نگاهی بر “هزار خورشید تابان”

 

نگارنده: الجاء شریفی

اکثر ما با نام “خالد حسينى” نویسنده‌ی رمان “بادبادک باز” آشنایی داریم. در بادبادك باز، نويسنده دوره‌هاى مختلف تاريخى در افغانستان، قوميت گرايى و كمرنگ بودن نقش زنان در اين سرزمين را با مهارت براي مان نقل مى‌كند.

“هزار خورشيد تابان” دومين اثر اين نويسنده است. او عنوان كتاب را از شعرى از صائب تبريزى برگزيده است:

حساب مه جبينان لب بامش كه مى‌داند؟

دو صد خورشيد رو افتاده درهر پاى ديوارش

خود خالد حسينى درباره‌ى كتاب گفته است:” زنانى را در كشورم ديدم كه همراه با كودكانشان از كنار ديوارها با شتاب عبور مى‌كردند. زنان برقع پوشى كه درست مثل خورشيد در پس ابر مى‌ماندند. دوست داشتم بدانم در اين سى سال، در مسير تندباد سرنوشت افغانستان چه بر آن‌ها گذشته است. همانى بود كه تصميم گرفتم داستانى درباره‌ى زنان سرزمينم بنويسم؛ خورشيدهاى تابانى كه در پس برقع‌ها پنهان هستند. “هزار خورشيد تابان” اداى دينى به زنان سرزمينم است.

خالد حسينى در اين كتاب، درد زنان بى پناه و رنج ديده‌ى افغانستان را در ذهن مخاطب به تصوير مى‎كشد. شخصيت‌ها در اين رمان، نماينده‌ى نوع هستند و فرديت چندانى ندارند. زنانى كه بايد يك تنه در برابر تمام سختى‌ها و مشكلات زندگى مبارزه كنند و دٓم نزنند. زنانى كه در بسيارى موارد بخاطر زن بودنشان محاكمه مى‌شوند. زنانى كه در پس حوادث روزگار زنانگى شان را به طور كامل از ياد برده اند و آموخته اند كه زندگى مبارزه با سختى‌ها و سكوت در برابر ستم و تاريكى هاست.

در اين كتاب در خلال اتفاقاتى كه براى شخصيت‌هاى داستان مى‌افتد مى‌خوانيم كه حتى زمانى كه يك زن قربانى تجاوز مردى مى‌شود باز اين زن است كه مورد انتقاد قرار گرفته و محكوم به اغواگرى مى‌شود: “دخترم، اين را الان ياد بگير و خوب هم ياد بگير. انگشت اتهام مردها هميشه به سوی زن هاست. هميشه…

همان طور كه قطب نما هميشه شمال را نشان مى‌دهد. اين را هميشه به ياد داشته باش، هميشه…”

هزار خورشيد تابان، داستان ازدواج‌هاى اجبارى، نكاح دختران خردسال با مردهاى مسن، به اجبار تن به هم خوابگى دادن و نگاه تحقيرآميز و ابزارى مرد به زن در آن سال‌ها را براى ما روايت مى‌كند؛ اما در كنار آن از عشق مى‌گويد. عشقى كه در آسودگى سال‌هاى پيش از جنگ ريشه مى‌يابد و ميان جنگ و صداى راكت و تفنگ به ثمر مى‌رسد و تأكيد مى‌كند كه در اين سرزمين يك زن حتى حق ندارد كسى را دوست بدارد.

 با اين حال از لذت گناه مى‌گويد و از سنگينى بار بكارت و از فرزندان نامشروعى كه مادرانشان آن‌ها را بخاطر عشق و حس زيباى مادرى به دنيا مى‌آورند.

در لابلاى شرح داستان، ما با وقايع تاريخى آن زمان نيز روبرو مى‌شويم. زمان حكومت داكتر نجيب الله، جنگ روس‌ها و مجاهدين، احمدشاه مسعود، حكمتيار، درگيرى ميان قوميت‌هاى افغانستان در نيمه ى دوم قرن بيستم و سپس جنگ داخلى افغانستان و روى كار آمدن طالبان و واقعه‌ى يازدهم سپتامبر.

سياهى و جهالت دوران طالبان و ستم‌هايى كه بر همه‌ى مردم بخصوص زنان روا مى‌داشتند براي مان بازگو مى‌شود و قوانينى كه طالبان براى زنان وضع كرده بودند.

