ملت سازي و همديگر پذيري؛تنها داروي شفابخش
نویسنده: پوهنمل سهیلا عرفانی
دولت، ملت و هویتملی نه تنها يكي از چالش برانگيزترين گفتمانهاي دهه اخير بوده بلكه همواره در تاریخ سیاسی كشورما مطرح بحث بوده است.
نگرش قومی به گفتمان ملت سازی و پيدايش بحران هویت، در كنار عدم موجوديت نهادهای مدنی قوي، عدم توجه به اصل شايسته سالاري در مناصب دولتي، فقدان موجوديت احزاب ملي و فراقومی در کشور و در نهايت مداخلات خارجي و رقابتهای جهانی و منطقهیی بر سر افغانستان را ميتوان از عوامل اساسي ناکامی پديدههاي دولت سازی و ملت سازی در کشور قلمداد نمود.
با مرور تاريخ سياسي كشورهاي توسعه يافته به روشني ميتوان تجربهء آنها را در پروژههاي دولت سازي و ملت سازي دريافت.
آگاهي و شعور اجتماعي از مهمترين فكتورهاي تحقق اين پروژه هاست. اين آگاهي و شعور از بينش و نگرش قشر روشنفكر و تحصيلكرده بيشتر هويدا شده است.
دانشگاه يا پوهنتون به عنوان ارزشمندترين نهاد علمي در كشور تهداب گذار و پيش برندهء روند ملت سازي است و محو عصبيتهاي قومي و تحجر فكري از مهمترين فضايل دانشجويان و محصلاني است كه خواهان هم پذيري و پيوستن به كاروان تمدن جهاني هستند.
عزيز آريانفر نويسنده و پژوهشگر كشور در كتاب خود پيرامون علل ناكامي دولت سازي و ملت سازي مينويسد عميق ترين درد ما در تاریخ معاصر این بوده است که نتوانستهایم از موجهایی که از شرق و غرب سر از سده نزدهم و به ویژه پس از جنگ جهانی دوم به منطقه سرازیر شدند، به سود ملت سازی، دولت سازی، خودسازی و پیشرفت و توسعه بهره گیری بایسته نماییم. برعکس، هند توانست با بهره گیری از حضور دو سدهیی انگلیس در خاکش و سپس بهره گیری بایسته از کمکهای شوروی پیشین، خود به یک ابر قدرت مبدل شود.
ایران و ترکیه هم توانستند با بهره گیری از یاریهای غرب، خود در سیمای نیمه ابرقدرتها تبارز کنند. چین موفق شد با بهره گیری اعظمی از یاریهای شوروی پیشین به یک فراقدرت (مگاپاور اقتصادی) مبدل گردد. اما ما؟! نه توانستیم از دوره استعمار انگلیس بهرهیی بگیریم، نه از حضور نیم سدهیی مستقیم و غیر مستقیم ابرقدرت شوروی و نه هم اکنون از حضور امریکا و غرب.
بنابراين حال كه در اين مقطع مهم و حساس تاريخي قرارگرفتهايم و با وجود سرازير شدن كمكهاي خارجي هنوز افغانستان در بحرانهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي عميقي دست و پا ميزند، چشمها را بايد شست و جور ديگر بايد ديد؛ بيداري از خواب زمستاني و بازنگري در تفكر فردي و اجتماعي ميتواند راهگشا باشد.
ملت سازي تنها در سايه سار جامعه پذيري و دفع تعصبات قومي و افراط گرايي ديني ممكن و ميسر است. چه بسا كه امروزه اقشار روشنفكر و تحصيلكردهء ما از تعصب بري نيستند. زيبنده نهادهاي علمي و پژوهشي آن است تا بسوي تخصص و حرفوي شدن با درنظرداشت تعهد وجداني، عقل گرايي و مصالح ملي حركت نمايند.