تبعیض مثبت برای من توهین است!
ترتیب: نسیمه همدرد
با اینکه همواره در افغانستان موانع زیادی سر راه زنان قرار گرفته تا آنان را از دسترسی به دانش، آگاهی و رشد باز دارد اما زنان از این سدها گذشته اند. تاریخ گواه است که چقدر زنان در این گیر و دار و کشمکشها قربانی دادند اما ایستادند. جنگهای داخلی و حضور طالبان در افغانستان از آن جمله مواردی است که بزرگترین موانع را ایجاد کردند این جنگها هرچند به همهگان آسیبهای بزرگی رساندند اما زنان نیز بیشترین آسیبها را متقبل شدند. و این نیز نتوانست زنان را از تلاش باز دارد و میبینیم هستند زنانی که برای رسیدن به هدف هیچ گاه نه خسته شدند و نه هم دست از تلاش کشیدند. زنانی که امروز در محیطهای آکادمی فعالیتهای پر رنگی را دارند که این خود نشان دهنده هدفمندی زنان برای ایجاد تغییر در اجتماع میباشد.
عادله کبیری نامی آشنا در جامعه خبرنگاری و رسانهای میباشد کسی که صدها خبرنگار از زیر دستاش فارغ شده و هر کدام شان در رسانههای مختلف مصروف کار و فعالیت در این رشته مقدس میباشند.
نام و کار او برای ما آشنا است اما کمتر کسی میداند که او چه دشوارهای را پشت سر گذاشته تا به این جا برسد و رسیدن به یک هدف چه نیروی میخواهد که صرف شود. این را در گفتوگویی که با او داشتیم بخوانید.
پرسش: خانم کبیری، بیایید کمی به گذشته برگردیم، یعنی آن زمانی که نخستین الفبا را آموختید؟ آن روزگار را چگونه روایت میکنید؟
کبیری: از آن نخستین روزهای مکتب اگر خواسته باشم بگویم هرگاه یادم از مکتب و درس میآید خاطرات خوبی ندارم. به خاطریکه بسیار خردسال بودم و شاید یکی دو ماه بیشتر از مکتب رفتنم نگذشته بود که یک راکت پشت پنجره صنف ما افتاد و همصنفی پهلوی چپ من که نامش رومینا بود کشته شد. این از نخستین چیزهای است که همواره وقتی خواسته باشم به آن زمان برگردم به ذهنم میآید.
از سوی دیگر به خاطر یک رویداد ناگوار من مجبور شدم زمانی که چهارساله بودم شامل مکتب شوم. و حادثه تلخ، زندانی شدن پدرم به خاطر موضوعات سیاسی بود. مادرم بخاطر کارهای پدرم آن زمان کابل رفته بود و خواهرهای بزرگترم که معلم بودند من را برای این که کسی در خانه نبود تا نگهداری کند با خود به مکتب بردند تا روزهایم آن جا در صنفهای مختلف سپری شود. ولی بعداً متوجه شدند که من درس یاد میگیرم و به این ترتیب من شامل مکتب شدم. بعد دیری نگذشت که طالبان آمدند و دروازه مکتب به روی همه دختران بسته شد. حالا که میبینم از سالهای اولیه مکتب جز چند خاطره تلخ و بسته شدن دروازههای مکاتب چیزی زیادی به ذهنم خطور نمیکند.
در جریان دوران حضور طالبان در افغانستان خواهرهایم صنفهای آموزشی و کورسهای خانگی برای دختران ایجاد کردند و درس میدادند. من نیز در کنار دیگر دختران پیش خواهرهایم درس میخواندم و کتابهای مکتب را خواندم. بعد از رفتن طالبان در دوماههی که مکتبها شروع شد شامل صنف دوازدهم شدم و بعد از آن بلافاصله امتحان کانکور دادم.
از سال 1381 وارد دانشگاه شدم و در دانشکده ادبیات و دیپارتمنت ژورنالیزم درس را آغاز کردم و بعد از فراغت از دانشگاه در سال 1381 بلافاصله به خاطر نیازهای همان موقع به خاطر تدریس امتحان دادم و به صفت استاد در دیپارتمنت ژورنالیزم کار را شروع کردم. تا سال 1393 ادامه یافت و خیلی تلاش به خاطر به دست آوردن فرصت ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد (ماستری) کردم اما متاسفانه کم لطفی مسوولین باعث شد که از فرصتهای که پیدا کرده بودم نتوانم استفاده کنم.
سر انجام در سال 1393 توانستم از بورسیههای که دولت ایران داده بود استفاده کنم و رفتم برای ادامه تحصیل به دانشگاه تهران و از رشته علوم اجتماعی ماستری گرفتم.
پرسش: ژورنالیزم را انتخاب کرده بودید، یا رشتهای بود که چون کامیاب شدید از روی مجبوری خواندید؟
کبیری: یکی از اتفاقات خوب زندگی من همین ژورنالیزم بود، من خیلی خرد بودم که مجله میخواندم. البته مجلههایی که در کابل چاپ میشد. در آن مجله یک بخش داشت به نام نخبگان و یک خانم معرفی شده بود که ژورنالیست بود. همین لحظه ناماش را به ذهن ندارم. با خواندن آن بیوگرافی من بیشتر از همه از واژه ژورنالیزم خوشم آمده بود و چون آن زمان خردسال بودم معنایش را نمیدانستم. پس از آن هرقدر که برزگتر میشدم بیشتر روی این رشته فکر میکردم تا اینکه درست در مورد این رشته فهمیدم که می توانم به این بخش خوب کار کنم و در این قالب خود را راحت احساس خواهم کرد. اتفاقاً خانوادهام مخالف این رشته بودند چون در آن وقت این رشته در دانشگاه هرات نبود. هم چنان نگران بودم که شاید نتوانم به کابل بروم و این رشته را در دانشگاه کابل بخوانم. اما از خوش شانسی من بود که همان سالی که امتحان دادم این رشته در چوکات دانشکده ادبیات تاسیس شد. با اینکه در آزمون کانکور به دانشگاه کابل کامیاب شده بودم من را به دانشگاه هرات تبدیل کردند. در آغاز خانوادهام تلاش کردند که من طب بخوانم چون مخالف این رشته بودند اما شاید در طول عمرم فقط همین خواست خانوادهام بود که قبول نکردم و بر خلاف میل شان این رشته را خواندم. انتخاب ژورنالیزم انتخاب خودم بود و کاملا آگاهانه…
پرسش: شما میتوانستید به صفت یک خبرنگار موفق کار کنید چرا تدریس در دانشگاه را انتخاب کردید؟
کبیری: ژورنالیزم را انتخاب کرده بودم که کار کنم و گاهی وقتها خودم هم برای این وضعیت افسوس میخورم اما در آن زمان یک فضای دو جانبه ایجاد شده بود. بعد از فراغت ما از دانشگاه نیازمندیهایی بود که برای تدریس ما احساس میشد و طرف دیگر خانواده بودند که فضای امنیتی و اجتماعی ایجاب نمیکرد که دختران بروند و به رسانهها کار کنند، به همین دلیل خانوادهام کار میدانی را دوست نداشتند. هرچند در همان سال من درخواستهای زیادی از طرف رسانههای معتبری مثل طلوع و چند رسانهی دیگر داشتم. چون در آن زمان دختران کم بودند که به رسانه کار کنند.
حالا هم خانواده رضایت داشتند که در دانشگاه بیایم و درس بدهم و هم نیازمندیهای دیپارتمنت من را ترغیب کرد تا کار تدریس را ترجیح بدهم. کار رسانه را دوست داشتم و دارم و در گذشته همکاریهای هم داشتم مثلا در رادیو ملل متحد گزارشهای حقوق بشری میساختم و در چند روزنامه و رسانه دیگر هم همکاری داشتم و همین حالا هم دوست دارم در کنار تدریس کار رسانهای داشته باشم اما این ترجیح روزگار بود نه انتخاب من که به دانشگاه باشم و تدریس کنم.
پرسش: شما در یک دوره دانشجو بودید و در یک دوره آموزگاری که دانشجو تربیه میکند. چه تفاوتی در زمانی دانشجویی خود و دانشجویان فعلی میبینید؟
کبیری: یکی از تفاوتهای که من احساس میکنم در زمان ما با وجود کمبود امکانات و نبود فرصتهای خیلی مناسب و فضا تمام تلاش ما این بود که خوب بخوانیم و کار هم بکنیم. اما امروز متاسفانه با وجود این که هم امکانات برای دانشجویان فراهم است و هم فرصت آنها علاقه زیادی برای کار کردن ندارند.
صنف دوم بودم که رادیو صدای جوان افتتاح شد با حداقل تجارب و حداقل امکاناتی که داشتیم خیلی موفق پیش میبردیم. و نخستین تجربهی کاری من نیز رادیو صدای جوان بود.
بعد از آن روزنامه دانشجویی پگاه را داشتیم که خود من جز بنیان گذارهای این روزنامه بودم. ما در آن روزنامه کار میکردیم، مینوشتیم و خوب تلاش میکردیم. هم چنان ما یک گروه از همصنفیها روزنامه اخبار روز را در شورای متخصصان ایجاد کردیم. خودم سردبیر آن روزنامه بودم و جز هیئت تحریر آن. میخواهم بگویم ما در آن زمان بیشتر کار میکردیم، همین هم باعث شده که تعداد زیادی از همصنفیهایم امروز در رسانههای معتبر کار میکنند و جز آدمهای موفق از لحاظ مسلکی هستند.
من در یک مقطع زمانی مشخص بعد از فراغت از دانشگاه کار رسانهای آن چنانی ندارم. گاهی برای برخی روزنامهها سرمقاله مینوشتم و گاهی گزارش میساختم. اما مشخص گفته نمیتوانم که چند ماه یا سال بشکل متواتر کار رسانهای داشتم.
پرسش: زنان در هر جایی که بوده اند برای یکی دیگر دست یاری داده اند، در این خصوص کارهای شما چه بوده است؟
کبیری: در مورد کار با زنان باید بگویم؛ یکی از رسالتهایم همکار با همنوعان من است که در طول تاریخ مشکل داشتند و دارند. از خانواده گرفته تا اجتماع. برای همین هم هرکاری که میتوانستم انجام دادم و خواهم داد. حالا هم بیشتر همکاری را متمرکز کردم با دختران دانشجو، از بخش ظرفیت سازی گرفته تا مشورهدهی و حل مشکلات شان در مسایل خانوادگی. در نهادهای مدنی هم فعالیتهایی داشتم و در راستای حقوق زنان و سایر بخشها کار کردم از آن جمله برای سه سال در دفتر آیفیس کار کردم که برای زنان فعالیت داشتند. با نهادهای دیگر همکاریهای کنده گریزی داشتم ولی در کل با فعالیتهای مدنی همراه هستم.
پرسش:گفته میشود توجه به دختران دانشجو بیشتر دارید، درسته؟
کبیری: در توجه نمیخواهم تفاوت ایجاد کنم و چیزی به نام تعصب و تبعیض در من وجود ندارد. در تمام ساحات همیشه کوشش میکنم انسانی فکر کنم. اینکه کسی چقدر انسان است برایم مهم است نه جنسیت و دیگر مسایل. خوب مسلم است که وقتی گروهها نیاز به توجه بیشتری داشته باشند به عنوان یک مسوولیت انسانی باید به آنها توجه خاص تری داشته باشی. من همیشه تلاش میکنم فضا را در صنف برای دختران باز تر کنم تا دختران راحت تر باشند همیشه سعی میکنم اعتماد بنفس شان را افزایش دهم به همین خاطر متوجه هستم که فضایی که منجر به ضعف اعتماد بنفس شان میشود در صنفها ایجاد نکنم. هرچند شاید به همین خاطر هم این حالت که توجه به دختران زیاد تر است اندک تفاوتی ایجاد شده باشد.