“زنان توجه كنند:

 -هميشه بايد در خانه‌هاي تان بمانيد. براى زنان شايسته نيست كه در خيابان‌ها پرسه زنند.

-اگر از خانه بيرون مى‌آييد بايد مرد محرمى از خويشاوندان تان شما را همراهى كند. اگر به تنهايى در خيابان ديده شويد شلاق مى‌خوريد و به خانه فرستاده مى‌شويد.

-تحت هيچ شرايطى حق نداريد صورت تان را نشان بدهيد. وقتى بيرون مى‌آييد بايد با برقع خود را بپوشانيد. اگر اين كار را نكنيد به شدت شلاق خواهيد خورد.

-آرايش كردن ممنوع است.

-استفاده از جواهرات ممنوع است.

-نبايد لباس‌هاى جلب نظر كننده بپوشيد.

-تا وقتى كه با شما صحبت نشده حق نداريد صحبت كنيد.

-نبايد به مردان نگاه كنيد.

-نبايد در انظار عمومى بخنديد. اگر اين كار را بكنيد شلاق مى‌خوريد.

-نبايد لاك بزنيد. اگر اين كار را كرديد انگشتانتان قطع مى‌شود.

-دختران حق مدرسه رفتن ندارند. تمام مدارس دخترانه بلافاصله تعطيل مى‌شوند.

-زنان حق كار كردن ندارند.

-اگر مرتكب زنا شويد سنگسار خواهيد شد.

بشنويد، خوب بشنويد و اطاعت كنيد.

الله اكبر”

خالد حسينى در اين رمان از زنانى مى‌نويسد كه با وجود تمام ممنوعيت‌ها و در لابلاى فراموشى زنانگى، زندگى مى‌كنند، عشق مى‌ورزند و مادر مى‌شوند؛ در عين حال تحقير و توهين مى‌شوند، كتك مى‌خورند و دم نمى‌زنند.

تعرض به زنان، خودكشى‌ها، محكمه‌هاى صحرايى، زندگى در زندان و به دنيا آوردن فرزندان در شرايط وحشتناك زندان، كمبود امكانات در بيمارستان‌ها و عدم رسيدگى صحيح و دقيق به زنان، فقر اقتصادى و مادرانى كه ناچارند پاره‌ى تن خويش را بخاطر فقر، به پرورشگاه بفرستند، همه و همه رنج زنان را به نمايش مى‌گذارد. اين رمان پر از زن‌هايى است كه به نوعى درد مى‌كشند. زن‌هايى كه در حاشيه قرار دارند و در عين حال بار اصلى محروميت، خشونت و جنگ را بر دوش مى‌كشند. آن‌ها هستند كه زير آتش توپ و تفنگ و راكت دوام مى‌آورند و آن‌ها هستند كه قربانى تعصبات كور و بى منطق طالبان و مردهاى زمان خود مى‌شوند.

نويسنده در اين داستان ماهرانه و با نثرى ساده و صميمى كه در بيشتر جملات رنگ افغانىِ كلمات تيره تر مى‌شود ما را تا پايان داستان با خود همراه مى‌كند. توصيف صحنه‌ها و حتى درد و عذاب شخصيت‌ها به گونه‌اى هنرمندانه روايت شده است كه حين خواندن جملات كتاب، بارها بغض كرده و با شخصيت‌هاى داستان شديداً احساس همذات پندارى مى‌كنيم.

به باور من خالد حسينى در هزار خورشيد تابان، با روايت درد زن افغان در آن برهه از تاريخ نه تنها نخواسته بر ضعف وى انگشت بگذارد كه برعكس، نشان مى‌دهد زنان افغان على رغم فشارهاى مختلف اجتماعى، اقتصادى و سياسىِ وقت و حتى زير ضربات تازيانه‌ى طالبان، سر تسليم فرود نياوردند و به راه خود ادامه دادند.

در آخر مطالعه‌ی این کتاب را برای همه‌ی خانم‌ها، بویژه زنان هم نسل‌ام که از ادوار تاریک و هولناک این سرزمین برای زنان فقط اندکی شنیده اند، توصیه می‌کنم.

 هزار خورشید تابان آینه‌ی زنانی است که سال‌ها بغض خود را فرو خوردند و باز ایستادند ولی در عین حال به ما آموختند که باید ایستاد و زندگی کرد…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا