هشتگ؛ #نامم کجاست! نقشی بر دیوار رگ هستی زن

 نویسنده: عرفان ارزاز

چند روزی می­‌شود در رسانه‌های اجتماعی در مورد هشتگی بحث صورت می­‌گیرد که تقریباً پیش از این به این گستردگی نبوده؛ به همین خاطر هم هست که توانست حاشیه­‌های زیادی را به خود بکشد. از نقد و نظرها گرفته تا بدگویی­‌ها و گمانه زنی­‌هایی که هر کدام از یک پیش زمینه‌­ی ذهنی آب می‌­خورد. این هشتگ به همت دختران سرزمین افغانستان و یاری جوانانی شکل گرفت که در اعتراض به یک اعلان فوتی از یک زن بوده است. اعلانی که در آن به جای اسم خود زن از اسم شوهر او به حیث مسمای مالک اعلان فوتی استفاده شده است. حواشی این خیزش اعتراضی آنقدر زیاد است که نظر انداختن به همه‌­ی آنها مجالی بیش از نگاشتن یک نوشتار کوتاه نیاز دارد. اما در این نوشتار می­‌خواهم به یک پرسش خیلی ساده پاسخ دهم. آن پرسش این است که پیش از این نیز رسم بر این بوده است که نام زن را هیچ یک از مناسبات اجتماعی که حضور یکی از مردان فامیل او در آن پر رنگ است برده نشده؛ اما چه شد که این اعتراض به یک باره از درون تعدادی جوان بر علیه «نام زنان را به آنان بدهید» خیست؟ در کنار اینکه این نوشتار پاسخی نسبتاً کوتاه به این پرسش می‌­دهد به نقدهایی که دوستانی در شبکه­‌های اجتماعی و در رسانه­‌های مردمی داشته اند، نیز پاسخی داده خواهد شد. در اینجا لازم به ذکر می­بینم که حضور این خیزش برای کسانی که آنرا دنبال می­‌کنند و ادعای حق طلبی می­‌کنند به مانند خیزشی برای حق رای در قرن­‌های نوزدهم و بیستم در اروپا و آمریکای امروز است. به همین خاطر هیچ حرکتی از گزند نقدها در امان نیست و این نقدها اند که به خیزش‌ها پر و بالی به توانمندی معرفت بخشی می‌­دهند.

اول: گزار از یک جامعه‌­ی سنتی و رسیدن به یک جامعه‌­ی مدرن نیاز به گذار از یک وضعیت ایستایی اجتماعی به پویایی اجتماعی دارد. این وضعیت هنگامی متصور است که انسان‌­های یک جامعه برای حضور خود در هستی و جامعه جایگاهی را بیابند و این جایگاه برای آن‌ها آگاهی لازم را بدهد. به عبارت دیگر آگاهی مظروفی است که در ظرف جایگاه اجتماعی افراد در جامعه­ی مدرن ریخته می­شود و افراد آنرا کسب می­کنند؛ بناً حضور این مظروف در ظرف جایگاه اجتماعی انسان­ها به مثابه­ی ­حضور انسان­ها در جامعه­ی مدرن است. این پویایی اجتماعی مجال حضور انسانی را با هر رنگ، نژاد، قشر و مذهبی می‌­دهد و مطابق با قاعده­ی عدالت اجتماعی او را برای بروز استعدادهایش آزاد می­‌گذارد. این آزادی محصول یک جامعه­‌ی مدرن آگاه است که خود را از دام ایستایی پیشین رهانیده است.

دوم: آزادی مستلزم پذیرفتن تغییر است. تغییری که در لایه‌­های مختلف اجتماعی و زندگی شخصی شکل بگیرد و برای این تغییر چیزی را فدای چیز دیگر کنی. برای آزادی باید چیزهایی را فدا کرد. برتری طلبی، دگر ستیزی، جزم گرایی، حذف دیگری و تقدیرگرایی چیزهایی است که آزادی خود و دیگران را قربانی می­‌کند. برای این مسیر باید به روی آزادی دروازه‌ای به بزرگی تمام عمری که سپری کرده‌ایم گشود. این آزادی به زنان و مردان یک جامعه مجال حضور را می­‌دهد. و این حضور شکوفایی. بدین منظور باید توجه داشته باشیم که برای آزادی خود و دیگران به یک اندازه باید سهم قایل شویم. آزادی من بیش از آزادی دیگری نیست و آزادی دیگری با ارزش تر از آزادی من.

سوم: این آزادی برای انسان جایگاه تعیین می­‌کند. جایگاه انسانی در جامعه هویت وی را می­‌سازد. هویت نیز با یک اسم مسما است. اسمی که برای احراز کننده­‌ی یک پایگاه و جایگاه در جامعه به مثابه‌­ی نشانی است از حضور وی. بودن یا نبودن یک فرد شرط نیست؛ اما بودن یا نبودن اسم یک فرد شرط است. اسم فرد در حضور و یا عدم فرد وجود دارد. آنچه وجود دارد اسم یک فرد است نه خود فرد. خود فرد مالکی از اسم است؛ مالکی که روزگاری می­میرد اما اسم وی هنوز وجود دارد. مردن نیز جایگاهی است که فرد در جامعه دارد. افراد یک جامعه برای اینکه به جایگاه مرده در جامعه احترامی گذاشته باشند به عزاداری و تسلیت با اقارب وی می‌پردازند؛ اما باید توجه داشت که در آنجا مرده یک هویت است. هویتی که برای خودش است. پس باید هنوز هم او را به مثابه­‌ی یک هویت شناخت. حتا پس از مرگ نیز هویت یک مرده بر سر زبان‌ها چرخان است. کسی مرده‌ی  خوب یاد می­‌شود و کسی مرده‌ی بد. این حضور به مثابه‌­ی هویت مندی یک فرد است حتا در صورتی که حضور ندارد. نکته­‌ی مهم در این هویت مندی یک فرد در صورت عدم حضورش نام وی است. او را با نامش مرده‌­ی خوب و یا بد می‌­دانند. برای احترام به اقارب فلان مرده به دیدنشان می­روند و نه چیزی دیگر.

چهارم: حضور کم رنگ زنان در عرصه­‌ی «هویت مندی نام مدارانه» یکی از گم شدگان تاریخ است. عرصه ستم بر زنان به گستردگی حذف نام آن‌ها بوده است که توانسته به نقش زنان در احراز هویت و جایگاه اجتماعی ضرر برساند. در طول تاریخ در جوامع گوناگون زنانی بوده اند که با وجود حضور معرفتی حضور اجتماعی نداشتند؛ حضورشان با موجودیت یکی از مردان و مشخصا شوهر معنا می­شد. زنان با نبردن نام خود نیم حاضرِ گم شده­‌ی جامعه بوده اند. کسانی که علی رغم وجود داشتن، ناپیدا بودند. این ناپیدایی برخاسته از محتوای فرهنگ جنسیتی[i] است که در جامعه ما از دیرباز تا اکنون حضور داشته است و به صورت تاریخی ساخته و پرداخته شده است. این نگاه به زنان در واقع در لایه‌های مختلف واقعیت اجتماعی[ii] جامعه افغانستان حضور داشته؛ ساخته و پرداخته می­‌شده و اما از جمله‌­ی مسلمات هستی انسانی تلقی می­‌گردیده است. این «مسلم­ پنداری هستی­ شناختی» در واقع جایگاهی برای زنان به سنگینی مغفول نگه داشتن اسم شان بوده است. اسمی که در واقع حضور زن در هستی­ یی که زندگی می­کند را به نمایش می­گذارد.

پنجم: چرخش گفتمانی از چندین سال بدین سو در عرصه­ ی زنان در افغانستان معاصر توانست جایگاهی را برای تعدادی از زنان ایجاد کند که این جایگاه پیش از این با نام مرد گره خورده بود. این جایگاه «حضور» است. حضوری که پیش از این چه به نام و چه به لحاظ وجودی مربوط به مردان بود. این چرخش گفتمانی به کمک جامعه‌­ی مدنی دست و پا شکسته ای شکل گرفت. جامعه مدنی­‌یی که علی رغم نقدهای فراوانی که بر آنها می‌­توان بر آن وارد کرد، توانست برای زنان از حقی­ که پیش از این وجود داشت اما برایش حرکتی نبود به وجود آورد. به عبارت دیگر تک تک افرادی که برای گفتمان حق زن و هویت زن تلاش می­‌کنند محصول گفتمان مدرن در مورد زنان اند. گفتمانی که خواسته یا نا خواسته با مفهوم جامعه‌ی مدنی در افغانستان گره خورده است. این گفتمان با قدرتی که داشت توانست به مردم افغانستان این را بگوید که تفسیر مردانه از جهان و حضور مردانه در جامعه تنها معرفتی نیست که وجود دارد؛ بلکه مانند آن نیز وجود دارد و آن تفسیری زنانه از هستی یی زنانه است.