پرسش: چقدر باورمند حقوق مساوی زن و مرد هستید؟
کبیری: گاهی آرزو میکنم که ای کاش هیچ تئوریای در مورد زنان و مردان مطرح نمیشد. به خاطر این که گاهی صحبت کردن روی بعضی موضوعات آنها را دامن میزند. و زمانیکه در خانه صحبت از کارکردهای زنان و مردان میشود و اینکه کدام گروه چی میکنند؛ از همه خواهش میکنم بحث روی این موضوع نکنند. به خاطر اینکه خود صحبت کردن روی تفاوتها مشروعیت دادن به آنها است. همه انسانها را خداوند آفریده بدون هیچ تفاوتی و اگر به آیات کلام پاک خداوند رجوع کنیم هم دیده میشود آنی که با تقوا تر است بیشتر برایش کرامت داده شده. به همین دلیل کوشش میکنم بحث نکنم بازم تاکید میکنم بحث کردن دامن میزند به این موضوعات و نزد من هیچ کسی بر دیگری برتری ندارد مگر اینکه با خصوصیات انسانی بیشتری آراسته باشد و با دانش بیشتری و به ارزشهای انسانی بیشتر احترام بگذارد.
پرسش: چقدر امیدوار به تغییر وضعیت زنان هستید؟
کبیری: من باور دارم وضعیت زنان بهتر میشود طوریکه در طی همین چند سال گذشته بهتر شده و طرف دیگر قضیه را که نگاه کنیم من همیشه میگویم هر آن چه را که ما زنان داریم و یا نداریم عامل آن خود ما هستیم. یعنی اگر امروز کشور ما جنگ است و اگر ما امنیت نداریم و آنچه داریم و نداریم خود ما باعث آن شدیم.
من به شدت مخالف تبعیض مثبت برای زنان استم؛ خود تبعیض مثبت برای من به عنوان یک توهین مطرح میشود. فکر میکنم تمام پروژهها، بودجهها و هزینههای که در بخش زنان به مصرف رسیده کمک کننده بوده و ما نمیتوانیم آن را نادیده بگیریم.
اگر سر ظرفیت سازی زنان کار میشد به مراتب بهتر بود. سرمایه گذاری برای تحصیل خانمها فراهم میشد ـ حتی اگر در سطح پایین شرایط آموختن به همه زنان میسر میشد کار ساز بود. چون وقتی ظرفیتها عوض میشوند فضا عوض میشود. و من ناراحتم از آن همه بودجهای که صرف شد و آن نتیجهای که باید میداشت نداشت.
همان فضای بحرانیای که بود حالا هم وجود دارد. شاید کمی متحول شده باشد اما هنوز هم همان مشکلاتی که خانمها در زمان طالبان از آن رنج میبردند از آن رنج میبرند. چونکه این مشکلات در جامعه و اجتماع جای دارد و تنها در دایره و سیستم نظام نبود. طالبان رفتند ولی باور طالبانی هنوز نفس میکشد، محدودیتهای طالبان از سر خانمها رفت اما هنوز هم تعداد زیادی زنان به محدودیت خود باور دارند. و خیلی کارهای دیگر که نیاز داریم که جدا از پروِژه و پول روی آن ارزشمند کار کنیم. انسانی کار کنیم و به صورت یک ارزش اجتماعی. اگر نهادهای مدنی روی آن فکر کنند و تلاشهای خودجوش داشته باشند ـ نه تلاشهای که انگیزههای بیرونی و اقتصادی دارد ـ من باور دارم که ما زودتر به نتیجه مطلوب خواهیم رسید.
پرسش:برای پنچ سال آینده چی برنامه ریزی دارید؟
کبیری: برای پنج سال آینده یکی از مهم ترین برنامههایم رفتن به خاطر گرفتن دکترا است. یک مدتی هم میشود که تصمیم گرفتهام بیشتر روی پروژههای علمی کار کنم. به خاطری که تلاشهای اجتماعی کمتر به نتیجه میرسد. در محیط ما متاسفانه فضا آمده پذیرش معقولیتها نیست. گاهی ما کار میکنیم ولی میبینیم کمتر نتیجه میگیریم. به همین دلیل من احساس کردم که اگر روی دست آوردهای علمی کار کنم شاید برای آینده نتیجه بهتری بدهد و مفیدتر واقع شود.
پرسش:بزرگترین آرزوی تان؟
کبیری:اگر کلی بگویم من بزرگترین آرزویم بودن امنیت است. به خاطری که درد تک تک مادرهای که فرزندان شان را به خاطر نبود امنیت از دست داده اند را احساس میکنم.