رویا سادات: سینما برایم صداست و تکیه گاه

ترتیب: نسیمه همدرد

مبالغه نیست اگر بگوییم یکی از نام‌های که با سینمای افغانستان گره ناگسستنی خورده، نام رویا سادات است. او از جمله نخستین زنانی بود که با فیلم‌هایش مرزها را پشت سر گذشتاند و افغانستان را با یک تصویر دیگر به جهان برد. رویای سادات به معنای واقعی کلمه با سینما آشناست و کارهایش خود گواه این گفته است. او در مورد سینما دید دیگری دارد و جهانی را که او می‌بیند و به تصویر می‌کشد مختص خود او است. خودش می‌گوید که “من باور دارم  که سینما اجتماع و آدم‌ها را تحلیل میکند چه از بعد وجودی، و چه از بعد فلسفی. چند چونی که بیشتر در ساختارهای مختلف فیلم سازی تعریف می‌شود.”

همین باور او بود که توانست از او چهره‌ی ماندگاری در سینماری افغانستان بسازد. رویا هم چنان کار می‌کند و عاشقانه کار می‌کند. خسته نشدن از ویژگی‌هایش است چون سال‌های سال کار کرد که بتواند فیلم بسازد و هم چنان تلاش می‌کند و کار می‌کند که بهتر شود. ما پرسش‌هایی را با او درمیان گذاشتم و او پاسخ‌هایی داده است که خواندنش برای آن‌هایی که در این راستا گام می‌گذارند حتمی است.

 پرسش:در آغاز خوب است که خودتان بگویید چگونه شد به سینما راه یافتید و از کجا آغاز کردید؟

رویا: همیشه این پاسخ برایم مشکل بوده دقیقا خودم هم نمی‌دانم. ولی می‌خواهم یک توضیح مفصل بدهم شاید خودم هم بیابم که چی باعث شد و چگونه؛ اولین بار صنف پنجم مکتب در لیسه‌ای گوهرشاد بیگم بودم و نمایش نامه‌ای نوشتم و ساختم ؛ یادم است زیاد از طرف اداره و شاگردان استقبال شد. بسیار شوق نوشتن داشتم . و گاه گاهی به مناسبت‌های مختلف در مکتب نمایشاتی می‌نوشتم. بعد از آن در دوره‌ای طالبان مثل همه‌ای دختران دروازه‌های مکتب به رویم  بسته شد باورم نمی‌شد دیگر مکتب رفته نمی‌توانیم پنج سال با این نا باوری گذشت …

مادرم و مخصوصا خاله‌ام در خانه ما را درس می‌داد و خاله‌ام رابعه روفی صنف آموزشی به دختران محل داشت و در همان سال‌ها من زیاد به مطالعه علاقمند شدم تنها مکان فرهنگی و علمی انجمن ادبی هرات بود که گاه گاهی شرکت می‌کردم و در همین  دوران  طالبان به مرکز شفاخانه‌ای حوزوی هرات به مناسبت میلاد حضرت محمد نمایشنامه‌ای را به سه پرده نوشته و کارگردانی کردم که مقایسه می‌کرد وضعیت زنان در زمان طالبان با دخترانی که قبل از اسلام زنده به گور می‌شدند چه فرقی دارد و این نمایشنامه در سالون بزرگ 200 نفری برای دانشجویان نرسنگ و معاون داکتران و داکتران زن که تنها نهاد فعال در شفاخانه در زمان طالبان بود برای زنان پزشک. با ترس و هیجان زیاد نمایش دادیم به دلیل اینکه  رییس شفا‌خانه  از طالبان  بود و هر لحظه ممکن بود وارد آن ساختمان شود. من توسط پسر کاکای مادرم داکتر غفور ارصاد که داکتر جراح در شفاخانه بود به این مرکز معرفی شده بودم اجرای برنامه‌های فرهنگی و نمایشات ما مخفی بود….خانم کبرا ضعیفی که فعلا در امریکا بسر می‌برند مسوولیت این نهاد را داشتند .

بعد از دوره طالبان دوره لیسه که رسیدم به بخش فرهنگی مکتب بسیار فعال بودم در مناسبت‌های مختلف نمایشات کوتاه ، سرود، قطعه‌های کوتاه شعر و مقاله می‌نوشتم برای نوشتن خواب و خوراک نداشتم بسیار با شوق دنبال می‌کردم در همان سال‌ها‌ی دوره لیسه جریده‌ای مکتب را  با حمایت استادان لیسه‌ای گوهرشاد بیگم نیز مدیریت می‌کردم  به مسابقات داستان نویسی شرکت می‌کردم یادم است به مسابقه‌ی خاطره نویسی رادیو هرات که هنوز صنف ششم مکتب بودم شرکت کردم نوشته‌ام مقام اول را گرفت برای مقام اول یک دانه ساعت سر میزی جایزه دادند و من ساعت را  روی میز کوچکی که کتاب‌های دلخواهم را داشت مانده بودم برایم بسیار خوش آیند بود؛ من ثمر اولین نوشته‌هایم را در دوره‌ای ابتدایی مکتب  می‌گرفتم . گردانندگی برنامه‌ها‌ی مکتب و بعدا بعضی از برنامه‌های معارف را پیش می‌بردم.

وقتی دوره‌ای لیسه رسیدم همراه با همصنفی و دوستم  ملالی درمان اولین برنامه‌ای تلویزیونی برای زنان در تلویزون هرات پیش می‌بردیم من متصدی و مجری برنامه بودم برنامه‌ای جالب و پرمحتوای بود کارشناس اجتماعی و دینی داشتیم. و مخصوص زنان بود. در بخش‌های فرهنگی بسیار فعال بودم و همزمان معاون خانه‌ای ژورنالیست‌های جوان شدم. وبه نهاد‌ها بمناسبت میلاد حضرت محمد و روز جهانی زنان دو نمایشنامه‌ای بلند چند پرده‌ای ساختم که نقطه عطفی به کار‌های هنریم‌ام در آن زمان شد. زیاد مورد استقبال قرار گرفتیم اولین بار در این نمایشات دختران جوان هم صنفی‌هایم از صنف یازده‌ای و دوازده مکتب نقش بازی کردند از خانواده‌های سرشناس که این قبلا معمول نبود.

شوق فراوان بکار‌های هنری من‌ را وا می‌داشت تا ساعات تفریح با دخترها به تمرین نمایشنامه‌ها بپردازیم اطاق تنگ و تاریک که معمولا استادان ما چادری‌های شان‌ را می‌ ماندند محل تمرین ما بود.

در سال اول حکومت آقای کرزی که من هنوز متعلم مکتب بودم دو نمایشنامه‌ای ما به کوشش آقای ولی شاه بهره رییس رادیو تلویزیون هرات و اداره مکتب گوهرشاد از طریق تلویزیون پخش شد اتفاقا برعکس انتظار از جانب مردم بسیار استقبال شد. کم کم از همان نوجوانی حتا کودکی دوره‌ای ابتدای مکتب علاقه‌ای من به نوشتن و خواندن و تپیدنم مخصوصا به کارهای فرهنگی  به خانواده‌ام مشخص شده بود  پدرم زیاد من‌ را  حمایت و تشویق می‌کرد.

من مدیون شب‌های هستم که برای ما؛ پدرم می‌ساخت دور صندلی در دل زمستان همه‌ای ما را جمع می‌کرد و وقتی بسیار خرد سال بودیم امیر ارسلان رومی می‌خواند؛ شهنامه می‌خواند بعد از هر وقفه‌ای خواندن با زبان ساده توضیح می‌داد. سال‌های که کم کم خودم شروع به خواندن کرده بودم برای ما مثنوی می‌خواند و معنا و تفسیر می‌کرد قصه‌های هزار و یک شب نوید زمستان ما بود.

شمایل نامه و قصه النبیا هم برایش مهم بود که ما بدانیم و هر یک را دقیق بشناسیم.

سعدی و حافظ و فردوسی … با زبان ساده بیان می‌کرد. از مجموعه‌ای این حرف‌ها می‌خواهم این‌ را بگویم که به باور من کشش و علاقه‌ای فطری، بستر فکری قصه خوانی و کتاب از کودکی ونوجوانی، انگیزه‌های زندگی، حس ناشناخته‌ای هنر پروری در آن زمان و سن و سال همه و همه من را به سینما نزدیکتر ساخت و من همیشه  شوق نوشتن فیلمنامه‌ام را بدل داشتم تا بالاخره در حسارت خانگی زمان طالبان نوشتم و در 2001 اولین فیلمم را ساختم بنام ( سه نقطه …) من برای ساخت سه نقطه چند کتاب محدود سینمایی خوانده بودم و بس.

 پرسش: بانو سادات برای اکثر سینماگران گذشته از تعریف مروج یک تعریف نزد خودشان وجود دارد برای شما سینما یعنی چی؟

 رویا: تعریف سینما برایم مشکل می‌شود. من سینما را عاشقانه دوست دارم برایم سینما  فرایند‌ی از هنر و دانش است بحری از اندوخته‌هاست که می‌تواند همه‌ای علوم و هنر‌ها را در خود داشته باشد شما در دل قصه‌ها با گفتگو، تصویر،  موسیقی، نور، حرکت، صدا  و در کل با فرم، ساختار، محتوا … همه ابزار تشکیل دهنده‌ای یک فیلم  بیان می‌کنند و حرف می‌زنید. برای من سینما راه رسیدن است شاید راه رسیدن به حقیقت نمیدانم؛ حقیقتی که نظر به دید هرکدام ما شاید فرق داشته باشد حقیقتی که شاید وجودش برای هر کدام ما معنای متفاوتی داشته وحقیقتی که شاید خود ما باشیم با تفاوت‌ها تضاد‌ها ، تنش‌ها احساسات زشتی‌ها و زیبای‌ها… وسینما یعنی رسا ترین تربیون برای بیان این  فرایندها ؛ از بعد اجتماعی من سینما را به عنوان مهمترین رسانه‌ای اجتماعی می‌شناسم. و در این گفتگو  به یاد حرف یکی از سیاسون شوروی سابق  می‌فتم که این مقوله‌اش در جهان سینما بسیار تکرا ر می‌شود اینکه “سینما با ما ، همه ارتش‌های دنیا بر علیه ما ، سرانجام پیروز خواهیم شد.”

و من باور دارم  که سینما اجتماع  و ادم‌ها را تحلیل می‌کند چه از بعد وجودی و چه از بعد فلسفی چندی چونی که  این  بیشتر درساختار‌های مختلف فیلم سازی تعریف می‌شود.

                                          

پرسش: زمانی که نخستین فیلم خود را ساختید می‌دانم تجربه تازه و پا گذاشتن در یک جهان نو بود و برای همین هم شاید یک حس تازه بوده؛ اما خوب است کمی خودتان در مورد این تجربه و این حس و حال بگویید. چه گونه بود؟

رویا :خوب من هیچ تجربه‌ای در آنزمان  نداشتم هیچ گاه پشت صحنه‌ای هیچ فلمی را  ندیده بودم. فیلمنامه  را نوشتم و رویش روزها فکر می‌کردم. عادت دارم وقتی روی نما‌ها و  صحنه‌ها فکر می‌کنم راه می‌روم  بسیار راه می‌گشتم و فضاها را در ذهنم تداعی می‌کردم و نوت می‌گرفتم البته در مورد فیلمنامه نویسی و کارگردانی فقط کتاب خوانده بودم بعدا که در مورد سینما  اندکی فرا گرفتم  و مخصوصا در مورد شوتینگ اسکریپت خواندم و کار کردم برایم جالب بود که من دقیقا در اولین کارم  ( سه نقطه …) در آنزمان شوتینگ اسکریپت یا فیلمنامه‌ای تصویری قبل از فیلمبرداری کارکردم بودم اما در او زمان ذهنی و آماتور…

یکسال دنبال بازیگر نقش اول گشتم. بعدا بازیگران خانم مخصوصا نقش مرکزی را که پیدا کردم  از راه مکتب همرایشان خانه میامدم و تمرین می‌کردم …

عاشقانه کار می‌کردم نمی‌خواستم هیچ چیز مانع کارم شود بار‌ها فیلمنامه را می‌خواندم من همیشه در جریان نوشتن فیلمنامه‌هایم  متاثر از شخصیت مرکزی فیلم می‌شوم  خنده و گریه‌اش باعث خنده و گریه‌ای خودم می‌گردد. این حس در آن زمان بسیار عمیق  در من وجود  داشت شاید نفس دوباره  بعد از زمان سیاه طالبان من را متمرکز تر ساخته بود در کل هیجان و احساس خوبی داشتم  و در عین حال نگران چون من کار غیر معمولی یک زن را در خانواده و شهرم انجام می‌دادم.

 پرسش: با این که شاید برای هرکسی کارش عزیز باشد، اما با این همه برخی رویدادهایی در پس آفرینش یک اثر وجود دارد که آن اثر را عزیز تر از دیگران می‌سازد. آیا این تجربه را شما هم دارید؟ بهترین کارتان کدام بوده است؟

رویا:شاید تا حالا بهترین کارم فیلم جدیدم ( نامه‌ای به رییس جمهور)  باشد که هنوز به مرحله‌ای صدا گذاری است و به همین زودی‌ها افتتاح می‌گردد و این فیلم را دوستدارم  اما من با سه نقطه و تار و زخمه رابطه‌ای عجیبی دارم در (نامه‌ای به رییس جمهور) سینما را فراگرفتم به اکادمی فیلم آسیا رفتم به دوره‌های آموزشی مختلف در اروپا و آسیا شرکت کردم وبا امکانات تخنیکی امروزی ؛با تیم کاری نسبتا با تجربه کار کردم. چندین سریال تلویزیونی ساختم که همه تجربه‌های خوبی برایم بود واین اندوخته‌ها و تجربه‌ها  قبل از نامه‌ای به رییس جمهور اتفاق افتاد.

اما رویداد‌های سه نقطه و تار و زخمه برایم بسیار پرخاطره است .و با این دو فیلمم عمیقا رابطه دارم.

من با خاک و خاکستر در سه نقطه چهره پردازی می‌کردم با هلکین نورپردازی  می‌کردم و روی زمین‌ها خار دار راه می گشتم تا مطمین شوم ماین نیست بعدا اجازه می‌دادم دادم گل افروز(شخصیت مرکزی) روی خار ها را برود…

بازیگر سه نقطه بعد از صحنه‌ای نکاح در ختم کار ادعا داشت که یا مراسم طلاق برگزار شود و یا این زن خانمم گشته بیشتر بازیگران از زیر کوه شیندند هرات بودند از منطقه‌ای بنام  ( پیره ترک) که هرگز فیلم و حتا تلویزیون ندیده بودند صدای رادیو و صدای داخل کمره برای شان عجیب بود….

آفتاب سوختگی‌های دشت‌های پیره ترک که رویم چندین لایحه انداخته بود را  دوست دارم. سختی کار را با همان شورو هیجانش را در نبود امکانات دوست دارم.

در تار و زخمه کسی که نقش مادرآی نبات را بازی می‌کرد در جریان کا ر متوجه شد که نقش پدر آی نبات در دوران جوانی یکی از قومندان‌های سرشناس قوم ترکمن ما بوده و خواستگار این خانم مادر آی نبات یکباره تصمیم گرفت که در یک خانه و زیر یک سقف با این مرد نباشد و من در جریان کار دیکوپاژ را تغییر دادم و مادر و پدر در دو مکان معرفی می‌کردم که این گاهی در فیلم باعث ایجاد نما‌های زیبا شده.

پشت صحنه‌ای تار و زخمه و مخصوصا سه نقطه قصه‌های جالبی دارد و من به عنوان فشار و سختی به این رویداد‌ها نمی بینم این را به عنوان واقعیت عینی اجتماعی می‌ پندارم که من‌ را به عنوان نویسنده و فیلمساز با مردم و جامعه‌ام بیشتر آشنا می‌سازد و نزدیکتر می‌شوم

من همیشه از نگاه دور به مردم نگرانم برای تغییر اول باید خوب شناخت….

  پرسش: برای هرکسی که پا به راهی می گذارد مشکلاتی وجود دارد و همواره گفته می‌شود که برای زنان در افغانستان اما این مشکلات بیشتر بوده. تجربه خود شما از مشکلات در این راه پا گذاشتن چی بود؟ و آیا هنوز هم با مشکلات رو به رو می شوید؟

رویا: خوب باور من این است  که ما جامعه شدیدا  تغییر پذیر داریم و باید کار صورت گیرد جامعه ما نیاز به بازنگری و شناخت دقیق نسبت به خودشان و زنان دارند حقوق برابری طلبی در شعار وعناوین  نمی‌شود باید این تفکر را ایجاد کرد، باید این باور را به وجود آورد، باید ما زنان با پشتیبانه‌ای فکری و دانش این باور را بوجود بیاوریم ما برای رسیدن به جامعه انسانی که زنان و مردان تعریف خودشان‌ را و جایگاه خودشان را داشته باشند نیاز به کار بیشتر داریم.

من بخشی از این جامعه هستم بدون شک نگاه زن ستیزانه و یا بهتر است بگوییم ناباورانه به زن وجود دارد و همه‌ای ما آگاه هستیم.

جز پدرم که کاملا با روحیات‌ام  آشنا بود و علاقه‌ام را درک می‌کرد من حامی دیگر از خانواده نداشتم مخصوصا کاکاهایم شدیدا مخالف بودند اما در جامعه در جریان کار هیچ گاهی به مشکل مواجه نشدم همیشه همکارانم حمایتم کردند و همی قسم مردم من در جاهای مختلفی فیلمبرداری داشتم در قریه جات؛ شهر احساس می‌کنم مدیریت خوبی داشتم در دنیای فیلم سازی کارگردان قبل از اینکه کارگردان باشد باید یک مدیر خوبی باشد و اصطلاح انگلیس‌ها است که کارگردان قومندان صحنه است.