ششم: این گفتمان پس از یک و نیم دهه که در افغانستان فعالیت کرده است تبدیل به جنبش‌ها و خیزش‌هایی شده است که آنرا «خود جوش» نام گذاشته اند. خیزش هایی که برای خود هدفی دارد، برنامه‌ای، و از ابزاری خاص برای رساندن حرف خود استفاده می­‌کند. ابزاری که خود نیز محصول یک فضای مدرن است. به عبارت دیگر تمام این گفتمان در دل یک مدرنیسم شکل گرفته است. مدرنیسمی که یکی از آلات زیبای آن صحبت از حق بشر است. حقی که برای بشر فقط به لحاظ بشر بودنش تعلق میگیرد. زنان در این میان از برندگان میدان بوده اند. توانستند با نام خود و بدون نام مستعار پا به عرصه وجود بگذارند. در رسانه‌ها حضور پیدا کنند و فریاد عدالت خواهی سر دهند. برای خود جایگاهی احراز کنند و از «گوشی نشینی آشپزخانه‌ای» بیرون روند. زنانی که برای دیگران «حق اسم» فریاد می­زنند. زنانی که می­گویند #نامم کجاست؟‌ آنرا به من بازگردانید!

هفتم: در نتیجه اینکه جامعه‌­ی مردانه جامعه‌ای یک پهلو، غیر عادلانه، مریض، غمگین، ستمگر، خشن، جنگ آفرین، بی هویت، به دور از توسعه و ساکن است. و جامعه یی می­‌تواند از پویایی برخوردار باشد که برای خودش تغییری از نوع حضور زن در اجتماع را تعریف کند. جامعه‌یی می­‌تواند توسعه یافته باشد که تعریفی از انسان بودن برای اعضای خود داشته باشد که با هویت آنها گره خورده باشد. جامعه‌یی که برای زنان و مردان اسمی را که اولین کلمه برای حضور آن‌ها در این زندگی است به رسمیت بشناسد. و این به رسمیت شناختن را عملی کند.

این جامعه در واقع همین جامعه مدرن است که گفتمان اسم زن در آن شکل می­گیرد و افراد از اینکه اسم زنی از زنان خانواده خود را ببرند بر حذر نیستند. دیگر از اینکه نام زن، خواهر، مادر و یا دختر آن‌ها را کسی ببرد و پیش از همه­‌ی این اوصاف به اسم خودش به او احترام بگذارد، غیرتی نمی­‌شوند! جامعه‌­یی که برای گفتمان سازی در عرصه‌­های اجتماعی از نگاهی تک جهتی و مردانه استفاده نمی­‌کند و این گفتمان را با نگاه‌­های زنانه یکجا می­کند. این جامعه را جامعه­‌ی پویا گویند.

[i] : اشاره به مفهومی دارد که استیون کول در مطالعات جنسیت خود در مورد جوامع مختلف به کار برده است. وی این مفهوم را برای جهانی سازی مفهوم نابرابری جنسیتی در جوامع مختلف به کار برده است. او میگوید علی رغم تفاوت هایی که در جوامع وجود دارد یک نکته را در تمام جوامع میتوان مشترک پیدا کرد و آن محتوای فرهنگ جنسیتی در جوامع است.

[ii] : اشاره به حرف پیتر برگر در مورد لایه های مختلف واقعیت اجتماعی دارد. پیتر برگر میگوید واقعیت اجتماعی لایه های مختلفی دارد که اگر آنها را جداگانه بررسی کنی به فهم متفاوتی در مورد واقعیت میرسی.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا