روزی هم برای زن!

نویسنده : فریبا آرام

همه ‌ساله نزدیک هشت مارچ که می‌شود از هر سری یک صدا برای مثلا برابری و دفاع از حقون زنان بالا می‌شود.

انگار در تمام سال یک روز است که باید به فکر زنان بود و بودن شان را گرامی‌داشت!

نزدیک هشت مارچ که می‌شود بازار شعارها داغ داغ است و من از دو سه روز بدین سو شعارهای مختلفی درمورد زن، برابری و حقوق زنان می‌شنوم، حتی آنانی که اصلا زن را بعنوان انسان کامل قبول نداشتند و ناقص‌الاعقل خطابش می‌کردند؛ آن‌ها هم هشت مارچ که‌ نزدیک می‌شود کلای روشنفکری به سر می‌گذارند و نمادین گونه لعنت می‌فرستند به کسانی که فرخنده را آتش زدند و رخشانه را سنگسار کردند!

آهان! یادم رفت؛

هشت مارچ، روز زن، روز من!

و این یعنی من باید خوشحال باشم، باید فخر کنم به اینکه چقدر مورد توجه هستم، من چقدر آدم مهمی بودم و نمی‌دانستم!

زن؛ موجود بی‌نظیر خدا، نماد زیبایی، انسان درجه اول زن؛ خواهر، مادر، همسر… زن!

زن باید احترام شود، زن باید در اجتماع سهیم باشد، حقوقش برابر مرد است (مضحک‌ترینش)!

چه شعارهای خوبی! کاش ماندگار بود،کلامی یک روزه نبود، کاش تمام سال هشت مارچ بود، چه حس خوبی دارد مهم شمرده شدن!

مردی که دیشب حتی طرف همسرش یک لبخند کوچک هم نزده، امروز پشت تریبون با آیت و حدیث فریاد می‌زند که پیامبر ما، ما را به رفتار نیکو با همسران مان امر کرده است!

بگذارید از تجربه‌هایم بگویم و نقل قولی از برخی به اصطلاح روشنفکران کنم؛ روزی نزد یکی از استادانم برای اجازه‌ی انجام پروژه‌ای نسبتا مشکل، رفتم و از او خواستم که من و دوستم زینب باهم این پروژه را انجام دهیم اما او با قاطعیت کامل گفت که این کار از عهده دو دختر خارج است و برای این که بتوانید کارتان را درست پیش ببرید باید یک پسر هم عضو گروه تان باشد و امروز همان استاد داد از برابری حقوق زن و مرد می‌زند و زنان را توانا خطاب می‌کند!

چقدر شعار دادن آسان است! حرف‌های قلمبه سلمبه را همه می‌زنند و خود را مدافع حقوق زنان می‌دانند اما یک سخنی جامه عمل ندارد که هیچ حتا خودشان بر سخنان خود باور ندارند و این نمایش واقعا چه نمایش جالبیست که به راه افتاده!

روزی زنانی برای مساوات به پا خیستند، رزمیدند، قربانی شدند و امروز را به نام خود ثبت تاریخ کردند و باعث شدند زنان دیگر حتی برای یک روز هم که شده، وجود شان حس بشود و احساس خاص بودن کنند اما آن زنان و آن جامعه کجا و ما کجا!

اینجا هنوز هم فرخنده‌هایی بخاطر فریاد عدالت زجرکُش می‌شوند. رخشانه هایی بخاطر رد ازدواج اجباری سنگسار می‌شوند. هنوز هم دختری قربانی خواسته‌های پدر و برادر می‌شود، هنوز هم زن سیاسر است، ضعیفه است، ناقص‌العقل است. اینجا هنوز زن مادر، خواهر و همسر کسی است. در کشور من هیچگاه زن، زن نبوده و بعنوان انسان مستقل معرفی نشده است. زنی که هنوز در خانه‌اش به اسم دختر مردم صدا زده می‌شود و خانواده پدری او، او را بیگانه و مال مردم می‌دانند چطور اجتماع بعنوان یک انسان قبولش کند و او را موجودی برابر با مرد بداند؟!

ما از شعار خسته ایم! قبول مان کنید، به خواست‌های مان احترام بگذارید، بگذارید در تصمیم‌گیری خود مختار باشیم، در کنار تان حرکت کنیم نه از عقب تان، بدون شک که آن زمان هر روزما، روز زن خواهد بود و هر لحظه گرامی بودنمان را احساس خواهیم کرد!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا