داستان عشق مجنون

نویسنده : فروزان امیری

چکیده :

لیلی و مجنون نظامی بی گمان یکی از معتبرترین و ماندگارترین داستان‌های منظوم در ادب فارسی است. در این مقاله تلاش شده است برای درک و شناخت بهتر و بیشتر این منظومه به بررسی عناصر داستانی تشکلیل دهنده آن اعم از : طرح، گفتگوها و نحوه روایت‌ها پرداخته شده و به کم و کیف اشخاص داستانی و شیوه‌های شخصیت پردازی اشاره‌های شود. چنانچه شخصیت پردازی در داستان لیلی و مجنون نظامی، شخصیت پردازی مستقیم است و اکثر شخصیت‌های آن شخصیت‌های ايستا بوده و کمتر دچار تحول و تحرک می‌شوند. داستان از زاویه‌ي دید سوم شخص ( دانای کل ) روایت شده و شاعر در آن به صحنه پردازی و توصیف محیط داستان، حوادث و شخصیت‌ها پرداخته است.

کلید واژه‌ها: نظامی، لیلی و مجنون، طرح، گفتگو، شخصیت پردازی، توصیف و صحنه پردازی.

مقدمه :

کمتر کسی وجود خواهد داشت که اهل مشرق زمین باشد و آوای عشق جاودانه لیلی و مجنون به گوشش نرسیده باشد. این منظومه در حقیقت یکی از ماندگار ترین منظومه‌های غنایی زبان فارسی است. شعر غنایی، شعری است که مستقیما احساسات و عواطف شخصی شاعر را در برخود با پدیده‌های مختلف زندگی بیان می‌کند وشعریسیت که بیانگر عشق شاعر، پیری و تاثر وی از مرگ دوستان و عزیران بوده و همواره هزارتوی احساساتش را به روایت می‌نشیند.

در صدر منظومه‌های غنایی زبان فارسی، منظومه لیلی و مجنون است که مرحع اصلی آن در درجه اول کتاب‌های تارخ ادبیات است. سر چشمه لیلی و مجنون نظامی را ادبیات بابل یا داستان‌های بدوی اعراب دانسته اند که صاحب نظران شروع کار نظامی و سال سرودن لیلی و مجنون را حدود سال 584 ق بیان داشته اند.

گرچه در باب لیلی و مجنون نظامی سخن‌های فراوانی رفته است و مقایسه‌های مختلفی از رهگذار گوناگون با لیلی و مجنون شاعران دیگر از جمله جام ، هاتفی، امیر خسرو دهلی و مکتبی و …

انجام شده اما در قسمت داستان پردازي در يك مقاله به بررسی عناصر داستانی و ویژگی‌های داستان پردازی و نحوه عمل شخصیت‌های به شکل مقایسوی بین خسرو و شیرین و لیلی و مجنون  سخن رفته  و در جایی دیگر خمسه نظامی بصورت کل از لحاظ داستان پردازی به نقد و بررسی گرفته شده است.

لزوم شناخت هر چه بیشتر و بهتر ادبیات غنایی منظوم و در کل پیشینه ادبیات کلاسیک این ضرورت را بیشتر می‌نماياند که به ابعاد هنري و داستانی مختلف داستان‌های منظوم زبان و ادب فارسی و به ویژه داستان‌های ماندگارش، از جمله لیلی و مجنون پرداخته شود. در این مقاله کوشیده‌ام تا این منظومه‌ی داستانی را از لحاظ عناصر داستانی موجود در آن – البته برخی از عناصر داستان – و چگونگی پرداختن به آن‌ها را از سوی شاعر به تحلیل و بررسی بگیرم. البته در حد توان! كه بیشتر به این مسایل پرداخته شده است: طرح داستان لیلی و مجنون نظامی چگونه است؟ شخصیت‌های داستان چگونه واقع شده و شخصیت پردازی در آن به چه شكل صورت گرفته؟

نحوه روایت در داستان چگونه است؟ و …

جایگاه نظامی در ادبیات داستانی:

نظامی به یقین که از سر آمدان و طلایه داران ادبیات داستانی منظوم زبان و ادب فارسی است. وی از آن سخنگویانی است که مانند فردوسی و سعدی توانست به ایجاد یا تکمیل سبک و روش خاصی توفیق یابد. اگر چه داستان سرایی در زبان فارسی به وسیله نظامی شروع نشده و چنان که دیده‌ایم از آغاز ادب فارسی سابقه داشته است. اما تنها شاعری که تا پایان قرن ششم توانست این نوع شعر یعنی شعر تمثیلی را در زبان فارسی به حد اعلای تکامل برساند، نظامی است. وی در انتخاب الفاظ و کلمات مناسب و ایجاد ترکیبات خاص تازه و ابداع و اختراع معانی و مضامین نو و دلپسند در هر مورد، و تصویر جزئیات و نیروی تخیل و دقت در وصف و ایجاد مناظر رایع و ریزه کاری در توصیف طبیعت و اشخاص و احوال و به کار بردن تشبیهات و استعارات مطبوع و نو در شمار کسانی است که بعد از خود نظیری نیافته است. ( صفا؛1388 :صص 807 ، 808 )

جایگاه نظامی در قصه پردازی و داستان سرایی آنقدر بلند و والاست که اکثر مورخین، منتقدین، شاعران هم عصر وی و هم بعدها شاعران پیرو او بر این امر تاکید داشته و باورمندند که نظامی از یکه تازان داستان سرایی در ادب فارسی است.

 نظامی در کار قصه سرایی خویش از کار قدما تقریبا جز به شاهنامه حکیم طوس و ویس و رامین فخر گرگانی به هیچ اثر دیگر مدیون نشده است. (زرين كوب؛ 1386:  245

در واقع حتی اگر او را مخترع واقعی آئین قصه سرایی در شعر فارسی خوانند چندان مبالغه نیست. فقط قصه ویس و رامین فخر گرگانی در این مورد یک استثناء محسوب می‌شود و ظاهرا به همین سبب قدما گه‌گاه نظم آن قصه را هم به وی منسوب داشته اند. ( همان؛  245)

در بین قصه‌هایش که در ضمیر ناخود آگاه شاعر احتمالا فضای یک جستجوی اخلاقی و فلسفی در توالی آن‌ها دنبال می‌شود. خسرو و شیرین و هفت پیکر از نظر گاه شاعری درخشندگی و سحر انگیزی بیشتری دارد. ( همان : 246 )

بی گمان حکیم نظامی را با نزدیک به چهل هزار بیت شعر و حدود بیش از بیست هزار بیت شعر داستانی مهم ارزشمندی از داستان پردازی منظوم را به خود اختصاص داده است. بایدگفت نظامی شاعر داستان پردازی است که در میان اشعارش نکات عرفانی، حکمی، اخلاقی، فلسفی، سیاسی، اجتماعی و به ویژه فولکلور دیده می‌شود. (  ثروت ، 1370 )

امتیاز بزرگ نظامی در داستان سرایی اوست. گرچه پیش از وی این امر سابقه داشته است ولی نظامی داستان غنایی را به چنان قله رفیعی رساند که پس از او هیچ کس نتوانست بر آن صعود کند . ( ثروت ، 1370 : 48 ) .

شهرت و قبولی که بهره پنج گنج نظامی گشت چندان بود که بعد از وی تا قرن‌های دراز در سراسر قلمرو زبان فارسی هر جا داعیه داری دست کم دو منظومه آن را تقلید کن و به پندار خویش داستان سرای گنجه را جواب گوید چنانکه خواجوی کرمانی، خسرو دهلوی، کابتی ترشیزی، جامی، هاتفی، مکتبی شیرازی، عرقی فیض دکنی، وحشی با فقی و بسیاری دیگر از شاعران بعد از نظامی درین گونه با وی بچالش برخاسته اند. ( زرین کوب ، 1343 : 167 )

خلاصه داستان لیلی و مجنون نظامی :

لیلی و مجنون که با داستان دافنیس و کلوئه، و حتی با حکایت رومئو و ژولیت قابل مقایسه است، سر گذشت عشقی است پر از درد و حرمان که دو قبیله دشمن را با مساله‌یی دشوار روبرو می‌کند. عشقی که بین کودکی به نام قیس یا چنانکه در حکایات آمده است: قیس بنی عامر با لیلی دخترک همسال او در مکتب آغاز می‌شود و غیرت و تعصب عربی در سر راه این عشق پر شور و معصوم مانع‌ها پدید می‌آورد. لیلی به خانه شوهری نادلخواه به نام ابن سلام می‌رود و قیس که از مداخله پدر و از وساطت نوفل بهره نمی‌یابد مجنون واقعی می‌شود. سر به بیابان می‌گذارد و با جانوران صحرا انس می‌گیرد نه خبر وفات پدر و مادر که دور از او و در غم او می‌میرند _ او را از این شیدایی باز می‌آورد و نه مرگ ابن سلام او را به وصال و کام می‌رساند. در این میان لیلی نیز بناکام می‌میرد و مجنون هم وقتی بر سر تربت او می‌رود «ای دوست» می‌گوید و جان بدوست می‌دهد. داستانی است پر سوز و درد که اگر قهرمان آن – مجنون بنی عامر – نیز چنانکه بعضی گفته اند هر گز در این جهان نزیسته است؛ باری وجود او آفریده نظامی هم نیست و دست کم نام او و شعر منسوب به او سه چهار قرنی پیش از داستانسرای گنجه هم وجود داشته است. ( زرین کوب ، 1343 : 170)

چند عنصر از عناصر داستاني در اين داستان

طرح یا پیرنگ :

ابتدا باید بدانیم که خود طرح داستانی که به پیرنگ نیز تعبیر شده است؛ چيست؟

پیرنگ مرکب از دو کمله‌ی پی + رنگ است؛ پی به معنی بنیاد، شالوده و پایه آمده و رنگ به معنی طرح و نقش. بنابر این روی هم « پیرنگ » به معنی بنیاد نقش و شالوده طرح است و معنای نزدیک و دقیق براي پلات. ( میر صادقی ؛ 1388 :61 )

پیرنگ وابستگی موجود میان حوادث داستان را به طور عقلانی تنظیم می‌کند. ( همان ؛64 )

پیرنگ ترتیب و توالی وقایع نسیت، بلکه مجموعه سازمان یافته‌ی وقایع است. این مجموعه وقایع و حوادث با رابطه علت و معلولی به هم پیوند خورده و با الگو و نقشه‌ای مرتب شده است. ( میر صادقی ؛ 1364  :152 )

طرح در واقع زنده ترین و پویا ترین بخش داستان است که منجر به گسترش داستان می‌شود . پیرنگ در درون داستان به  ( چرایی ) حوادث و اتفاقات پاسخ می‌دهد و فراز و نشیب‌های داستان و گره افکنی‌ها و روابط منطقی موجود میان آن‌ها را به خواننده می‌مایاند. که البته در این توالی حوادث شرط نیست که حتما توالی زمانی داستان در نظر گرفته شود و ساعات و دقایق یکی پس از دیگری قرار بگیرند.

آنچه کلیت طرح داستانی را تشکیل می‌دهد؛ کشمکش، پیچیدگی یا گره افگنی، بحران، تعلیق و نقطه اوج است.

طرح داستانی در لیلی مجنون :

  • 1- کشمکش:- کشمکش یا جدال بصورت کل به سه شکل صورت می‌پذیرد

1 _ جدال باخود  2_ جدال با طبیعت 3 _ جدال انسان با انسان

منظومه لیلی و مجنون نظامی از همان آغاز با کشمکش و جدال دو قبیله‌ی لیلی و مجنون بر سر عشق این دو دلداده به یکدیگر شروع می‌شود.

آنچنان که وقتی عامر پدر مجنون از جنون و دلدادگی فرزند آگاه می‌شود، همراه با بزرگان قبیله و هدایا و تشریفات بسیار به خواستگاری لیلی می‌رود اما با مخالفت پدر لیلی مواجه می‌شود. زیرا آوازه عشق مجنون به لیلی برسر زبان‌ها افتاده و پایبندی پدر لیلی به رسم و سنت وی را از قبولی این پیوند مانع می‌شود و این وصلت را برای خود مایه ننگ و بد نامی می‌شمرد. و مجنون را دیوانه‌ای می‌داند که سزاوار خاندان او نیست.

