«به چه جرمی محکومیم؟»؛ فریاد دخترانی که در حیاط انستیتوت ماندند
لیدا بارز
ساعت ۱۲:۳۴ بعد از ظهر است. پس از خداحافظی اندوهبار با همدورههایی که سه سمستر را با هم درس خوانده بودند، تازه به خانه رسیده است. نفسهایش به شمارش افتاده است. با اینکه مسیر انستیتوت تا خانه را طی کرده، چشمهای خرماییرنگش هنوز پر از اشک هستند و توان باز کردنشان را ندارد. میخواهد دربارهی فرمان اخیر رهبر مخفی طالبان، صحبت کند؛ اما بغض راه گلویش را میبندد. تُن صدایش پایین و پایینتر میآید و میگوید که نمیتواند لحظهای را فراموش کند که دختران در صحن حیاط انستیتوت زار زار گریه میکردند و بلند فریاد میزدند: «آخر چرا؟ به چه جرمی محکومیم؟» مهلتی میخواهد تا این بغض را فرو بدهد؛ اما هقهق گریههایش شدیدتر و بلندتر میشود.
طالبان روز دوشنبه، ۱۲ عقرب، به مسوولان انستیتوتهای صحی در سراسر افغانستان، دستور دادهاند که از حضور دختران در صنفهای درسی جلوگیری کنند. در این گزارش، روایتهای دختران از انستیتوتهای صحی عالی و نیمهعالی مولانا، طبیب و حیات بلخ در شهر مزارشریف، آورده شده است. هر یک از آنان از ناامیدی، ناراحتی عمیق و احساساتشان پس از بسته شدن آخرین مسیر آموزش و دانشاندوزی برای شان سخن میگویند.
مرضیه مرادی، ۲۳ ساله از مزارشریف، دانشجوی سمستر سوم در رشتهی قابلگی نیمهعالی یکی از انستیتوتهای خصوصیست. او به دلیل بیکاری و فرار از خانهنشینی، در پاییز ۱۴۰۲، به آموزش در این انستیتوت روی آورد.
صبح روز دوشنبه، مرضیه با پیامی در گروه درسی «واتساپ» مواجه میشود که نوشته بود: «به دستور رهبر طالبان، آموزش دختران در انستیتوتهای صحی تا اطلاع ثانوی تعلیق شد». او ابتدا باور نمیکند. ساعت ۹ صبح همان روز تصمیم میگیرد که همراه سایر همصنفیهایش به انستیتوت بروند.
مرضیه، تجربهاش از آخرین روز در انستیتوت را اینگونه روایت میکند: «طالبان دختران را لتوکوب کردند و از انستیتوت بیرون انداختند. رفتارشان اصلا انسانی نبود. همه با چشمهای پر از اشک به خانههایشان بازگشتند».
در ادامه، او با صدایی پر از اندوه میگوید: «گریههای همصنفیهایم هرگز از یادم نمیرود. چشمهای پر از اشکشان هنوز مقابل چشمانم است. نمیتوانم توصیف کنم که وقتی این خبر را شنیدند، چقدر گریه کردند. من آنجا بودم و دیدم چه درد عمیقی در نگاههایشان بود. از چهرهی همه یاس میبارید».
او در گفتوگو با خبرگزاری بانوان افغانستان، اظهار میکند که باوجود قبول همه قیودات طالبان، هرگز انتظار بسته شدن انستیتوتها را نداشتند. او میگوید: «حتا اجازهای بردن گوشیهای هوشمند را نداشتیم. فقط برای درس خواندن میرفتیم؛ اما باز هم ما را منع کردند».
مرضیه، از گروه طالبان، میخواهد تا در تصمیم شان تجدیدنظر کنند. در غیر این میگوید که خود و همهی همصنفیهایی دخترش به رفتن و بیرون شدن از کشور فکر میکنند. او میگوید: «اینجا بودن دیگر فایدهی ندارد. بیکار و بی تحصیل چطور باید زندگی را سپری کرد؟»
در میان دخترانی که اینبار به دستور هبتالله آخندزاده، رهبر مخفی طالبان، از آموزش در انستیتوتهای صحی محروم شدند، دانشجویانی بودند که در آستانهی فراغت قرار داشتند. این دختران با تحمل هزینههای سنگین و تلاش فراوان در شرایط دشوار افغانستان، به آموزش در انستیتوتها پرداخته بودند و تنها هدفشان به پایان رساندن دورههای تخصصی برای یافتن شغل و کسب درآمد بود.
مونسه، ۲۲ ساله، یکی از دخترانیست که در آستانهی فراغت و در انتظار شرکت در آخرین آزمون سمستر چهارم بود. او که باشندهی شهر مزارشریف و دانشجوی رشتهی قابلگی نیمهعالی در یکی از انستیتوتها است، با شنیدن خبر بسته شدن انستیتوتها به روی دختران بهشدت متاثر شده است.
مونسه، در گفتوگو با خبرگزاری بانوان افغانستان، میگوید: «ما در آستانهی فراغت قرار داشتیم. خیلی ناراحت شدم. سمستر چهارم را گذرانده بودیم و فقط آخرین امتحان باقی مانده بود که طالبان، این دستور را صادر کردند».
او در ادامه میافزاید: «بسته شدن این مسیر آموزشی مرا بیشتر از قبل ناراحت و ناامید کرد. پس از بسته شدن مکتبها و دانشگاهها، انستیتوتها تنها امید ما دختران برای ادامهی تحصیل بود».
مونسه، قصد داشت پس از فراغت در یکی از کلینیکهای محلی شغلی پیدا کند تا هم درآمد کسب کند و هم به مردم خدمت کند؛ اما اکنون در وضعیت نامعلومی قرار دارد. او میگوید: «اکنون نمیتوانم هیچ تصمیمی بگیرم. در جامعهی ما برای یافتن شغل، درجهی تحصیلی بالاتر از ۱۴ و ۱۶ پاس ضروری است؛ اما من نتوانستم این مسیر را بهدرستی طی کنم و شغلی به دست آورم».
این دختر بلخی، زمانیکه مکتب را به پایان رساند، با دستور طالبان برای بسته شدن مکتبهای دخترانه بالاتر از صنف ششم مواجه شد. او خود را از جمله آخرین دانشآموزانی میداند که پس از رویکار آمدن طالبان، توانسته از مکتب فارغ شود. مونسه، چنین میگوید: «وقتی مکتب را تمام کردم، طالبان مکتبها و دانشگاهها را به روی دختران مسدود کردند. از آنجا که دانشگاهها بسته بودند و امتحان کانکور ندادم، تصمیم گرفتم تحصیلاتم را در یک انستیتوت خصوصی صحی ادامه بدهم؛ اما متأسفانه این مسیر هم به جرم دختر بودن برای ما مسدود شد».
پس از بسته شدن ‘آخرین امید’ دختران برای آموزش در افغانستان، مونسه نیز، مانند مرضیه، به فکر مهاجرت افتاده است. او اما میگوید که توان مالی این کار را ندارد: «امکانات مالی ندارم تا بتوانم آموزشهایم را در خارج از کشور ادامه بدهم. حقیقت این است که تنها آینده، هدف و آرزوهای من نابود نشده است، با فرمان اخیر رهبر طالبان، هزاران دختر دیگر در سراسر افغانستان خانهنشین شدهاند. تحصیلاتشان نیمهتمام مانده و هیچ راه بدیلی ندارند».
او در پیامی میگوید: «به نمایندگی از دختران افغانستان، خواستار بازگشایی انستیتوتها به روی دختران هستم تا بتوانیم به هدفهایمان برسیم».
بسته شدن انستیتوتها نهتنها زندگی دختران، بلکه اقتصاد خانوادهها را نیز تحت تاثیر قرار میدهد. با این فرمان، بسیاری از آموزگاران بیکار شده و شماری هم شغلهای خود را از دست میدهند. مرضیه، داستان زنی را روایت میکند که در پی این تصمیم کارش را از دست خواهد داد: «امروز خانمی که مسوول تلاشی و رهنمایی دختران بود، گریه میکرد. او میگفت که بعد از این چگونه هزینههای خانوادهاش را فراهم کند. او هر ماه شش هزار افغانی حقوق میگرفت که حالا قرار است بیکار شود».