بد بودن محدودیت باید عرض شود که حجاب بعنوان یک طرز پوشش مشخص از منبع مشخص و برای افراد مشخص، یک محدویت بشمار میرود، البته زنانی که حجاب را میپذیرند با این محدودیت مشکلی ندارند و با آن راحت هستند.
و اما بند اول این جمله نیز قابل تامل است، اینکه حفظ حجاب آیا مصونیت است یا خیر! این مصونیت مربوط زنان است یا جامعه و مردان؟ در کتاب حجاب از آقای مرتضی مطهری، حفظ حجاب مصونیت برای زنان عنوان گردیده است، مصونیت، حفظ و نگهداری زن ( بعنوان طعمه) از گزند مردانِ مریض (فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا/ احزاب : 32) در این جمله محدودیت حجاب ، بهترین راهکار جهت مصون ماندن زنان پنداشته شده است. البته این یک ادعا است که باید عملا و بصورت عینی دیده شود که آیا واقعاً چنین مصونیتی حاصل گردیده یا خیر. چنین نتیجهگیری را میتوان بر اساس تحقیقات آماری (علی الخصوص از طرف خود زنان) در نظر گرفت، آیا در جوامعی که زنان دارای چادر و پوشش مناسب هستند با غیر آن کمتر مورد تجاوز و آزار و اذیت قرار میگیرد یا خیر؟ و پیش از هر پیش داوری ( مثبت یا منفی) باید به تحقیقات و آمار در این زمینه مراجعه نمود.
آنچه در پایان قابل یاد آوری است این است که زن تنها «تن» نیست که با نگاه جنسی برای آن حد و مرز گذاشت و برایش تعیین تکلیف نمود، زن بعنوان یک انسان باید به رسمیت شناخته شود، انسانی که بر علاوه جسم ، دارای روح و ذهن زیبا و پرباری نیز میباشد. انسانی که دارای قوهی تفکیک خوب از بد است، دارای اراده و اختیار است. کلیشههای خردسوزی همچون زن بعنوان جنس لطیف، نماد زیبایی، فرشته، مقدس… او را از مقام انسانیاش گاهی فرو میکاهد و گاهی فرا مینشاند. زن تنها نه بمثابه تن ، بل انسانیست دارای ذهن، شعور، خرد، روح و احساسات که فقط در بستر خواب بارور نیست بلکه در میدان کار و در کنار مرد نیز جانپرور است. زن نه رقیب است و نه مزاحم و نه جنس مخالف، او جنس مکمل است.