چون سید عامری چنان دید          از گریه گذشت و باز خندید

با انجمنی بزرگ بر خواست       کرد از همه روی برگ ره راست

آراسته با چنان گروهی           می‌رفت به بهترین شکوهی

( نظامی ؛ 1381 : 39 )

و پاسخ پدر لیلی به خواسته و خواستگاری سید عامری پدر مجنون :

چون گفته شد این حدیث فرخ                   دادش پدر عروس پاسخ

که این گفته نه بر قرار خویش است         می‌گو تو فلک به کار خویش است

گر چه سخن آبدار بینم                              با آتش تیز کی نشینم

گر دوستی ای در این شمار است               دشمن کامیش صد هزار است

 ( همان ؛ 1381 : 391 )

به این ترتیب این داستان خواننده را از همان ابتدا به تأسف و اندوه دچار می‌سازد. این کشمکش‌ها تا پایان داستان همچنان ادامه پیدا می‌کند و درادامه کشمکش این نوفل با قبیله لیلی به خاطر قول و وعده آن به مجنون شکل گرفته و سپس کشمکش مجنون با این نوفل بخاطر خلاف عهدي آن در جنگ با قبیله لیلی و ستاندن لیلی، آغاز می‎شود که نسبت به جدال میان دو قبیله کم رنگ تر است.

علاوه بر این جدال‌ها؛ در منظومه لیلی و مجنون جدال انسان با خود و درگیری‌ها و دغدغه‌های ذهنی و آرمان‌های آن نمود بیشتری دارد: آنجا که لیلی باخود در جدال است.

می‌سوخت میان آب و آتش     گفتی که پری است آن پریوش

ویا :

در پرده که بود راه بسته      می‌بود چو پرده بر شکسته

( نظامی ؛1386 : صص 445 و 446)

در کنار این کشمکش‎ها، جدال انسان با ارزش‌های موجود اجتماع شان و نیز سرنوشت و تقدیری که برایشان رقم خورده و تعیین شده است؛ به چشم می‌خورد .

جائیکه مجنون بدبختی را  بر خود روا می‌داند و پذیرفته است که روزگار ازاین بهتر نمی‌شود. و عنان اختیار کار را از دست داده است.

سنگ از دل تنگ من بکاهد        دلتنگی خویشتن که خواهد ؟

بحت بد من مرا بجوید       بد بختی را از خود که شوید ؟

چون کار به اختیار ما نیست      به کردن کار ، کار مانیست

(نظامی 1386 ؛ 443)

2 _ گره افگنی :

وضعیت و موقعیت دشواری است که بعضی اوقات به طور ناگهانی ظاهر می‌شود و برنامه‌ها، راه و روش‌ها و نگرش‌هایی را که وجود دارد تغییر می‌دهد. ( میر صادقی ؛ 1388 : 72)

نویسنده داستان برای انکه داستان و حوادث داستان را به پیش براند و موجب گسترش جدال‌ها و کشمکش‌ا در داستان خود شود پیچیدگی‌ها و گره‌های رابر سر راه شخصیت‌های داستان و حوادث ایجاد می‌کند تا اینکه خواننده را قدم به قدم به دنبال خود و داستان بکشاند و در حقیقت او را منتظر نگهدارد تا رسیدن به نقطه اوج و پایان داستان.

در منظومه لیلی و مجنون نظامی گره افگنی‌ها به ادامه کشمکش میان دو قبیله‌ی مجنون و لیلی، با مخالفت پدر لیلی با ازدواج این دو به چشم می‌خورد که موجب جدایی مجنون از لیلی شده  وعشق آن دو پا در هوا می‌ماند. در ادامه ازدواج لیلی با ابن سلام آن هم به شکل ناخواسته و بدون میل و رغبت که دور شدن بیشتر از مجنون وجدا ماندن آن‌ها را پر رنگ تر می‌کند؛ خود گره بزرگ دیگری است که به سر راه شخصیت‌ها افگنده می‌شود.

گره افگنی‌های موجود در داستان بحران را به دنبال دارد. که خود بحران در واقع تلاش‌های شخصیت داستان برای تغییر وضعیت و دگرگون زندگی وی است که کم کم داستان را به نقطه اوج به پیش می‌راند.

در منظومه لیلی مجنون کشمکش‌های موجود در داستان از همان آغاز هم درس بودن لیلی و مجنون در یک مدرسه و جدال میان دو قبیله و همچنان جدال ابن نوفل با خاندان لیلی و داستان را به نقطه اوج می‌کشاند که در واقع ازدواج لیلی با ابن سلام نقطه عطف و پر رنگی در داستان محسوب می‌شود که می‌توان آن را یکی از نقاط اوج این داستان به حساب آورد.

3 _ گره گشایی و پایان داستان :

گره گشایی پی آمد و ضعیت و موقعیت پیچیده یا نتیجه نهایی رشته حوادث است و نتیجه گشودن رازها و معماها و بر طرف شدن سوء تفاهمات در گره گشایی، سرنوشت شخصیت یا شخصیت‌های داستان تعیین می‌شود و آن‌ها به موقعیت خود آگاهی پیدا می‌کنند، خواه موقعیت به نفع شان باشد یا به ضرر شان. (  میر صادقی ؛1388 : 77 )

گره تا زمانی که گشوده نشده مانند نفسی مانده در گلو، رازی سر به مهر، زخمی سر نگشوده، آتشی زیر خاکستر داستان را پیش می‌برد و خواننده در تکاپو است که بداند گره چگونه گشوده خواهد شد؟ (  یوسفی ؛ 1383 : 136 )

در منظومه لیلی و مجنون که خبر از ازدواج لیلی با ابن سلام را می‌توان به عنوان نقطه اوج داستان در نظر گرفت؛ رسیدن این خبر به مجنون توسط خبر چینان می‌تواند به عنوان گره داستان قلم داد شود. و گره افکنی تا آنجا به پیش می‌رود که مجنون آخرین نصیحت پدر را هم نا شنینده می‌گیرد و حتی مرگ پدر او را از جنون باز نمی‌دارد. با وحوش و حیوانات جنگل و صحرا هم کلام می‌شود و به نیایش باری تعالی می‌پردازد. تا این که این قسمت داستان با فرستادن نامه لیلی به مجنون گره گشایی می‌شود و لیلی در پیام خود به قاصد راه، حرمان و اندوه خود را از فراق یار بیان می‌کند و عاشق بیابان گرد را خاطر جمع می‌کند که دل فقط در گرو او دارد و بس.

مسکین من بیکسم که یک دم        با کس نزنم دمی در این غم

ترسم که ز بی خودی و خامی        بیگانه شوم ز نیک نامی

لیکن جیگرم به زین خون است        که آن یار که بی من است چون است

بی من ورق که می‌شمارد           ایام چگونه می گذارد ؟

 ( نظامی ؛ 1381 : 457)

به ادامه‌ی این قسمت داستان بیماری و نحیف شدن لیلی می‌آید که در نتیجه با مرگ لیلی خواننده داستان را دنبال می‌کند تا انیکه گره گشایی پایانی داستان در برابر دیدگان مخاطب قرار می‌گیرد که همانا مرگ مجنون است از فراق و هجر یار بر مزار محبوب و معشوق …

نالیده ز روی درد ناکی         آمد سوی آن عروس خاکی

در حلقه آن حظیره افتاد          کشتیش در آب تیره افتاد

غلتید چو مور خسته کرده        پیچیده چو مار زخم خورده

بیتی دو سه زار زار بر خواند       اشکی دو سه تلخ تلخ بفشاند

برداشت به سوی آسمان دست       انگشت گشاد و دیده بر بست

که ای خالق هر چه آفریده است      سوگند به هر چه بر گزیده است

که از محنت خویش وا رهانم         در حضرت یار خود رسانم

آزاد کنم ز سخت جانی                    و آباد کنم به سخت رانی

این گفت و سر نهاد بر زمین سر         او ان تربت را گرفت در بر

چون تربت دوست در بر آورد        ای دوست بگفت و جان بر آورد

( همان ؛ 487)

شخصیت و شخصیت پردازی :

ابتدا باید بدانیم که مراد از شخصیت چیست ؟

شخصیت عبارت است از مجموعه غرایز و تمایلات و صفات و عادات فردی، یعنی مجموعه کیفیات مادی و معنوی و اخلاقی که فرایند عمل مشترک طبیعت اساسی و اختصاصات موروثی و طبیعت اکتسابی است و در کردار و رفتار و گفتار فرد جلوه می‌کند و وی را از دیگر افراد متمایز می‌سازند. ( یونسی ؛ 1392 : 288 )

نویسنده ممکن است برای شخصیت پردازی در داستان از سه شیوه استفاده کند:

اول، ارائه صریح شخصیت‌ها با یاری گرفتن از شرح و توضیح مستقیم به عبارتی دیگر نویسنده با شرح و تخیل رفتار و اعمال و افکار شخصیت‌ها، اشخاص داستانش را به خواننده معرفی می‌کند یا از  زاویه دید فردی در داستان، خصوصیت‌ها و خصلت‌های شخصیت‌های دیگر داستان توضیح داده می‌شود و اعمال آن‌ها مورد تفسیر و تعبیر قرار می‌گیرد .

دوم، ارائه شخصیت‌ها از طریق عمل آنان با کمی شرح و تفسیر یا بدون آن .

سوم، ارائه درون شخصیت، بی تعبیر و تفسیر به این ترتیب که نمایش عمل‌ها و کشمکش‌های ذهنی و عواطف درونی شخصیت، خواننده غیر مستقیم شخصیت را می‌شناسد. ( میر صادقی ؛ 1388 : صص 87،89 ، 91 )

شخصیت در داستان عمده ترین و پر رنگ ترین نقش داستان را به عهده داشته و بارزترین و مهم ترین عنصر داستانی به شمار می‌رود. به عقیده من همین عنصر شخصیت و شخصیت پردازی می‌تواند بزرگترین دلیل تمایز داستان از ژانرهای ادبی دیگر محسوب شود. زیرا شخصيت به عنوان یک موجود پویا داستان را گسترش می‌دهد و به پیش می‌راند. ای. ام. فورستر در کتاب جنبه‌های رمان، شخصیت داستانی رابه عنوان بازیگر در نظر می‌گیرد «حال که داستان، یعنی جنبه ساده و اساسی رمان را بررسی کردیم و می‌توانیم به موضوع جالب تری بپردازیم: به بازیگران، در اینجا لازم نیست بپرسیم بعد چه پیش می‌آید ؟ بلکه باید بگوییم برای چه کسی پیش می‌آید چون بازیگران داستان معمولا انسان اند بهترین دیدم که این وجه از رمان را ( اشخاص ) عنوان کنم. »  ( فروستر ؛ 1391 : 63 )

در داستان لیلی و مجنون ما با شخصیت‌های اصلی و فرعی رو برو هستیم. که شخصیت مجنون و لیلی را می‌توان به عنوان کرکترها یا شخصيت‌های اصلی در نظر داشت که در کنار آن‌ها شخصیت‌های فرعی چون: سید عامری پدر مجنون، ابن نوفل، ابن سلام شوهر لیلی و … در گسترش و پردازش داستان سهم دارند. شخصیت‌های موجود در داستان را خواننده کمتر دچار تحول و تحرک می‌بیند. مثلا اگر خواسته باشیم شخصیت مجنون را در این داستان به عنوان شخصیت اصلی واکاوی و بررسی کنیم متوجه می‌شویم که این شخصیت از همان آغاز و دوران مدرسه که عاشق لیلی می‌شود تا پایان همچنان دیوانه، مجنون و عاشق باقی ماند. او همواره در قید عشق لیلی اسیر است و زندگی عادی، شادی‌ها و لبخندها را ازیاد برده است .

خواننده داستان از ابتدای داستان جرقه‌های عشق را در مکتب خانه می‌بیند و جوانه‌های عشق را در دل شخصیت مجنون نظاره گر است .

چون قیس به جلوگاه غنجش      نارنج رخ از غم ترنجش

عشق آمد و کرد خانه خالی      برداشته تیغ لا ابالی

غم داد و دل از کنار شان برد       وز دلشدگی فرارشان برد

( نظامی ؛ 1381 : 385 )

شخصیت مجنون به همین منوال به پیش می‌رود تا آنجا که نصیحت‌های پدر نیز در گوش آن فرو نمی‌رود و کارگر نمی‌افتد نه تنها نصایح پدر که حتی مرگ پدرش تغییری در روند داستان اتفاق نمی‌افتد که به نوبه خود بزرگ وچشم گیر است، مانند ازداواج لیلی با ابن سلام و رفتن لیلی به خانه بخت که باز هم پشيزي از شدت عشق مجنون کم نمی‌کند و او را در غم فراق و هجران یار عاشق تر از پیش می‌سازد.

