عقدهی فرشته – فاحشه
نگارنده: مارال طاهری
ما زنان در اطراف خودمان شاهد مردان زیادی هستیم که دچار عقدهی فرشته – فاحشه Madonna -whor complex هستند و روزانه با تعدادی از آنها برخورد داریم.مردانی که فرق نمیکند از چه خاستگاه اجتماعی و با چه نوع فرهنگ و تربیتی هستند ،بدون شک اینگونه مردان نه شبیه به سنت آنتونی ( قرن سه میلادی ) در نقاشی فانتین لاتور هستند که از همهی لذایذ دنیوی دست کشید و زندگی زاهدانهای را پیش کشید و نه ما زنانی هستیم که گرد سنت آنتونی نیمه عریان و رقصان در حال اغواگری باشیم.روی صحبت من با زنان و مردان معمولی هست که ما روزانه در اطراف خود در تاکسی،خیابان،مترو و مهمانیها و…میبینیم.زنان و مردانی که زندگیشان تحت سیطرهی این عقده دچار نوسانهای شدید روحی و عاطفی شده است،مردانی که به فرهنگ ثنویتی زن خوب – زن بد در طول تاریخ تن داده اند و زن خوب را برای کسب اعتبار و احترام در جامعه میپسندند و زن بد،که جاذبه هایش را تا اتاق خواب بیشتر همراه خود نمی برد.
فم فتال femme fatale یا همان زن پربلا که از دیرباز تا کنون سوژهی ادبیات و سینما شده است مردهای پارادوکسیکال این روزهای گذار را سخت دچار تردید کرده است.واقعیت اینجاست که این مردان شیفتهی زنان پر شر و شور و زیبا و جذاب و شورانگیز میشوند و به آنها در نهان عشق میورزند اما برای تشکیل خانواده به سمت زنان بکر و نجیب و دست نخورده و سر براه متمایل میشوند.
فروید یکی از اولین روانکاوانی بود که این ثنویت و ماسک تحمیل شدهی دوگانه بر زنان را تفسیر کرد،هر چند تحلیلها و بررسیهای او برای انسان معاصر و شناخت روانشناسانهی اجتماع کنونی چندان قابل تطبیق نیست.او در سال ۱۹۱۲ نوشته است (( مردانی که به این ناهنجاری مبتلا هستند تصورشان از عشق به زن دور از نیاز و تمایل جنسی است ولی اگر تمایل جنسی به زن داشته باشند نمیخواهند به او عشق بورزند )) برداشت عمومی فروید از زن بیشتر از اینکه علمی باشد از دل باورهای یهودی – مسیحیت در دورهی ویکتوریایی نشات میگیرد.زنان از دید فروید به خاطر نداشتن آلت جنسی مردانه همیشه ناکامل و در سایهی وجود برتر مردان هویت میابند.او میگوید زنان به خاطر نداشتن آلت جنسی مردانه به آنها حسادت میورزد و این حسادت باعث عقدهها و کمپلکسهای پیچیدهی روانی میشود.خوشبختانه شیوه تفکر امروزی در عمل یاد گرفته است با تئوریها و پدیدهها به صورت تمامیت کلی برخورد نکند .
به عقیده ی فروید بروز این عقده از روان رنجوریهای ابتدایی تری چون عقدهی اودیپ و پدر کشی نشات میگیرد ،او در کتاب توتم و تابو به تفصیل در مورد اولین عقدهها و قاعدهی پدرکشی و اودیپ سخن گفته است.
این نام از تراژدی کلاسیک یونانی ،اودیپ شاه ، گرفته شده است.اودیپ پدرش را میکشد و ندانسته با مادرش ازدواج میکند و همبستر میشود.فروید از این نام برای بیان کشش جنسی پسر نسبت به مادرش همراه با حسادت و ترس نسبت به پدرش استفاده کرده است.پسر به وجود مادرش به عنوان هدفی جنسی آگاه میشود و به خاطر این آگاهی با پدرش دچار تضاد میشود و او را به چشم رقیب میبیند.این تضاد از آنجا ناشی میشود که پدر با مادر میخوابد،او را میبوسد،در آغوش میگیرد و به گونهای با او در ارتباط است که پسر نمیتواند.پسر از یک طرف حاضر به تقسیم مادرش با هیچکس نیست از طرفی دیگر از اقتدار پدر نیز میرسد.این ترس مشخصا از این مساله ناشی میشود که مبادا پدر پس از فهمیدن تمایل پسر به مادرش او را اخته کند.از طرف دیگر پسر ممکن است برای از بین رفتن رقیب آرزوی مرگ پدر را نیز بکند و این آرزو به او احساس گناهی میدهد که خود را مستحق تنبیه میداند و این تنبیه همان اخته شدن است.ترس از اختگی خود باعث بروز عقده و فوبیای کستراسیون میشود …
اینجاست که پسر نه همانند اودیپ که خودش را کور کرد و رنج و مصایب هماغوشی با مادرش ژوکاست را به دوش کشید رفتار میکند,بلکه همانند موجودی که میداند تمایلات خودخواهانه به مادر نتایج خوبی به همراه نخواهد داشت،نقش زن را به عنوان فرشته ! در ذهن خود میآفریند.و در مقابل فرشته ،نقش زنان دیگری را نیز میپذیرد که لذات جنسی و فانتزیها و هوسبازی با آنها فارغ از هر گونه ضرر و زیان است،و از این جا به بعد است که برای مردهای آسیب دیده از کمپلکس ،دنبال کردن تخیلات و فانتزی های جنسی با زنانی که در ذهن آنها مترادف با فاحشه هستند امکان پذیر است.
نیچه در یکی از کتابهایش گفته بود اگر انسان به حقیقت برسد آیا تاب و تحمل حقیقت را دارد ؟آیا زن را همانند حقیقت باید نفی کرد ؟مردان معاصر بدون اینکه خودشان بدانند سه موج فمینیست را زیسته اند و زنان جهان شتاب زده و با گستردگی هر چه بیشتر از فرصتها برای پیشبرد اهدافشان استفاده میکنند ، و با کشف بدن خود و لذات و نیازهای خود از ارزشهای غیرواقعی فاصله گرفته اند.از همین نقطه است که دیدگاههای فروید سنخیت و اعتبار خود را با موقعیت دنیای معاصر به نمایش میگذارد.
سوال اینجاست که آیا مردانی که زن را به مثابهی یک انسان پذیرفته اند بدون اینکه نقش باستانی فرشته و فاحشه را به او تحمیل کنند در حقیقت به سر میبرند یا مردهایی که وحشت زده و با نگرانی این موج پرقدرت و عظیم استقلال جنسی را از طرف زنان انکار میکنند و با قدرت همان مفکوره ی فرشته – فاحشه را در خود درونی تر و باورپذیر تر میکنند؟؟…