کمرویی زنانه در جامعه مردانه
نگارنده: مریم میترا، نویسنده و شاعر
کمرویی و گریز از ظاهر شدن در جمع، امروز عادت مشترک شمار زیادی از زنان در کشور ما است. تبارز این رفتار بستگی به عوامل متعددی دارد که سبب میشوند زنان نتوانند در بیان نظرها و باورهای شان خود را راحت احساس کنند. چنانچه میدانیم، بدون شك در صد بالایی از رفتارهای افراد یک جامعه محصول شرایط و محیط موجود در همان جامعه است. هنجار های فرهنگی حاکم بر یک جامعه در کل و در کانون خانواده، مکانهای آموزشی و تحصیلی بهگونهی مشخص، در شکلگیری اعتماد به نفس و رفتار اجتماعی انسانها نقش بهسزایی دارند.
فضای فرهنگی نسبتاً محدود و دستوپاگیر در جامعهی افغانستان یکی از عوامل عمده در شكلگیری و نحوه تبارز کمرویی و هراس از ابراز اندیشه فردیست. در جامعهای که اظهار نظر در مورد مسایل مختلف به عنوان حق بنیادین انسانها جدی گرفته نمیشود و احترام به باور های فردی ارزش جاافتادهای نیست؛ بدون شك وجود چنین فضایی بر طرز نگرش و رفتار آدمها اثر میگذارد.
درین میان، کانون خانواده به عنوان یكی از نهادهای مهم در فرایند اجتماعی شدن فرد، در نهادینه ساختن عادتها و رفتارهای اجتماعی نقش بسزایی دارد. در جامعهی ما روش برخورد با کودکان دختر و پسر در یک خانواده معمولاً تفاوت آشکاری را نشان میدهد. خیلی از مردم وقار دختران را در سکوت و بردباری آنها میجویند و بنابر آن از ویژگیهای یک دخترِ«خوب» به نظر ایشان صفاتی چون خاموشی و « بلیگویی» است.
میبینیم که یک کودک دختر معمولاً از سوی خانواده به خاموشی، تحمل و دندان روی جگر گذاشتن تشویق میشود. برخیها حتا یک قدم پیشتر رفته و صبر و سکوت را صفات برازنده زنانه میشمارند، ولی مذاكره، تصمیمگیری، و گفتن حرف آخر را وظیفۀ مردان میدانند. در شماری از خانوادهها، از کودکی به دختران آموزش داده میشود که حرف زدن در برابر دیگران رفتاری ناپسند بوده لذا سخن گفتن پیرامون باورهای شخصی شان آنها را بیحیا و گستاخ جلوه میدهد، پس چه خوب است که از لب گشودن و استدلال در برابر بزرگان خانواده به ویژه مردان خانواده پرهیز کنند.
رفته رفته دخترها عادت میكنند واین طرز رفتار منفعلانه بدل به یک قانون درونی و نهادینه ای در وجود شان میشود. بعد تر وقتی وارد اجتماع بیرون از خانواده میشوند (البته اگر شانس آنرا بیابند چون در جامعه ما هنوز هم برای شمار زیادی از زنان فرصت رویارویی اجتماعی میسر نیست)، ترس از ابراز نظر کردن را با خود به صنف درسی، محل كار و محیط های بزرگتر اجتماعی میبرند. ناراحتی و هراس از اظهار نمودن اندیشهی فردی بهگونهی آگاهانه و گاهی حتا غیر آگاهانه و صرف بر سبیل عادت، رفتاری است که در کلیه روابط اجتماعی شان راه باز میکند. قابل یادآوریست که شرایط در همه خانوادهها اینگونه نیست و استثناها همیشه وجود دارند. به همین سبب میتوان گاهی تفاوتهای رفتاری را – مثلاً در گروهی از دختران دانشگاهی- بررسی کرد. معمولاً دخترانی كه در خانوادههای آگاهتر و فضای بازتری بزرگ میشوند رفتارهای شان در اجتماع نیز بهمراتب متفاوتتر بوده و از اعتماد به نفس بیشتری برخوردار میباشند.
نظام آموزشی نسبتاً سرکوبگر یکی دیگر از عواملی است كه در شكلگیری هراس از ابراز اندیشه در شهروندان افغانستانی سهم مهمی دارد. معمولاً رفتار آموزگاران چه در مکتب و چه در دانشگاه، همسان و دیکتاتورانه است. کمتر واقع میشود كه آموزگارن – به ویژه آموزگاران مكتب – اجازه اظهار نظریات فردی را به دانشآموزان شان بدهند. این روش مشخص در فضای آموزشگاه هر چند در کل هر دانشآموزی را از اندیشهورزی باز میدارد، ولی از آنجا که دختران در فضای خانواده نیز از محدودیتهای فراوانی رنج میبرند و از نظر روانی آسیبپذیرتر از پسران هستند، اکثراً منتج به سرکوبگری شدیدتر قدرت اندیشه و تفکر در ایشان میشود.
معلولیت روانی مهمی که در کُل از اثر این رفتارهای محدودکنندهی اجتماعی-فرهنگی عاید حال خیلی از دختران میشود، اعتماد به نفس پایین، یا نبود اعتماد بسنده بر توانایی های خویش است. از منظر روانشناسی خودباوری یا اعتماد به نفس، قابلیت دیدن خود به عنوان فردی توانا و با کفایت و منحصر به فرد تعریف شده است. شناخت لازم از تواناییها و محدودیتهای بیرونی و درونی سبب ساخته شدن اعتماد به نفس در انسانها میشود. این در حالیست که شمار زیادی از زنان در جوامع عقبماندهای چون افغانستان حتا با وجود داشتن توانایی و ظرفیت لازم، از اظهار نظر و حرف زدن در برابر جمع هراس دارند. جای انکار نیست که وجود اعتماد به نفس در هر انسانی، به طرز نگرش و رفتارهایی که از کودکی در محیط خانوادهاش شاهد بوده و در مکانهای آموزشی آموخته است، ارتباط مستقیم دارد.
برای تغییر این وضعیت و درمان معلولیت و ضعف روانی زنان، اولاً نیاز به آگاهیرسانی و ایجاد دگرگونی در اذهان خانوادهها داریم تا در روش تربیت فرزندان شان تجدید نظر نمایند و صفات و وظایف مشخص و قالبی برای دختران و پسران قایل نشوند .ثانیاً روش سركوبگرانه و خشن آموزگاران در محیطهای درسی و اكادمیك باید به کمک آگاهی پیداگوژیک و روانشناختی تدریس بسوی اصلاح برده شده و تلاش صورت گیرد تا اماکن آموزشی محلی باشند برای ابراز آزادانه اندیشه، نه سرکوب شدن آن. برعلاوه در مکانهای آموزشی که دختران و پسران با هم یکجا درس میخوانند، از رفتارهای تبعیضآمیز و نگاه جنس دومی به دانشآموزان دختر- چنانکه در دانشگاههای ما معمول است- باید اجتناب شود. ثالثاً، در یک جامعۀ آگاه، همه انسانها – اعم از زنان و مردان- باید در مبارزه علیه رفتارهای غیر عادلانه و تقسیم نقشهای جنسیتی تلاش کنند. روشن است که صرف با سهمگیری یکی ازین دو گروه، الگوی اجتماعیای که از برابری و عدالت در ذهن مان داریم هرگز جامه حقیقت پوشیده نمیتواند. لازم است تا زنان آگاه و باورمند به برابری جنسیتی، برای از میان برداشتن محدودیت های خود ساخته و تحمیلی از سر راه خود تلاش کنند؛ در تغییر عادتها و رفتارهای كلیشه ای و دست و پاگیر سهم بگیرند، و برای شکستن این تابوی بلیگویی، در هیچ زمان و هیچ مکانی از ابراز نظر کردن و اندیشهورزی دوری نکنند.
منبع: وبسایت روان آنلاین