غمخواره او غمی دگر یافت      که از کردن شوی او خبر یافت

در جستن آب زندگانی      بر جست به حالتی که دانی

شد سوی دیار آن پریروی     باریک شده ز مو یه چون موی

( نظامی ؛1381 : 436 )

به این ترتیب شخصیت مجنون در این داستان را می‌توان به عنوان شخصیت نا پویا قلمداد کرد که همواره از عشق بی قرار است. صاف و صادق تا آخرین پله داستان با وجود تمام حرف و حدیث‌ها، استوار و راسخ بر سر پیمان خویش می‌ماند و همچنان عاشق و مجنون جان فدای دوست می‌کند و برتربت او جان می‌سپارد.

آزاد کنم ز سخت جانی               و آباد کنم به سخت رانی

این گفت و نهاد بر زمین سر        و آن تربت را گرفت در بر

چون تربت دوست در بر اورد       ای دوست بگفت و جان بر آورد

( همان ؛ 487)

لیلی یکی دیگر از شخصیت‌های این داستان است که او نیز فردی عاشق پیشه و دورن گراست. هم او که با تمام عشق و دلدادگی‌اش به مجنون، هیچ نوع ایستادگی و تلاش در رسیدن به عاشق خود به خرج نمی‌دهد .

گویا سرنوشت خویش را همچنان درد آلود و حسرت بار پذیرفته است و شمه‌ای از مقاومت او ایستادگی در وجود او به چشم نمی‌خورد. چه از آنجا که او را از مکتب خانه و هم سبق بودن با مجنون باز می‌گیرند و در خانه زندانی می‌کنند و چه آنجا که او را به شوهر ( ابن سلام ) می‌دهند که خانه شوهر نیز در حکم زندانی بر وی است. و ابن سلام همه روزه نگهبان اوست و او را در پرده مستوری به بند کشیده است. این سکوت لیلی در برابر همه چیز را این قول سعید سیر جانی در کتاب ( سیمای دو زن ) که در مقاله تحلیل شخصیت و شخصیت پردازی نظامی ذکر شده است؛ می‌تواند روشن و مستدل بسازد :

«لیلی پرورده جامعه‌ای است که دلبستگی و تعلق را مقدمه انحراف می‌پندارند که نتیجه‌اش سقوطی حتمی است در درکات و وحشت انگیز فحشا؛ و به دلالت همن اعتقاد، همه قدرت قبیله مصروف این است که آب و آتش را … و به عبارتی رساتر آتش و پنبه را … از یکدیگر جدا نگهدارند تا به تمهید مقدمات گناه، آدمیزاده‌ی طبعا مظلوم و جهول در خسران ابدی بیفتد. در محیطی چنین، یک لبخند کودکانه ممکن است تبدیل به داغ ننگینی شود بر جبین حیثیت افراد خانواده و حتی قبیله. در این ريگزار تفته، بازار تعذیر گرم است و محتسب خدا نه تنها در بازار که در اعماق سیه چادرها و پستوی خانه‌هاست. ( قائد علی ؛1382: 4 )

شخصیت لیلی را در این داستان می‌توان در رده شخصیت‌های ایستاد قرار داد که هر چه بر سرش می‌آید را حواله به سرنوشت می‌کند و نقشی ساکن دارد. او همواره در چهره شخصیتی منتظر رخ می‌نماید که منتظر بیغام دوست است و محکوم به سر نوشت و روز گاری تلخ و غم انگیز .

لیلی بی هیچ تلاشی جنون مجنون و زندگی تلخ خویش را در سر نوشتی قطعی می‌داند و چاره‌ی کار را منحصر به مخفیانه نالیدن و اشک حسرت ریختن که فرمان سر نوشت این است و اگر راز دل با پدر در میان نهد، مایه آبرو ریزی قبیله خواهد بود و زن دلشکسته‌ی پا بسته، مرد نیست تا از کریچه تنگ حصار خانه قدم بیرون نهد. چاره‌ای ندارد جز سوختن و ساختن و در نوحه گری با مجنون از خلایق بریده ، همنوا شدن سر انجام در اعماق حسرت جان دادن از قید جان رستن.

( قائد علی ؛ 1382 :5 )

شخصیت‌های مانند مجنون و لیلی را در داستان می‌توان شخصیت ایستا خواند زیرا: شخصیت ایستا، شخصیتی در داستان است که تغییر نمی‎کند .

یا اندک تغییری را بپذیرد. به عبارت دیگر، در پایان داستان همان باشد که در آغاز بوده است و حوادث داستان بر او تأثیر نکند یا اگر تاثیر بکند، تاثیر کمی باشد. ( میرصادقی ؛ 1388 : 93 )

ابن سلام شوهر لیلی یکی دیگر از شخصیت‌های این داستان است که فقط یک نظر لیلی را در بوستان می‌بیند و او را از پدرش خواستگاری می‌کند. وی شخصیتی نرم خو و میانه رو است که به خواسته‌ی لیلی گوش فرا می‌دهد و نزدیک وی نمی‌شود.

یکی دیگر از شخصیت‌های فرعی در این داستان شخصیت سید عامری پدر مجنون است که در لباس مردی صاحب درایت و عقل و هوش وارد می‌شود و بارها فرزند را نصیحت می‌کند و از او می‌خواهد که دست از بیابان گردی و صحرا نشینی بر دارد و بر ندای عقل گوش بسپارد و صلاح و خیر کار را از معبود بخواهد. نوفل شخصیت دیگری است که خود مردی شجاع، قوی بنيه و لشکر شکن بوده که قول همراهی به مجنون می‌دهد که با قبیله لیلی در ستیز شود و به جنگ برود اما قصد ندارد لیلی رابه جنگ و زور بازو از خانواده‌اش بگیرد. نحوه شخصیت پردازی در منظومه‌ی لیلی و مجنون نظامی بیشتر به شیوه مستقیم و صریح بوده و راوی داستان در حکم دانایی کل داستان را روایت می‌کند و شخصیت‌های داستانی را به مخاطب معرفی می‌کند.

آنجا که در احوال لیلی می‌گوید :

لیلی که به خوبی آیتی بود       و انگشت کش ولایتی بود

قدش چو کشیده زاد سروی    رویش چو به سرو تر تذروی

لب‌هاش که خنده بر شکر زد     انگشت کشیده بر طبر زد

( نظامی ؛ 1381 : 405 )

گاه نیز خواننده از طریق روایت اعمال و کردار شخصیت‌ها با اشخاص داستانی آشنا می‌شود و آنها را بهتر می‌شناسد و شرایط زندگی و محیط آن‌ها را درک می‌کند.

