تاریخ ما با سال 2001 آغاز نشده است
گفتوشنود: نورجهان اکبر و میگن بودیت
برگردان: سیاسنگ
پرسش: انگیزه بنیانگذاری “دختران رابعه” چه بود؟
نورجهان اکبر: “دختران رابعه” را در 2013 آغاز کردم. نخست گلچین نوشتههای فارسی دوشیزگان/ زنان بود با عنوان “دختران رابعه” (برگرفته از نام رابعه بلخی). بتول مرادی و من آن را در کابل چاپ کردیم. از دیدن کتابهای رایگان و ارزان در پایتخت و شهرهای بزرگ دیگر افغانستان که درونمایه بنیادگرایی و زنستیزانه داشتند، به ستوه آمده بودیم. خواستیم گزینه دیگری هم باشد. مردم آن را بسیار پسندیدند. 1500 جلد در یک ماه به فروش رفت. پخش سراسری کتاب در گوشه و کنار کشور از سوی دوستان داوطلب بود.
استقبال گرم مردم، مرا به اندیشه پیریزی نهاد برتر – با برجسته ساختن گفتنیها و شنیدنیهای زنان – رهنمون شد. “دختران رابعه” اینگونه به میان آمد و در سه سال گذشته، در نقش رسانه اجتماعی – فارسی و پشتو – کوشا بودهاست. پارسال برگردان انگلیسی چند نوشته را رویدست گرفتم و امسال پرداختم به گردآوری گروه همکاران داوطلب تا در ترجمه، ویراستاری و مردم-رسانی کمک کنند.
از وبلاگنگاری به نشانی زنان افغان آغازیدم؛ زیرا نوشتن را همیشه دوست داشتهام. هنگامی که اولین نوشتهام در یک روزنامه چاپ شد، چهارده ساله بودم. گردانندگان روزنامه مرا به جلسات هفتهگانه “هیات تحریر” فراخواندند تا با خواهرم در بحث روی نشریه سهم گیرم. کنار بزرگانی که کارهای همدیگر را بررسی و ارزیابی میکردند، نشستم. یکی از آنان نوشتهیی را برداشت و بدون آنکه بداند نویسندهاش من هستم، سطر سطر تجزیه و تحلیل کرد. به خود بالیدم، زیرا میدیدم که با کارم برخورد جدی میشود. از همانجا قلمم نوعی مشروعیت گرفت. چون نوشتن را همواره بسیار زیاد نیروبخش یافتهام؛ خواستم برای زنان دیگر افغانستان نیز زمینه سازی کنم تا بخوانند.
پرسش: زنهای افغانستان (و جهان سوم) در رسانههای غرب میتوانند با چهره نادرست و ناتوان نمایانده شوند. چرا چنین؟ برای بازتاب سیمای راستین شان چه باید کرد؟
نور جهان اکبر: بازشناسایی زنان افغانستانی به غرب با مداخله [نظامی] به رهبری ایالات متحده امریکا در 2001 همزمان رخ داد. از همان نخستین روزهای برنامه یورش بر افغانستان، روایت “دشواری زن افغانستان” دستاویزی شد برای توجیه جنگ. رهبران و حتا برخی سازمانهای فمینیست نیز شب و روز سرگرم بازگویی غمنامهها شدند تا تابلوهای “هردمشهید بیچاره” را روشنتر نمایش دهند: شکنجه دیدن زنها زیر مشت و لگد طالبان، کشته شدن زنها در پیش دیدگان مردم و …
لورا بوش در سخنرانی پرآوازه نومبر 2001، از ستم جاری بر “زنها و کودکان” یاد کرد. او با اشاره نشان داد که درین معادله، زنان مانند کودکان اند و هر دو درمانده و قربانی.
چنین بود که در روایات روزگار کنونی، مقوله “زنان افغانستان” مترادف خشونت، قطع اعضا، سنگسار، و بینیهای بریده گردید. (حافظه تاریخی جهان امروز را خواب بردهاست.) البته، حقیقت اندکی پیچیدهتر است. خشونت علیه اکثریت زنان حقیقت است. آمارها نشان میدهند که زیادترین زنان افغان – چه در خانه، چه در خیابان – قربانی خشونت بودهاند. این روی مهم سکه است و اگر و مگر ندارد. از سوی دیگر، زنهای افغانستان تاریخ بلند مبارزه در راه برابری و حقوق بشر دارند. تاریخ ما با سال 2001 آغاز نشده و به مداخلات و تلاشهای غرب وابسته نیست.
در نقش فعال اجتماعی، میخواهم روایتهای چندگانه زنان افغان را بخوانم و بشنوم. میدانم با پیهم گفتن “شما قربانیان هستید/ شما قربانیان هستید”، نمیتوان آنها را “توانایی” بخشید. آوردن داستانهای پیروزی زنان افغانستانی، شناساندن زنهای الگو، خواندن و دانستن تاریخ زنها میتوانند ما را نیرو دهند، نه گزارش اندامهای پاره پاره زنانه و نمایش تصویرهای غیرانسانی.
به شیوه متوازن بازگویی روایت زن افغان نیاز داریم. ارزشمندترین ابزار دگرگون سازنده روایت تکبُعدی کنونی، آواز زنان افغانستان است: مقابله با روایت مظلومیت مسلط بر زندگی ما با بیان سخنان ما به آواز رسای خود ما. این یکی از دلایل راهاندازی “دختران رابعه” است.
پرسش: اهداف جنبش زنان در افغانستان از نگاه شما؟ چه بهبود دیدهاید؟ چه گامها در پیش دارید؟
نورجهان اکبر: اینکه جنبش بسیجیافته زنان داریم یا نداریم، کاوش و سنجش میخواهد؛ ولی کوششهای ستودنی فراوان دیده میشوند. تلاشها اهداف گوناگون دارند. در نگاه من، هدف نهایی هر جنبش زنان چنین است: ساختن جامعه دارای تساوی حقوق که در آن به جنبش زنها نیاز نداشته باشیم. در افغانستان و سراسر جهان از همچو جامعه خیلی دور هستیم. از چندین دیدگاه، به جای پیش رفتن، واپس میرویم به روزگاری که زنان حقوق فزونتر داشتند.
پس از پنج دهه جنگ و ناسازگاری، افغانستان میکوشد خود را دریابد. در سالیان پسین، با وجود طالبان و ناامنی، پیشرفتهای چشمگیر داشتهایم. مکتب رفتن هشت ملیون کودکی که %40 شان دختر است، امیدوارم میسازد. در مقایسه با همه دورانهای پیشین تاریخ کشور ما، امروز شمار آموزگاران زن و دانشجویان دختر در دانشگاه زیادتر است. زنها قدرت سیاسی فزونتر مییابند و بیشتر از پیش دارای شغل هستند. آنان بخشی از پلیس و ارتش اند و در نقش کارمندان پارلمان، هنرمندان موسیقی و ورزشکاران نیز به چشمم میخورند.
ناگفته پیدا، راه درازی در پیش داریم: در آغاز، برای پیشرفت پایدار نیازمندیم به افغانستان آرامتر برای همگان. مبادا در کشاکش حملات تروریستی و بیثباتی جاری، دستاوردهای امروزی را هم ببازیم. اینجا و آنجا، زنها در مقابل زورمندی طالبان سرخورده شدهاند. آنان بدترین تهدید تباهی برای زنان افغان و آینده افغانستان اند. سرنوشت همه پیشرفتهایی که تا امروز تاب آوردهاند؛ بستگی دارد به چگونگی برخورد با همین تهدید.
تا حمله بر زنان و سایر اعضای جامعه از سوی طالبان ادامه یابد، فعالین، پیشگامان تحصیلکرده و متخصصین/ کارشناسان – با پذیرش خطرهای مرگبار – خاک شان را رها خواهند کرد و دگرگونی در افغانستان آسیبپذیر خواهد ماند.