فکر کنم روش کاری‌ام من را موفق داشته من هیچگاه به تجربه‌ای ناخوشایندی برنخوردم که احساس کنم چون زن بودم این اتفاق افتاد یا شاید توجه نکردم.

من عمیقا باور دارم ما هستیم که ایجاد فکر بدیگران می‌کنیم این ما هم زنان و هم مردان.

و در کل ما زنان برای تثبیت  خود نیاز به کار و پیکار جدی داریم. من بحث تثبیت  را که همیشه دارم برای اینکه واقعیت ما زنان از زمان قصه حوا و گندم و تا عصرحاضر را اگر در نظر بگیریم دیده می شود که جدی نگرفتیم.

شخص عملگرای هستم باور دارم که تغیر با سفارش ممکن نیست. کاری که در چندین سال گذشته صرف آن شد.

 پرسش: بعد از جنگ‌ها و فراز و فرود وضعیت افغانستان تصور نمی‌شد که زنان به سینما روی بیاورند و اما شما از نخستین کسانی بودید که در هر شرایط اقدام به ساخت فیلم کردید و نام شما با فیلم و سینما گره خورده؛ گاهی به این فکر می‌کردید که پس برگردید؟ یا کاش سینما را انتخاب نمی‌کردید؟

رویا: برعکس من همیشه فکر می‌کنم که اگر فیلمساز نمی‌بودم و سینما انتخاب نمی‌کردم هیچ مشغولیت دیگری من را راضی نمی‌کرد سینما برایم صداست و تکیه گاه. به یاری خداوند هیچگاهی برنخواهم گشت.

 پرسش: در مورد جشنواره فلم زنان بگویید؟ چی باعث شد تا جشنواره برگزار کنید در سطح منطقه و چقدر فکر می کنید با این جشنواره‌ها سینما افغانستان شناسانده شد بین مردم؟ آیا در سال‌های بعدی هم این برنامه را خواهید داشت؟

رویا:خوب در قدم اول برای تبارز بیشتر دوربین و نگاه زن به زندگی و شناخت کارکردهای زنان فیلمساز و همینطور کسانی که دغدغه‌ای کار در حوزه‌ای زنان را دارند مردان فیلمسازی که با موضوعات زنان فیلم می‌سازند . ما نیاز به روایت‌های تصویری زنان و مردان از زن و زندگی داریم

این تنها جشنواره بین المللی در منطقه است که امکان بسیار خوب برای کشور‌های دور و نزدیک ما نیز فراهم می‌کند

ایجاد گفتگوی مشترک پیرامون مسایل زنان در منطقه و جهان یکی از اهداف این جشنواره است ما در کنار نمایش فیلم سالانه میزهای گفتگو ماستر کلاس دوره‌های آموزشی فیلمسازی و برنامه‌های جانبی دیگر را نیز داریم  من یکی از بنیانگذاران هستم.

وما تلاش کردیم تا جشنواره را با استندردهای جهانی برگذارکنیم هیئت داوران ما بین المللی هستند و همین قسم تمام مراحل جشنواره‌ای بین المللی را طی می‌کند با تمام مشکلات امنیتی همیشه برای حس خوبی داده مخصوصا اینکه خانواده‌ها به تماشای فیلمها می‌نشینند و زیر یک سقف جمع می‌شوند.

و برای سینمای افغانستان نیز نوید بیار خوبیست در طی چهارسال گذشته تعداد زیادی از فیلمسازان جوان ما از جشنواره جایزه دریافت کردند فیلم‌های شان به نمایش گذاشته شد و خوشبختانه امسال رقابت فیلم‌های افغانستان با فیلم‌های بین المللی بود که فیلمسازان ما بسیار خوب درخشیدند.

پرسش: چه چیزی در این همه مدت بیشتر به شما انگیزه می داد تا فیلم بسازید و چه چیزهایی بود که می خواستید در قالب تصویر بیندازید؟

رویا:عشق؛ جذبه‌های ناشناخته‌ای زندگی ؛ دغدغه‌های اجتماعی؛ هیجان برای شناخت، عطش بیان و گفتن‌،نابرابری ها ….

همه و همه من را برای نوشتن و ساختن بر می‌انگیزاند.

و شاید قوی ترین انگیزه خودم باشم برای خودم می‌نویسم و می‌سازم.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا