پسران در خانه دستور دادن را از پدر میآموزند!
نویسنده: فریبا آرام
در این که حتا در پیشرفته ترین خانوادهها در جامعه سیستم مردسالاری و پدرسالاری حاکم است، شکی نیست. اما این مساله همواره از نسل به نسل دیگر به خصوص به پسران به گونه خیلی عادی انتقال مییابند که به ندرت کسی متوجه این گونه حالتهای کوچکی که میتواند به گونه بزرگتر بعدا خودش را بنمایاند توجه میکنند. این مساله از تقلید رفتار تا خیلی موارد دیگر را در بر میگیرد که بعد به شکل خشونت هم ظاهر میشود و یکی از آنها این است که به نحوی پسران خانواده ناخواسته جای پای پدران میگذارند، پدرانی که ناخواسته به پسران شان روحیه برتر بودن نسبت به دختران را ایجاد و گسترش میدهد و این به گونه تکرار در خانواده و خانوادههای که بعدها شکل میگیرد، اتفاق میافتد.
مساله خشونت در خانواده را اگر خواسته باشیم بررسی و واکاوی کنیم چند موضوع همزمان میتواند خود را بنماید اما یکی از آنها که همان گونه در بالا هم یاد کردم تقلید است. تقلید به این معنا که کودکان در خانواده به خصوص پسران در حد زیاد کوشش میکنند تا گذشته از دیگران بیشتر از پدر خود تقلید کنند و یا با گذشت زمان هر روز خود را به او تشبیه بسازند و کوچک ترین حرکات او را در ذهن بسپارند. و این امر همراه میشود به دستوری که همواره پدر خانواده صادر میکند.
کودکان کوشش میکنند این نوع رفتار پدر را در خود نهادینه بسازند و از آن جایی هم که بیشتر در فضای یک خانواده این پدر است که تصمیم میگیرد و حرف نهایی را میزند، به گونه ناخودآگاه هم این مساله در ذهن پسر خانواده جای میگیرد. «اگر میخواهی برتر باشی باید دستور دادن بیاموزی» چیزی که پدر خانواده میکند و جایگاه در خانواده دارد. و از سوی دیگر زمانی که میخواهد تقلید کند هم به نظرش درست ترین آدم زندگی که میتواند به آن متکی باشد هم همان پدرش است. همانی که همه گی ما آن را تجربه کردهایم و میدانیم که چقدر تشبیه کرده به پدر خانواده یا همرنگ شدنش لذت بخش است. و همین جا هم است که دستور دادن را میآموزیم.
پدر خانواده زمانی که وارد میشود نخستین چیزی که میگوید اگر به زبان عامیانه بگویم و آن چه در خانوادههای افغانستان مروج است این است که دستور میدهد: «چای دم کنید برایم». «لباسهایم کجاست؟» چه پزیده اید؟ و… حالا کمی دقت کنید که این گفتارها با اندکی تغییر از زبان پسر خانواده این گونه ظاهر میشود: «مادر لباسهایم کجاست؟» «مادر این لباسم را شست و شو کنید.» و یا دهها مورد دیگر شبیه آن. تنها مادر نه گاهی هم دیده می شود که پسران خانواده برای خوهران بزرگتر خود هم دستور می دهند که این کار یا فلان کار را کند. که این مساله هم بر میگردد به همان دستور و همان نوع رفتار پدر در خانواده که بیشتر گریبان گیر دختران است مرتبط میشود. اگر به نحوه گفتار هردو دقت کنیم تنها شیوه گفتن تفاوت دارد اما هر دو جمله، جمله دستوری میباشد.
کمتر دیده میشود که در یک خانواده پدر خانواده در این گونه مسایل به پسران خانواده دستور بدهد و حتا از لحاظ نحو رفتار شناسی هم اگر به این موضوع نگاه کنیم پدر خانواده این را در واقع کسر شان میدانند که پسرشان در درون آشپزخانه باشند یا بروند لباس بشوییند. چون این تقسیم در یک جامعه مردسالار و پدرسالار ناعادلانه نه که به نحوی بیغیرتی حساب میشود. چیزی که شایسته یک روحیه پسران روحیهای به نحوی نسبتاً درشت نیست.
تنها این نه، حتا اصطلاحات عجیبی هم به کار میرود که اگر دیده شود مردی درون آشپزخانه خانه باشد. برایش گفته میشود که: «چرا مثل زنها این جایی؟!» یا «چرا کارهای زنان میکنی؟» حالا اگر لطف کنند که چیزی نگویند هم حداقل به دیده تحقیر به آنها نگاه می کنند.
برای یک پدر پسرانش باید شبیه کسانی باشد که در میدان جنگ حضور مییابند یک باوری که ریشه در گذشتههای دور دارد. در باورهای امروز هم اگر میدان جنگ آن چنانی یا به اصطلاح همانند باور گذشته جنگ قبیلهای یا شبیه آن وجود ندارد هم باید بیرون از خانه و حداقل جاهای تعریف شده مخصوص مردان باشد، به خصوص جای مشخص شده مردان در خانواه باشد.
میدانیم در گذشته باور به این بوده که مردان باید سوای جای گاههای زنان حضور داشته باشند تا همان خاصیت مردانهی شان که نوعی زبر و خشن بودن است را حفظ کنند و متاثر از خاصیت زنان نشود چیزی که دلایلاش همان دلیلی بود که در بالا یاد کردم. اما امروز اگر فضا تغییر کرده و حالا میدان جنگ آن چنانی وجود ندارد که مردان به جنگ قبیلهای و قومی برود و یا بنابر آن دلایل خاصیت زنانه نگیرد، این مساله به مرور زمان فقط نوع رنگ دیگری به خود گرفته که اگر دقت کنیم، میبینیم که با گذشت زمان فقط نوعیت آن تغییر کرده نه اصلیت آن.
حالا هم که اگر خواسته باشیم یکی از موارد خشونت در خانوادهها را ریشهیابی کنیم بدون شک به همین نقط میرسیم که در واقع آن گونه که نوعیت سیستم اداره کردن خانوادهها و رایج است. این مساله خود، به نحوی ترویج دهنده و رشد دهنده یک نوع خشونت میشود ـ که آن هم ربط میگیرد به همین دستور دادن ـ چون زمانی که کسی پی هم دستور بدهد این رابطه تبدیل میشود به همان حالت “فرمانده و فرمان گیر” و دو شخص حتا در ناخودآگاه خود هم خود را جایگزین یک فرمانده میبیند که به مرور زمان به خودش بیشتر میپذیراند و بیشتر حق میدهد که دستور بدهد، و به مرور زمان میبیند که وقتی میتواند دستور بدهد پس اگر فرمان گیر در اجرای دستور تخطی میکند حق دارد او را تنبیه کند و جزا هم بدهد. چیزی که تبدیل شده به یک قانون، آنی که فرمان میدهد، حق تنبیه و جزا را هم دارد. این قانون عام است، حالا هم قانون اجتماع و نوعیت نظام و بعد هم نظام خانواده.
با درنظر گرفتن این مقوله حالا اگر خواسته باشیم ریشه اصلی این نوع رفتار و شکلی گیری آن را بررسی کنیم میرسیم به این که در اکثر خانوادهها این موضوع به خوبی قاید دید است. مسالهای که ساده گرفته شده و نادیده. تا جایی که اگر خواسته باشیم برسیم به سر چشمه میبینیم که پسران دستور دادن را از پدران شان میآموزند.