زنان قربانی فقر و خشونت؛ «در خانه همیشه جنگ و جنجال است»
آینور سعیدپور
«خانه میایه، عصابش خراب است. خودم را توهین و تحقیر میکند. اولادهایم از دستش به تنگ است». این بخشی از روایتی روزمرگی گلافروز است. تحقیر، توهین و بدرفتاریهای شوهرش که در سه سال گذشته جز از زندگیاش شده است. میگوید که شوهرش پس از حاکمیت طالبان، بیکار شده و اکنون افزون بر محدودیتهای طالبان، فقر و بدرفتاریهای شوهرش را نیز باید تحمل کند.
گلافروز 35 ساله است. 12 سال از زندگی مشترکاش میگذرد و اکنون مادر چهار فرزند است. پس از ازدواج از دانشگاه فارغ شده است. کارشناسیاش را از بخش حقوق و علوم سیاسی دارد. او میگوید نه سال زندگی مشترک را به گونهی عادی سپری کرده؛ اما در سالهای اخیر با بدرفتاریهای شدید شوهرش روبهرو است.
چرخهی فقر زندگی را به کامش تلخ کرده است. شوهرش پیش از حاکمیت طالبان در یکی از نهادهای دولتی کار میکرد. بیش از چهار سال است که شغلش را از دست داده است. اکنون فقر دامنگیر خانوادهی شش نفرهی گلافروز شده است.
خودش دانشآموخته حقوق و علوم سیاسی است؛ اما به دلیل محدودیتهای طالبان حق کار را ندارد. او میگوید که اکنون افزون بر فقر، درگیر خشونتهای خانوادگی است.
گلافروز شانزده سال را به امید داشتن وظیفهی خوب و همچنان استقلالیت مالی درس خوانده است. اکنون که طالبان حاکم است، او نه اجازهی کار در رشتهی خودش را دارد و نه در بخشهای دیگر. «فعلا شرایط طوری است که نه کار است و نه وظیفه است که خودم خرج اولادهای خودم را بکشم. زندگی پر از چالش است. بعد از اینکه شوهرم بیوظیفه شد، بسیار تغییر کده و اولادها را لت کرده و با خودم بدرفتاری میکنه».
او میگوید که پیش از حاکمیت طالبان وضعیت اقتصادی خوبی قرار داشت؛ اما با گذشت زمان وضعیت اقتصادی خانوادهاش بدتر شده است. گلافروز میافزاید که شوهرش افزون بر اینکه بیکار است و هیچ منبع درآمدی ندارد، در خانه بدرفتاری میکند. این وضعیت فضای خانه، تنگ کرده و او مجبور به تحمل این وضعیت است.
«بهخاطر خرج مکتب، کالا و نان اولادها خودم دست به کار شدم». شکم گرسنهی فرزندانش، گلافروز را مجبور کرده که باوجود داشتن تحصیلات عالی دنبال هر شغلی باشد که بتواند برای فرزندانش لقمهنانی تهیه کند.
چند ماه در یکی از خیاطیها به عنوان کارآموز کار کرده است. زمانیکه وارد کار دوختودوز میشود برایش هر ماه مقداری معاش میداد. با این پول مصرفهای مکتب فرزندانش را پرداخت میکرد؛ اما کارش زیاد دوام نکرده و او نیز بیکار میشود.
گلافروز میگوید که اندوه تامین نیازهای اقتصادی خانواده و بدرفتاریهای شوهرش بر روانش تاثیر منفی گذاشته است. به گفتهی این بانو، احساس افسردگی میکند و وضعیت روانی خوبی ندارد. او با اشاره به وضعیت کنونی در افغانستان میگوید که نگران آیندهی خود و فرزندانش در حاکمیت طالبان است.
اما دستوپنجه نرمکردن با ناداری تنها روایت این روزهای گلافروز نیست؛ بلکه خانوادههای زیادی استند که با سرنوشت مشابه روبهرو استند.
آرزو، 27 ساله، یکی دیگر از زنان سرپرست خانواده است. شوهرش وفات کرده و بار تامین نیازهای خانواده را بر عهده دارد.
پیش از حاکمیت طالبان در یکی از مکتبهای خصوصی آموزگار بود و همچنان در یکی از موسسههای خارجی نیز کار میکرد. با حقوق ماههی خود همهی نیازهای خانواده را پرداخت میکرد.
در بیش از سه سال گذشته، بیکار است و میگوید در وضعیت بد اقتصادی به سر میبرد. به گفتهی آرزو ناداری آنان را مجبور کرده که همهی مصرفهای شان را به «حداقل» برساند.
او از محدودیتهای طالبان شکوه کرده و میگوید که این گروه زنان را از کار در بیرون از منزل منع کرده است.
اکنون حدود نیمی از جمعیت افغانستان زیر خط فقر زندگی میکنند و نیازمند کمکهای انساندوستانهی جهانی استند. بربنیاد آمار سازمان ملل متحد ۲۳.۷ میلیون نفر در افغانستان نیازمند کمکهای بشردوستانه استند و 12 میلیون نفر دیگر در وضعیت بحرانی به سر میبرند.
بحران بشری حاکم و گراف بالای بیکاری در افغانستان بیشتر زنان و کودکان را متاثر کرده است. از سوی دیگر، ممنوعیت کاری زنان در بسیاری از بخشها، آنان را از نگاه اقتصادی بیشتر به مردان وابسته کرده است.
پیش از این برنامهی جهانی غذای سازمان ملل متحد، هشدار داده بود که زنان بیشترین بار گرسنگی را متحمل میشوند و همچنان آنان را در معرض خشونتهای خانوادگی قرار میدهد.