معارف؛ موضوعی که در افغانستان هیچ گاهی جدی گرفته نشد
نویسنده :کتایون اعظمی
امسال زنگ مکاتب در افغانستان با شور و شوق زیادی آغاز شد و امروز هر طرف کودکانی زیادی دیده میشود که با کوله بار کوچکی به خیابان زده اند و سمت درس میروند ، راهی که بدون شک آنها را اگر شرایط بهتر شود با یک زندگی بهتر رو به رو خواهد ساخت و این خبر خوبی است، اما همزمان با این دفتر حمایه اطفال یونسیف اعلام کرد که 3.7 میلیون کودک در سال جاری از رفتن به مکتب باز مانده اند و یا باز خواهند ماند.
با آغاز سال تعلیمی افغانستان اگر خواسته باشیم نگاهی به گذشته بیندازیم میبینیم که آن گونه که باید به این مساله دقت جدی صورت میگرفت نگرفته است.
با رویکار آمدن حکومت موقت و انتقالی و بعد نخستین دوره ریاست جمهوری حامد کرزی یکی از برنامههای اساسی که باید روی دست گرفته میشد و روی آن بنیادین کار صورت میگرفت مساله معارف کشور بود. که متاسفانه چنین نشد.
میدانیم که در جریان طالبان اگر دروازه مکاتب به روی دختران بسته بود به روی پسران هم آن چنان که باید باز میبود نبود و درسهای که داده میشد موضوع نبود که تطابق داشته باشد با معیاریهای اساسی دانش روز اما با این همه هرآنچه که بود پسران اجازه رفتن به مکاتب را داشتند هرچند راه یافتن جریانهای مهاجرت رونق را از مکاتب گرفته بود. میدانیم که پس از جنگهای داخلی جریان بعدی مهاجرت جریان حاکمیت طالبان بود که سایهاش هر روز گسترده تر میشد و عرصه زندگی برای همهگان تنگ تر.
پس از این که طالبان میدان نبرد و خاک افغانستان را ترک کردند باورها همین بود که همه موارد بر اساس برنامههایی روی دست گرفته میشود که یکی از آنها بحث معارف بود. مشخص بود که بعد از این دیگر دروازه مکاتب به روی همهگان و به خصوص بانوان باز میشود و دوباره بانوان میتوانند مانند روزهای کمی دورتر با تخته سیاه و چوکیهای مکاتب آشنا میشود. حس خوبی بود. برای همهگان. اما آن گونه که در بالا یادکردم، اگر به این یک و نیم دهه اگر نگاه کنیم آن گونه که انتظار میرفت سرمایه گذاری نشده و این مساله بر میگردد به عدم برنامهریزی دقیق و شناخت دقیق و در نظر گرفتن ابعاد متفاوت زندگی افراد در اجتماع.
در آن زمان که بساط طالبان برچیده شد سرمایه گذاری که روی معارف شد به تعداد اندک همان کسانی بود که در افغانستان حضور داشتند و یا تعداد اندک برگشت کنندگان و از سوی دیگر حکومت هیچ برنامهای برای چند سال آینده کودکانی که به دنیا میآمدند و بزرگ میشدند نداشت و اصلا در این مورد فکر هم نکرده بود که نتیجه آن را میتوان در کمبود کتابهای درسی و کمبود ساختمانهای درسی مشاهده کرد.
با گذشت هر سال طبیعی است که در هر چند خانواده یک کودک به دنیا میآید و در هفت سال بعدی این کودک باید به مکتب برود و این مساله چیزی بود که در آن زمان باید به آن توجه میشد که نشد و این نخستین ضربه سنگین بر بدنه آموزش و پروش کشور بود.
یکی از آسیبهای بزرگ این مساله را حالا کسانی میبینند که بعد از ختم دوازده سال مکتب به خاطر کمبود جای و امکانات نمیتوانند به فضای اکادمیک وارد شوند. امروز دیگر همه میدانند که اکثر کسانی که نمیتوانند به دانشگاه بروند به خاطر ناتوانی خودشان و درس نخواند نیست بلکه به این خاطر است که حکومت توانایی ارایه خدمات در عرصه اکادمیک را ندارد.
حالا تصور کنید در یک کشور مانند افغانستان که زندگی کردن در آن مانند جنگ کردن با مرگ است و درس خواندن بانوان همانند جنگ یک تن همزمان با دو تن. چه تاوانی را یک دختر به خاطر بیتوجهی دیگران میپردازد. برای ما بانوان که همه ساله از محروم ترین قشر در همه موارد باز به خصوص در بخش آموزش و پرورش هستیم این مساله مانند پیمودن یک راه طولانی و رسیدن به یک بن بست سنگین میماند.
حالا کاش مساله به همین جا ختم میشد، درد زنان در این کشور انگار پایانی ندارد. همه میدانیم که شمار زیادی از دختران در سنین خردسالی ازداوج میکنند که این مطلقا یک مانع بزرگ بر راه آموزش و پرورش دختران است که حکومت هیچ کاری نتوانسته برای آن بکند. و این سلسله را اگر ادامه بدهیم میبینیم که اگر ازدواج مانع نشود عرف و سنتهای اجتماعی باعث میشود تا خانوادهها نگذارند دختران شان به مکاتب برود و در مواردی هم آزار و اذیتهای خیابانی و دهها مورد دیگر.
ناامنیها را نباید در این مورد کنار گذاشت، در سال 1394 بیشتر از 27 هزار دانش آموز دختر تنها در ولسوالی شیندند هرات به خاطر ناامنیها با دروازههای بسته مکاتب رو به رو شدند. و این مساله تنها در مورد یک ولسوالی یک ولایت نسبتا امن بود، حالا ولسوالیهای دیگر هرات و همین رقم ولایت ناامن تر را در نظر بگیرید و شدت یافتن ناامنیها را. مشخص است که در این دو سال دیگر وضعیت ناامنی بیشتر شده و حلقه مخالفان مسلح تنگ تر و فضای برای درس خواندن آن هم برای بانوان بسته تر.
طبیعی است که وقتی دفتر حمایه اطفال یونیسف اعلام میکند که نزدیک به چهار میلیون کودک در افغانستان از مکتب محروم مانده اند نتیجه همین ناامنیها است و طبیعی تر این که بپذیریم شمار بیشتر این کودکان را دختران شامل میشوند.
نمیتوان گفت در این همه موارد حکومت مقصر نبوده و یا نیست. میدانم که روند تغییر یک اجتماع نیاز به زمان است اما اگر در این پانزده سال حکومت روی مسایل معارف و آگاهی دهی کار میکرد، برنامههای دقیق میریخت و میفهمید که در سالهای گذشته بخواهی نخواهی شمار دانش آموزان به خاطر رشد نفوس و بازگشت کنندگان افزایش مییابد. معارف شاید از وضعیت بهتر نسبی برخودار میشد. که اگر حالا این مساله را بررسی کنیم میبینیم که باید هم میکرد. چون بدون شک معارف از بنادین ترین امورات یک کشور به حساب میآید و یک کشور خوب را افراد با سواد آن میسازد. توجه به معارف امر حتمی بود و یک فرصت خوب که در همه موارد میتوانست مفید باشد. حتا در مسایل امنیت و وضعیت کار و زندگ بهتر و اگر ساده تر بگویم به این مساله اگر پرداخته میشد امروز وضعیت مان این گونه نمیبود، امروز دیگر کودکان از رفتن به مکاتب محروم نمیبودند، دخترا با دروازههای بسته رو به رو نمیشدند و یک نسل دیگر بی سواد بار نمیآمد.