نگاهی بر رمان (بی چراغ در مِه) نوشته‌ء “سرور آذرخش”

نویسنده: نیلوفر لنگر

رمان خوانی و رمان نویسی هرچند امروزه به سبب شلوغ شدن بیش از حد زندگی، مانند دوره‌های قبل از کشش فوق العاده یی برخوردار نیست، اما درسالیان اخیر جو فرهنگی افغانستان شاهد پدید آمدن رمان‌های زیادی از نویسنده‌گان مختلف با طرح‌های مختلف و در فاز‌های متفاوت از نظر نویسندگی، بوده است. که درین میان کمتر رمان‌ها به گونه‌یی تخنیکی و بیشترین آنها به اشکال عامه پسند و پاورقی عرض وجود کرده اند.

رمان‌های عامه پسند برعکس و  بیشتر از رمان‌های تخنیکی در محور توجه عامه مردم و طبقاتی که صرفا به خواندن یک داستان علاقمند اند، قرار دارد.

درین اواخر یکی از رمان‌های که در دسترس من قرار گرفت، رمان (بی چراغ در مِه) اثر “سرور آذرخش” نویسنده خوب کشور ما بود.

این رمان که در سال1386 خورشیدی توسط انجمن قلم افغانستان به نشر رسیده است، از جمله رمان‌های است  که وقایع سه دوره مختلف سیاسی افغانستان را در ارتباط با جمعی روشنفکر و فعالان سیاسی طی 347 صفحه به نگارش درمیاورد.

در نخست از زمان پادشاهی محمد ظاهرشاه و عمال و حاکمان ستمگر و مفسد یاد می‌کند و اینکه  چگونه قانون را توسط فساد به نفع خود و خانواده هایشان  استفاده می‌کنند و سپس به فعالیت‌های دانشجویی و جوانان فعال سیاسی در دوره حکومت سردار محمد داود اشاره می‌کند و در اخیر هم از ورود نیروهای روسی و استحکام حزب دموکراتیک و واکنش‌های دولت در برابر جنبش‌های دانشجویی و فعالیت‌های سیاسی حرف میزند.

این رمان هرچند از نظر محتوا آمیخته‌یی از عرفان و سیاست و عشق و جوانمردی  است و بعضا فضا‌های خوب عاشقانه، رفتارهای عیارانه ی پهلوانان و رابطه‌های هیجان انگیز انسانی و اجتماعی را به نمایش می‌گذارد اما از نقطه نظر نگارش در اکثر قسمت‌ها بیشتر به یک گزارش شبیه است تا یک داستان. طوریکه در اکثریت جاها قادر نیست تا خواننده را در جریان صحنه واقعی حادثه قرار دهد. و در چنین وضعیتی آوردن متن‌های نیم صفحه‌یی یا بیشتر از آن که در برگیرنده شرح یک موضوع مرتبط با سیاست یا عرفان است کار را دشوار تر می‌سازد.

اما ناگفته نباید گذاشت که پردازش یک طرح عاشقانه جالب همراه با دیالوگ‌های که تا حدی عرفانی و فلسفی بنظر می‌رسند، شکل دادن شخصیت‌های انسانی و باثبات، استفاده بجا از بعضی موقعیت‌ها و غیره … نکاتی استند که خواننده را به تعقیب موضوع وامی‌دارند.

شخصیت‌های اصلی رمان که در کل بیش از ده نفر نیستند، ترکیب زیبایی از حالت های مختلف روانی و ذهنی انسان‌ها را پدید آورده اند طوریکه یکی در نهایت ساده‌گی و صمیمیت و صفا می‌اندیشد و دیگری مسیر عصیانگری و بی باکی را می‌پیماید، یکی هدف زندگی‌اش را با عشق تعیین می‌کند و دیگری با نفرت.

و درین میان دو نوع نقش برجسته تر از سایر نقش‌ها جلب توجه می‌کنند که یکی نقش‌های عاشقانه و دیگری نقش‌های قهرمانی و عیارانه می‌باشد. هرچند در ترکیب و توصیف این نقش‌ها اکثرا مبالغه صورت گرفته است اما پردازش نقش عاشقانه داستان در ارتباط مستحکم با داستان عشق ( رابعه بلخی با بکتاش )،  بصورت خیلی عرفانی و انسان مآبانه، با وجود جنبه اغراق آمیز تخیلی که دارد، خواه مخواه خواننده را تحت تاثیر می‌برد.

و به همین‌گونه نقش عیارانه‌یی که در قالب کرکترهای “رستم کاکه” و “پهلوان سهراب” روی صحنه میایند حکایت از قلب بزرگ و اندیشه انسان دوستانه  افراد دارد. هر چند درین قسمت همچنان، توصیفاتی که از فعالیت‌های “رستم کاکه” صورت گرفته است، اندکی اغراق آمیز بنظر می‌رسد اما به هر ترتیب نقش خوبی را در دلچسپ ساختن آکسیون داستان بازی می‌کند.

در یک نظر کلی رمان “بی چراغ در مِه” از جمله رمانهایست که می‌شود گفت عامه پسند و هم نمی‌شود گفت عامه پسند. زیرا توضیحات نویسنده در رابطه به موضوعات مختلف از قبیل عشق، فلسفه، و سیاست در لابلای داستان، ترکیب کرکترهای که اکثرا به خیال شبیه است و بعضی مشخصه‌های کوچک دیگر کار را برای عامه پسند خواندن این کتاب دشوار می‌سازد اما به هر حال می‌توان گفت این رمان از جمله رمان‌هایی ست که یک دوره بزرگ گذار سیاسی افغانستان را همراه با چالش‌های اجتماعی آن‌ زمان،  خیزش‌های مدنی و اجتماعی و پیامد‌های آن ، برخورد سخت و اکثرا غیر انسانی حکومت با معترضین برحق که اکثرا دانشجویان و دانش آموزان استند، و همچنان ترکیب‌ها و تنظیم‌های سیاسی جوانان را بشکل یک داستان زیر نظر دارد. هرچند از نظر زبان و نحوه نوشتار داستانی آن دچار مشکلات فراوان است اما به هر حال می‌تواند تصویر تقریبا مشخص از اوضاع سیاسی افغانستان در دهه‌های شصت و هفتاد را برای خواننده گان (جوان) که اکثرا در یک دو دهه اخیر متوجه فرود و فراز‌های اجتماعی شده اند بدست دهد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا