رویای صلح
نگارنده: زینب محسنی
در قفس قفسهای ذهنم جنگ واژهی بیانتهایی مینماید که هر برنامهی صلحی در آن خنثی است.
در ستونهای روزنامههای ذهنم همیشه تیتری بزرگ جارچی جنگ و دعوا میشود.
من دختر کنار پنجرهها هستم. سهم من از گیتی دو وجب جا برای خشت حصارها بوده است. گاه و بیگاه آرزوهای ریز و درشتی در آسمان شبهایم زاده میشود؛ دست در دست هم تاریکیها را فانوس میشوند. آنان همان ستارههای ریز و درشتی اند که آبستن میلونها آرزو از آدمها روی زمین اند. گاه در میان آنان پرواز خیالم تا بینهایتهای آسمان شب پر میکشد و آنقدر دور میرود که گویا تمام زندگی میلیونها از زمین دور دور است.
یک سیارهای دیگر که در آن هر چی کاشته اند خوبی است، شادی است، بهار است!
خندههای قهقه را همه دختران بلد اند و پسرها هم انگار عشق را بیشتر از خشم میفهمند.
آنجا شهر من است، شهر آرزو های ریز و درشت زیر روسریها. انگار در ابعاد یک گل جوانه زدم، تمام باغها قاب بودنم هستند، آنجا بیشتر از جسم روحم عرض اندام کرده است.
نیسم باد با هزاران شوق و ذوق دست در دست درختان داده و خود را به درون باغ رسانده است تا خوشبویی گلهای گلاب و نرگس را در تمام باغچهها پخش کنند و انگاری آفتاب هم قسم خورده که تا میتواند با گلها مهربان باشد آخر در هیچ کجا ندیده ام که گلبرگی از پژمردهگی آواره باشد.
پولیسها تفنگ را نمیدانند؛ بر شانه هر کدام کیسه گلهای اقاقیاست و در قدم قدم آدمها، مغازهها پر از شاخه گلهای رز و ارکیده استند.
در مغازهها سوادی عشق و لبخند است آنجا همه صلح را خوب خوب بلد اند، سر هر دیوار پارچههای سبز رنگ است. انگار شهر رنگین کمان آنجاست.
گشتن در کوچه پس کوچههای آنجا دیگر برای هیچ زنی میوه ممنوعه نیست و گیتارها نوای شادی از دلها مینوازند.
نام آنجا شهر زیبایی و تاریخ پُرَ رنگارنگ از رنگین کمان خوبی هاست….
در چشمان من هر شب سبزینههای آن شهر تکرار میشود!
شب که از آسمان رخت بر میبندد دوباره ساعت کوکی اتاقم دنگ دنگ صدا سر میدهد تا که باز آغاز یک تکرار از ترس، درد، وحشت و صحنههای پر از ناامیدی برای اهالی این شهر دیکته کند!
صدای ساعت کوکی همیشه هشدار است برای اتمام زنگ رویا و خیالپردازی و آغاز صبحی دیگر که زمین دوباره قدرتمندان را به حرکت بسوی برکت بم اتم میطلبد.
و اینجا هنوز هم دختری در کنار پنجرههای پر ستاره، خواب آزادی را در ذهنش تکرار میکند در سرزمینی که صلح یک رویا و اسارت آغاز و پایان زندگی دخترهاست!
از صلح برای مان یک رویا مانده است که رویایش هم زیباست!