با این همه ناز و دلستانی        خون شد جگرش ز مهربانی

می‌رفت نهفته بر سر بام        نظاره کنان ز صبح تا شام

تا مجنون را چگونه بیند        با او نفسی کجا نشیند

او را به کدام دیده جوید      با او غم دل چگونه گوید

 ( همان ؛ 405 )

به این ترتیب نظامی در بحث شخصیت پردازی شخصیت‌های داستانی‎ا‌‌ش، گونه‌ی تلفیقی را بکار برده است. هم به شکل مستقیم از زبان راوی داستان به تصویر سیماها پرداخته است و هم از طریق اعمال، کردار، افکار  و رفتار خود شخصیت‌ها، آن‌ها را به معرض دید و معرفی گذاشته است .

زاویه دید یا زاویه روایت :

مراد از زاویه دید یا زاویه روایت در داستان در حقیقت، انعکاس و نمایش حوادث داستان، ترسیم شخصیت‌های داستانی، گفتگوها، صحنه پردازی‌ها و سایر عناصر موجود داستان است .

زاویه‌های دید گونه‌های مختلفی دارد. می‌تواند زاویه دید درونی باشد و داستان از زبان یکی از شخصیت‌های درون داستان به نقل و روایت اتفاقات بپردازد که به آن اول شخص یا متکلم می‌گویند و یا اینکه زاویه دید بیرونی باشد و راوی از بیرون داستان، به روایت آن می‌پردازد .

زاویه دید در منظومه‌ی لیلی و مجنون نظامی، زاویه دید بیرونی است و گوینده یا راوی داستان سوم شخص است.

تعریف جمال میر صادقی از این نوع زاویه دید بسیار دقیق و درست است. « زوایه دید بیرونی افکار و اعمال و ویژگی‌های شخصیت‌ها از بیرون داستان تشریح می‌شود، یعنی فردی که در داستان هیچ گونه نقشی ندارد؛ در واقع نویسنده، راوی داستان است و داستان از زاویه دید سوم شخص نقل می‌شود. ( میر صادقی ؛1388 : 387 )

زاویه دید در منظومه لیلی و مجنون نه تنها ( دانای کل ) و سوم شخص است که گاه نظامی در آغاز بخش‌های مختلف داستان، راوی را شخص غايب (  شاعر و سراینده و دهقان) ، معرفی نموده و در اصل خود نظامی داستان را از زبان او نقل و روایت می‌کند. گویا در پس پرده، راوی دیگری وجود دارد که نظامی زبان روایتگر وی شده است. چنانچه در آغاز داستان می‌خوانیم :

گوینده داستان چنین گفت      آن لحظه که در این سخن سفت

( نظامی ؛ 1381 : 382 )

ویا :

دهقان فصیح پارسی زاد     از حال عرب چنین کند یاد

( همان ؛ 438 )

گفتگو :

گفتگو در داستان بدون شک اصلی ترین بخش است و یکی از برجسته ترین و مهمترین عناصر داستان به حساب می‌رود .

مراد از گفتگو چیست ؟

گفتگو به معنی مکالمه و صحبت کردن با هم و مبادله افکار و عقاید است و در شعر ، داستان  نمایشنامه و … به کار برده می‌شود. صحبتی را که میان دو شخص یا بیشتر رد و بدل می‌شود، یا آزادانه در ذهن شخصیت و احدی در اثری ادبی ( داستان، نمایشنامه، شعر …) پیش می‌آید، گفتگو می‌نامند و یا به عبارت دیگر صحتبی را که در میان شخصت‌ها یا به طور گسترده تر، در افکار شخصیت واحدی در هر کار ادبی، صورت می‌گیرد گفتگو می‌نامند . ( میر صادقی ؛ 1388 : 466 )

گفتگو موارد کاربرد و وظایف زیادی دارد که از جمله به عمده ترین آنه‌ا قرار زیر می‌توان اشاره کرد :

1 _ مکشوف ساختن شخصیت و سرشت (توصیف عملی) پرسوناژ داستان

2 _ پیشبردن آکسیون (وقایع داستان)

3 – کاستن از سنگینی کار

4 – وارد کردن حوادث داستان

5 _ ارائه صحنه

6 – دادن اطلاعات لازم به خواننده

( یونسی ؛ 1392 : 351 )

اهمیت گفتگو در داستان آنقدر زیاد است که ابراهیم یونسی در کتاب هنر داستانی نویسی آن را جزء مهمی از زندگی می‌خواند .:

گفتگو عنصر مهمی از داستان کوتاه یا رمان را تشکیل می‌دهد، زیرا جزء مهمی از زندگی است. کار نویسنده، چنان که گفتیم این است که پندار و واقعیت را در خواننده ایجاد کند یعنی موجباتی بیانگیزد که داستان چنان بنماید که با دوره کوتاهی از زندگی مرم واقعی سر و کار دارد، و اگر بخواهد این پندار را ایجاد کند و پس از اینکه ایجاد کرد، حفظ کند، ناگزیر باید به اشخاص داستان خود زندگی بدهد گفتگو نیز جزیی از زندگی است. ( همان ؛ 347 )

گفتگو می‌تواند به اشکال مختلفی در داستان وجود داشته باشد. گاه به شکل دیالوگ یا گفتگو بین دو و یا چند شخصیت داستان شکل می‌گیرد گاه نیز به شکل مونولوگ که گفتگوی شخصی واحد است یا با خودش و یا مخاطبی که شنونده و یا خواننده باشد و در داستان حضور ندارد و غایب است.

منظومه لیلی و مجنون نظامی از منظر این عنصر داستانی بسیار قوی بوده و زیبا ترین گفتگوها را در آن از زبان راوی و شخصیت‌های داستان می‌توانیم مشاهده کنیم. این داستان، همانگونه که یک داستان عاشقانه و تراژید است از جمله‌ی معروف ترین غمنامه‌های زبان و ادب فارسی به شمار می‌رود، در خلال گفتگوها خواننده را با فضای داستان، سیمای شخصیت، کیفیات حالات شان و احساسات و عواطف و درونیات شان آشنا می‌سازد و همذات پنداری‌اش را در همراهی با درد کشیدن‌ها و دغدغه‌ها و نامرادی‌ها بر می‌انگیزد.

الحق که نظامی در جایگاه بزرگترین داستانسرا و داستانپرداز زبان فارسی به بسیار خوبی از پس این مهم بر آمده و داستان را به زیباترین و تصویری ترین شکل در برابر دیدگان مخاطب قرار می‌دهد. داستان لیلی و مجنون در حقیقت با گفتگو آغاز می‌شود. گفتگویی از نوع مونولوگ. که شاعر با خداوند با گفتگو می‌پردازد .

ای نام تو بهترین سر آغاز     بی نام تو نامه کی کنم باز

ای یاد تو مونس روانم      جزء نام تو نیست بر زبانم

ای کار گشای هر چه هستند    نام تو کلید هر جه بستند

( نظامی ؛ 1381 : 351 )

چنانچه دیده می‌شود در اینجا شاعر خود با خداوند به صحبت نشسته و خدا را در برابر خود حاضر فرض کرده و به بیان صفات و کمال و بزرگی لایزال می‌پردازد .

گفتگو با حضرت حق را در این داستان نه تنها از زبان شاعر به عنوان راوی داستان که از زبان شخصیت‌هاي داستان نیز می‌توانیم به خوبی مشاهده کنیم شاید یکی از زیبا ترین گفتگوهای شخصیت‌های داستانی با خداوند، گفتگوی مجنون با معبود باشد. آنجا که پدر او را برای یافتن آرامش و باز شدن گره کار مجنون به حاجتگه جمله جهان یعنی خانه کعبه می‌برد.

یارب به خدایي خدائیت           و انگه به کمال و پادشائیت

که از عشق به غایتی رسانم      که او ماند اگر چه من نمانم

از چشمه عشق ده مرا نور       وین سرمه مکن زچشم من دور

گرچه زشراب عشق مستم       عاشق تر از این کنم که هستم

گویند که خو زعشق وا کن        لیلی طلبی ز دل رها کن

یارب تو مرا به روی لیلی        هر لحظه بده زیاده میلی

( همان ؛ 397 )

علاوه بر این مونولوگ‌ها ، گفتگوها در این منظومه به شکل دیالوگ در بین شخصیت‌ها نیز شکل گرفته است .

گفتند نظارگان چه رای است             که از هر دو رقم یکی به جای است

گفتا رقمی به ار پس افتد                 که از ما دو رقم یکی بس افتد

چون عاشقی را کسی بکاود               معشوقه از او برون تراود

گفتند چراست در میانه                     او کم شده و تو برنشانه

گفتا که به پیش من نه نیکوست      که این دلشده مغز باشد از پوست

( همان ؛ 448 )

یا آنجا که سید عامری پدر مجنون به دیدار فرزندی می‌شتابد و سعی دارد با نصیحت و خواهش و تمنا فرزند را از بیابان گردی و خود آزاری برهاند و قناعتش بدهد :

گفتا چه کسی زمن چه خواهی      ای من رهی تو از چه راهی

گفتا پدر تو ام بدین روز       جویان تو با دل جگر سوز

( همان ؛440 )

گفتگو با معشوق در منظومه‌های داستانی عاشقانه گاه به شکل مستقیم و رو در رو اتفاق می‌افتد و گاه در خلال نامه‌پردازی‌های عاشق و معشوق در داستان لیلی و مجنون نیز این گفتگوهای رد و بدل شده میان مجنون و لیلی که بیشتر در درون نامه نگاری‌ها صورت پذیرفته، به شکل گیرا و ساده و روشن بیان شده است .

هستم چو غلام حلقه در گوش      می دار به بند گیم و مفروش

ای در کنف دگر خزیده                 جفتی به مراد خود گزیده

بگشاده فقاعي از سلامم              بر تخته یخ نوشته نامم

یک نعل بر ابریشم ندادی              صد نعل در آتشم نهادی

روزم چو شب سیاه کردی             هم زخم زدی هم آه کردی

( نظامی ؛ 1381 : 462 )

و یاد در جایی دیگر از زبان مجنون به لیلی :

از پای فتاده ام چه تدبیر                 ای دوست بیا و دست من گیر

این خسته که دل سپرده توست      زنده به تو به که مرده توست

(همان ؛ 1381 : 412 )

در کنار این گفتگوها در این منظومه، گفتگو با حیوانات را نیز شاهد هستیم آنجا که مجنون با حیوانات چون زاغ همصحبت می‌شود و با وحوش دمخور. سخن گفتن مجنون با زاغ :

گفت از سیه سپید نامه              از دست که ای سیاه جامه

شبرنگ چرایی از شب افروز     روزت ز چه شد سیه بدین روز

بر آتش غم منم تو جوشی ؟      من سوگ زده سیه تو پوشی ؟

( همان ؛427 )

توصیف و صحنه پردازی :

توصیف و صحنه پردازی در داستان‌ها و به ویژه در داستان‌های منظوم عاشقانه از کاربردی ترین و اساسی ترین عناصر داستانی و در حقیقت قدرتمند ترین سلاح داستانپردازی برای نمایش هر چه بهتر و بیشتر شخصیت‌های داستان و فضای آن و نیز محیط داستانی است.

اصطلاح صحنه و صحنه پردازی وقتی برای نمایش می‌آید، به معنای زمینه و تزئینات قابل رویت ( صحنه نمایش ) است اما به معنای وسیع تری هم آمده و آن وقتی است که برای ( شعر ) و به ویژه داستان به کار برده می‌شود و بیانگر مکان و زمان و محیطی است که ( عمل داستان ) در آن بوقوع می‌پیوندد . ( میرصادقی ؛ 1388 : 448 )

بر خواننده آگاه داستان‌های عاشقانه نظامی از جمله شاهکار مشهور وی، خسرو و شیرین، پوشیده نیست که توصیف در داستان لیلی و مجنون و صحنه پردازی در آن بدان مایه پر رنگ و تکان دهنده نیست که همپای دقت و جزیی نگری شاعر در پردازش و توصیف صحنه‌های منظومه ی عاشقانه خسرو و شیرین قد بر افراشته باشد .

چنانچه نظامی خود در ( سبب نظم کتاب ) به تنگی محیط و بسته بودن آن اشاره می‌کند و خواننده را در انتظار توصیف‌های شاد بهاری و طراوت و تازگی و خرمی نمی‌گذارد :

دهلیز فسانه چون بود تنگ          گردد سخن از شد آمدن تنگ

میدان سخن فراخ باید                  تا طبح سواری ای نماید

این آیت اگر چه هست مشهور       تفسیر شاط هست از او دور

افزار سخن نشاط و ا ناز است       ز این هر دو سخن بهانه ساز است

بر شیفتگی و بند و زنجیر             باشد سخن برهنه دلگیر

نه باغ و نه بزم شهر یاری             نه رود و نه می نه کامگاری

بر خشکی ریگ و سختی کوه      تا چند سخن رود ز اندوه

 ( نظامی ؛ 1381 : 365 )

با آنکه شاعر فضا را برای توصیف تنگ می‌بیند، اما  از همان آغاز داستان که به تصویر کشیدن جوانه‌های عشق مجنون و لیلی در جوانی و مکتب خانه باشد؛ مهارت و استادی نظامی در پردازش صحنه به دیده می‌آید.

چون بر کف او ترنج دیدند         از عشق چو نار می کفیدند

شد قیس به جلوگاه غننجش       نارنج رخ از غم تر نجش

برده ز دماغ دوستان رنج            خوشبویی آن ترنج و نارنج

چون یک چندی بر این بر آمد       افغان ز دو نازنین بر آمد

عشق آمد و کرد خانه خالی           برداشته تیغ لابالی

( همان ؛ 385 )

از جمله‌ی صحنه پردازی‌های زیبا و بکر نظامی در این منظومه، می‌توان به صحنه جنگ و لشکر کشی نوفل به خواهش مجنون در برابر خاندان لیلی اشاره کرد. شاعر آنقدر خوب و پخته صحنه‌ی رو در رو شدن وصف کشیدن دو لشکر رقیب را توصیف کرده است که خواننده احساس می‍‌کند در حال خواندن داستان حماسی و جنگی است :

آن خشم چنان بر او اثر کرد          که آتش زدلش زبان به در کرد

با لشکر خود کشید شمشیر            افتاد در آن قبیله چون شیر

و ایشان به هم آمدند چون کوه     برداشته نعره ای به انبوه

بر نو فلیان عنان گشادند                شمشیر به شیر در نهادند

 ( همان ؛ 415- 416)

نظامی در توصیف ید طولایی دارد و سیماي شخصیت‌های داستانش را آنقدر قشنگ و ظریف و با دقت وصف می‌کند که خواننده احساس می‌کند آن‌ها را از نزدیک ملاقات کرده و با آن‌ها زندگی کرده است. زیبایی‌های شان را حس می‌کند و طعم دردها و نامرادی‌های شان را میچشد .

لیلی که به خوبی آیتی بود      و انگشت کش ولایتی بود

برده به دو رخ ز ماه پیشی        گل را دو پیاده داده پیشی

قدش چو کشیده زاد سروی       رویش چو به سرو بر تذروی

چاه زنخش که سر گشاده          صد دل به غلط در او فتاده

زلفش رسنی فکنده در راه      تا هر که فتد بر آرد از چاه

( همان ؛ 404 – 405 )

علاوه بر این‌ها؛ توصیف‌هایي در این داستان می‌توانیم ببینیم که خواننده از خلال و لابلای آن‌ها می‌تواند  با رسم و رسوم آن زمان در مراسم مختلف و فرهنگ حاکم در آن دوره، آشنا شود. حالات زندگی و عنعنات شان را بهتر درک کند و بشناسد.

به عنوان نمونه می‌توان از قسمت خواستگاری ابن اسلام از لیلی و رفتن‌اش با ساز برگ فراوان و ترتیبات لازم یادآوری کرد:

چون ابن سلام آن خبر یافت       بر وعده شرط کرده بشتافت

آمدی زپی عروس خواهی           با طاق و طرنب پادشاهی

آورد حزینه های بسیار                عنبر به من و شکر به خروار

وز نافه مشک و لعل کانی           آراسته برگ ارمغانی

از بهر فرشی‌های زیبا                   چندین شترش به زیر دیبا

(همان ؛ 431)

نتیجه گیری :

نظامی گنجوی بدون شک از بزرگترین شاعران و داستان‌پردازن قرن ششم است. هم او که کاروان داستانسرایی زبان و ادبیات فارسی را ساربانی میک‌ند و مهارت و توانمندی‌های فراوانش قافله سالار این شیوه‌ی قشنگ سرودن است.

در بررسی داستان لیلی و مجنون در این مقاله، از لحاظ داستان پردازی و عناصر داستانی در آن، نخست به طرح منسجم داستان و اجزای آن به شکل قابل قبولی مواجه می‌شویم. طرح داستان به گونه‌ای ریخته شده که خواننده نمی‌تواند پایان داستان راحدس بزند و باید همگام با حوادث جلو برود. این داستان از زاویه دید سوم شخص یا دانای کل روایت شده و شخصیت پردازی در آن به گونه مستقیم و صریح بوده و روای خود از طریق توصیف ظواهر و اعمال آن‌ها، به معرفی سیما ها می‌ردازد. کمتر اتفاق افتاده که خوی و عادت و درونیات شخصیت‌های این داستان به شکل غیر مستقیم و از طریق فعل و انفعالات شان به تصویر کشیده شود.

گفتگو در این داستان نقش پر رنگی داشته و به شیوه‌های مختلف از جمله: دیالوگ، مونولوگ، نامه نگاری و … اتفاق افتاده است. اما گاه با طولانی کردن گفتگوها در داستان، کلام دستخوش اطناب می‌شود .

توصیف‌ها در این منظومه با ظرافت و دقت فراوان شاعر همراه و خواننده را با خود به صحنه‌های داستان رهنمون می‌شود تا از صحنه پردازی‌ها و هنرمندی‌هایش همواره لذت ببرد و مشتاق و مشعوف داستان را دنبال کند.

انسجام  داستان و بهم پیوستگی عناصر داستانی در این منظومه از یک سو و از دیگر سو خلق این داستان و پردازش آن توسط چیره دست‌ترين داستانپرداز زبان فارسی، نظامی گنجوی، این غمنامه‌ی عشق را از زیبا ترین و ماندگار ترین داستان‌های عاشقانه ادبیات فارسی ساخته است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا