با یک فصل خواب انار

نویسنده: نیلوفر نیک‌سیر

  شعر زن! با مطرح كردن اين عنوان كنار صفحه مي‌خواهم بحثم  را شروع كنم. اينكه ما چقدر به شعر زن اهميت قايليم واينكه آيا مي‌شود شعر را اينگونه طبقه بندي كرد ، شعر زن وشعر مرد! از گذشته‌هايي دور تا حال ما با  تعدادي بي‌شمار شاعر مرد در ادبيات روبروييم ودر مقابل با تعدادي خيلي كم از زنان سرودگر. احساسات انساني مرد وزن نمي‌شناسد ونمي‌شود گفت كه مسايل دروني در مرد وزن تفكيك پذير اند. اگر اينگونه بود ما باهمان تعداد اندك شاعر زن كه از وراي زندان‌هاي غم انگيزشان به سرودن پرداخته بودند هم روبرو نمي‌بوديم.

وير جينيا وولف در كتاب اطاقي ازآن خود مي‌نويسد: “هر زني كه در قرن شانزده با استعدادي شگفت به دنيا ميامد قطعا ديوانه مي‌شد، خود را مي‌كشت ، ياعمر خود را در كلبهء بيرون دهكده در انزوا مي‌گذراند ، ومردم او را نيمه ساحر يا نميكه جادوگر مي‌پنداشتند… ” با اين گفته‌ي ويرجينيا وولف به اين درك مي‌رسيم كه محدوديت كار فكري زنان شرق وغرب نمي‌شناسد.

  ما در طول تاريخ ادبيات فارسي زنان شاعر نداريم كه تعدادشان از حد انگشتان دست فراتر رفته باشد وآن‌هايي هم كه اظهار وجودي كرده بودند باخون خود برديوار آخرين سطور شعرشان را رقم زدند.

 شرايط براي سرودن وگفتن از خود براي زن درهمه‌ي ادوار تلخ ودشوار بوده است وزنان از من ودرونيات خود هيچ چيزي نتوانسته بودند بنويسند وآنهايي هم كه قدري جرات داشتند بعضا پشت نام‌ها‌ي مخفي ومحجوب هم چنان پنهان مانده وشعري سروده بودند كه خشم جامعه را برنينگيزد مبادا بگويند اين زنان چه بي‌پرده سخن مي‌گويند و هم چنان در بند زلف وخط يار مانده ومعشوق مرد را توصيف كرده اند . تلاش‌هايي كه درطي اين برهه‌ها از سوي زن شاعر صورت گرفت اغلبا به ضرر خودش تمام شد چون جامعه مرد سالار بود وهست و زن درهيچ جايي اين تاريخ آنطوري كه بايد وشايد نتوانسته بگويد وبسرايد.

  شعر زن در زمان معاصر وبعد تلاشهاي فروغ جان بيشتري گرفت وامروزه ما شاهد آنيم كه ببينم زنان از دل بستگي‌هايشان مي‌سرايند والبته چاشني ترس را همواره  با اين سرودن‌ها مزه كرده اند. كه البته بايد اميدوار بود كه فرداهاي بهتر را تجربه كنيم.

 با اين سخنان اندك مي‌خواهم بررسي داشته باشم روي چند شعر سميه رامش شاعر مجموعه‌ي شعري ” يك فصل خواب انار” اين مجموعه  در خزان سال 1391 به چاپ آراسته شده است وباطرح پشتي رنگين به خواننده خبر از دنياي شعر بارنگهاي متفاوت را مي‌دهد. در ابتداي اين كتاب ما با شعري كوتاه ازسيلويا پلات روبروييم كه باخواندن اين تكه‌ي كوتاه به دغد غه‌ي  ذهني شاعر درين مجموعه پي مي‌بريم به دغدغه‌هاي كه رنگ كابوس را دارند وزني سالخورده كه هر روز در جستجوي جواني گم گشته‌اش به قعر خاطرات هولناكش فرو مي‌رود.

اين دفتر شعر حاوي سي وهفت قطعه شعر از نوع سپيدش هست و آخر اين دفتر چند شعر ترجمه شده‌ي شاعر را دربر دارد. بررسي كل اين مجموعه از حوصله و توان من بيرون هست كه بتوانم چيزي در خور آن بنويسم پس بسنده كردم به دو شعر ازين مجموعه كه هم به بن بست نخورم وهم به زعم خود چيزي را كه مي‌خواهم بريزم روي كاغذ.

شعر دوم اين كتاب اين گونه شروع ميشود :

هيچ چيز منظم نبود/ زن/ زودتر ازسيب‌هاي سرخ / رسيد/ وسط غزلهاي حافظ/ يك معشوق بي قاعده/ ميان بلوغ نامنظم قاعده‌ي طولاني…

شاعر با هيچ چيز منظم نبود شعرش را شروع مي‌كند وازهمين جمله‌ي كوتاه درهم وبرهم بودن فضاي شعر ودرهمي فضاي ذهني وجسمي زن را به مخاطب حالي مي‌كند. از رسيدن مي‌گويد ازينكه زن خيلي زودتر رسيد و بزرگ شد وقد كشيد حتي ازسيب‌هاي سرخ هم زودتر واين بلوغ زود وتند زن را مي‌رساند كه زود قد مي‌كشد ومي‌شود معشوق شعر‌هاي كسي مي‌شود معشوق شعرهاي حافظ واين رسيدن تند وناگهاني زود به سرانجام مي‌رسد وتا زن  بخود ميايد وسط پيري ويايسگي‌هايش گيرمانده  و از آن روزهاي رسيدن مانند سيب سرخ تنها خاطره‌ي خوش برايش بجا مانده .

 شاعرمي‌نويسد يك معشوق بي‌قاعده ودرينجا منظور ازبي قاعده‌گي معشوق وسط شعرهاي حافظ به اين دليل بايد باشد كه درشعر گذشته گان ما معشوق زن قاعده وجايي براي خودش ندارد وممكن هست اين معشوق اصلا  زن نباشد وبه طبع آن دوران مردي باشد كه شاعر وصفش را كرده است. وباز اين بي قاعده گي اين را مي‌رساند كه معشوق شعر در آن برهه اگر هم زن بوده اكثرا چيزي غير قابل دسترس وشاخ نباتي بوده است ونمي‌شود به اين نتيجه رسيد كه اين معشوق منزلتي درنزد شاعر داشته است. اين بي قاعده‌گي با ميان بلوغ نامنظم قاعده‌ي طولاني كه درينجا اين دو قاعده باهم در پيوندي تناسب ميابند، قاعده‌گي زن ودرون درهم وبرهمي را  كه درين آوان  تجربه مي‌كند. كمي پايين تر به اين سطر مي‌رسيم : با سبك ديگري از پستان / دندان / چشم وچهارده سالگي . درينجا شاعر دقيقن روي چهارده سالگي زن تاكيد كرده است فصل زيبايي وطرواتش

به اين سطر مي‌رسيم : وسرگردان …/ مثل جيغ افتادن زود هنگام سيب/ واندام‌هايش/ كه ديگر ميان هيچ كلمه وكتابي نبود

درينجا واژه ي سرگردان گذشتن ازبرهه‌ي چهارده سالگي زن را مي‌رساند كه به بياني ساده تر با كودكي‌ها و طراوتش كم كم خدا حافظي كرده و زود مي‌رسد ومي‌افتد وسيب مفهومي است كه اگر هر كلمه‌ي ديگري درينجا بجاي سيب مي‌بود نمي‌توانست اين مفهوم را برساند در حقيقت درين شعر آنچه نقش عمده را بردوش دارد سيب هست كه سرخ بودن زود رسيدن افتادن وخوردن را  مي‌رساند. درآخر شعر قصه‌ي تلخ زنانگي را شاعر نقطه‌ي پايان مي‌بخشد وآن اينكه اين اندام‌هاي يك زن بوده كه در لابلاي هركلمه وكتابي درخشش داشته است و وقتي اين سيب رسيد وافتاد ديگر هيچ كلمه وكتابي تاب كشيدن مفهومش را بدوش نخواهند كشيد.

شعر چهارم اين مجموعه چنين شروع مي‌شود:

حافظه‌ام قد نميدهد/ يكي ازهمين ها/آيينه اي تمام قد/ چادر شب چهار متري گل شفتالو/ سرمه دان نقره كار

شاعر درين شعرش به گذشته‌اش برميگردد به گذشته ي كه خيلي دور است به كودكي‌ش وبياد مياورد تمام آن چيزهايي را كه امروز ندارد وحس مي‌كند اگر داشت چقدر خوشبخت بود. آيينه‌ي تمام قدي كه بتوان تمام خود را درآن ديد واساسا داشتن آيينه وقتي لازم است كه فرد دلي دارد وحوصله‌اي براي ديدن خود براي لذت بردن ازسرتاپايش. چادر شب گل شفتالو كه گل‌هاي شفتالويي نماديست از روزگار رنگين وشاد زيستن‌ها و دورهم بودن‌ها. سرمه دان نقره كار خبراز زيبايي اصيلي مي‌دهد كه دستخوش مد رنيزه شدن ومصنوعي گري امروزي نبوده و چشم‌هاي زيباي مادر با همين سرمه دان زيبا تر مي‌شده وخانه با چادر شب گل شفتالويي.

كمي پايين تر شعر را اینگونه ادامه ميدهد:

شايد لق زدن‌هاي كفش بلند/ پيراهن بلند درمن بود/ كه فراموش شدم/ ديگر دستم به خودم نرسيد/ به آرزوهايم/ حافظه ام قد نداد/

لق زدن‌هاي كفش‌هاي بلند ياد آور دختريست كه در كودكي شور زن بودن وپوشيدن كفش پاشنه بلند به سرش مي‌زند وبا پوشيدن دامن بلند حس زيبايي را با خود مزه مي‌كند. ولي اوج اتفاق درآن جاييست كه شاعر مي‌گويد فراموش شدم يعني اي كاش از كودكي اين‌همه شور بزرگ شدن در من نبود كاش كودك مي‌ماندم واين بهتر بود از بزرگ شدن، زن شدن وفراموش شدن واينكه دستم بخودم نرسد كه خودم را فراموش كنم.

دوست داشته‌هايم را/ نداشته‌هايم را/وخواهرم مرا كابوس ديد./كمي فرصت بدهيد/ ميخواهم در گرگ وميش اين بود ونبود / خودم را از كابوس هايتان /آرزوهايتان بگيرم

شاعر از بي تفاوتي دوران مي‌گويد ازينكه فراموش كرده است كه چي را دوست داشته وچي را دوست نداشته وديگر ااصلا مهم نيست چيزي را دوست بدارد. خواهريكه جنس خودش هست كه كاوس خود را دركابوس او مي‌بينيد و اين كابوس‌ها هي تكرار مي‌شود در ترديد ميان بودن ونبودن . گرگ وميش درينجا نقش يك نوع سايه روشن را مي‌رساند چيزي ميان تاريكي و روشنايي وشاعر با آوردن گرگ وميش ترديد خود را مي‌رساند وعذابي را كه درين كابوس‌ها متحمل مي‌شود درديكه خواهرش را نيز ترسانده است واين كابوس امتداد ميابد تاجاييكه مي‌گويد نمي‌خواهم برايم كابوسي ببينيد نمي‌خواهم درآرزوهايتان باشم.

به آيينه اخم كنم/ به آن گلهاي بيش از حد مضحك /چشم سفيد شوم/پاهايم را به خودم پس بدهم/دست اين تق تق هاي بي خاصيت را رو كنم/ وبگويم /من هنوز زنده ام!

شاعر دوباره جرات روبرو شدن با آينه را در بزرگساليش بخود مي‌دهد ودوست دارد به آينه اخم كند وديگر نمي‌خواهد زيبا به نظر بيايد ديگر نمي‌خواهد درروياي كودكيش وگلهاي رنگين گل شفتالويي بماند ونمي‌خواهد چشم سياه كند به سرمه دان نقره‌اي . مي‌خواهد شهامت اين‌را پيدا كند كه انساني ديگر باشد عاري از كابوس ويادهاي گذشته مي‌خواهد دوباره پا به راه بگذارد وبگويد من زنده‌ام. درينجا ديگر هيچ چيزي برايش مهم نيست ، نمي‌خواهد به مسايل بيروني دل ببندد تنها مسئله‌ي مهم ثابت كردن اينست كه من زنده‌ام! واين روايت درديست عظيم كه تو بخواهي زنده بودنت را ثابت بسازي وبگويي شما با كالبدي بيروح روبرو نيستيد  بل بازني زنده روبروييد.

  دغد‌غه‌ي ذهني شاعر اين مجموعه زنا‌نگيست واينكه يك زن چه مي‌خواهد ،از چه مي‌نويسد وچه را دوست دارد واين طبيعي‌ست كه يك زن چنين بنويسد. شايد بسياري بگويند كه مي‌شود از خيلي چيزهايي ديگر هم نوشت مگر كم هست رنج و مشكل درين حوالي؟ بايد گفت كه كم نيست سوژه براي نوشتن ودرد براي لمس كردن ولي براي زنيكه درين محيط ميزيد اولين ونخستين دغدغه از خود نوشتن هست تا دهاني بشود براي رنج خودش. من نگاهي نقادانه نداشتم به اين مجموعه ونمي‌خواهم بگويم كه اين مجموعه عاري از خطا ومشكل است چون هر اثر هنري فراز و فروزهاي خودش را دارد. مجموعه‌ي يك فصل خواب انار تجربه‌ي خيلي خوبيست براي شاعرآن. براي بانو سميه رامش ارزوي بهترين هارا دارم .

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا