«آزار خیابانی» در حاکمیت طالبان؛ «بدترین روز زندگی‌ام بود»

حدیث حبیب‌یار

دو سال پیش، زمانی‌که تنها ۱۴ سال داشت، با عجله و شوق برای خرید لباس تولدش، همراه با مادرش از خانه به سوی مرکز خرید حرکت کردند. در آن روز نمی‌دانست که این روزِ ویژه، قرار است برای همیشه سایه‌ای سنگینی از ترس و درد بر زندگی‌اش بگذارد. لاله در یکی از بازارهای خرید در شهر هرات، مشهور به «جاده‌ی لیلامی»، در حالی‌که به‌دنبال پیراهن مورد علاقه‌اش می‌گردد، ناگهان مورد «آزار و اذیت خیابانی» از سوی یک مرد قرار می‌گیرد. او می‌گوید: «زمانی‌که دستش را به پشت‌ام احساس کردم، پاهایم خشک شدند. دستانم بی‌حرکت ماندند و زبانم قفل شد».

لاله عطایی، باشنده‌ی ولایت هرات است. او یک روز پیش‌از تولد ۱۴ ساله‌گی‌اش در حاکمیت طالبان، مورد آزار و اذیت خیابانی قرار می‌گیرد.

با این‌که دو سال از آن روز می‌گذرد، هنوز هم بازگو کردن این اتفاق برای لاله دشوار است. او با چشمانی پر از اشک و بیان نفرت عمیقی که نسبت به جامعه‌اش دارد، کم‌کم در مورد آن روز روایت می‌کند.

بانو عطایی، این اتفاق را چنین روایت می‌کند: «متأسفانه آن روز بدترین روز زندگی من بود. یک مرد لعنتی، احمق و خدا ندیده دستش را به پشت من زد. همان لحظه که دستش را احساس کردم، خدا شاهده که پاهایم از حرکت ایستادند. دست‌هایم از فرمان خارج شد و احساس می‌کردم زبانم قفل شده است».

لاله، پس از آن روز احساس «نفرت» از خود و بدنش را پیدا کرده و می‌گوید که دیگر آن‌طور که در گذشته خود را دوست داشته، دیگر نمی‌تواند خود را بپذیرد. او می‌گوید؛ هر لحظه در نارضایتی عمیقی از آن‌چه که هست، غرق است. احساس می‌کند که عضوی از بدنش «پلید است».

او آن روز با سراسیمگی وارد خانه می‌شود. لاله، اضافه می‌کند: «مانند یک روح وارد خانه شدم. تمام وجودم را حس حرامی گرفته بود. بی‌خیال جشن تولدم که فردایش بود شدم. فوراً رفتم حمام کردم. از همان زمان تا حالا، علاوه‌بر این‌که حس می‌کنم پشت من حرام است، هر لحظه آن روز به یادم می‌آید و از هر مردی می‌ترسم. حتا در خانه هم از پدر و برادر خود ترس دارم. ترس در وجودم ریشه دوانده که کسی به جانم دست نزند».

این دختر نوجوان، با گذشت دو سال، شب‌ها با ترس به خواب رفته و با کابوس بیدار می‌شود. لاله، بیان می‌کند: «آرامش‌ام را از دست دادم. شب‌های زیادی بدون این‌که چهره‌ی آن مرد واضح باشد، به خوابم می‌آید. گاهی انگار قصد تجاوز و دست‌درازی دارد؛ ولی خوب بیدار که می‌شوم، میفهمم که کابوس است».

عطایی هم‌چنان از رفتار و درک «نادرست» مردم جامعه‌اش انتقاد می‌کند و بر این باور است که در یک جامعه‌ی «مردسالار»، هیچ‌گاه حقوق زنان و دختران به‌رسمیت شناخته نمی‌شود.

لاله در صحبت با خبرگزاری بانوان افغانستان، اضافه می‌کند: «دو سال است که در رنج به سر می‌برم و هیچ‌کس از آن خبر ندارد. اگر بخواهم چیزی بگویم، می‌ترسم کسی درک نکند و بگوید حتما خودم با وضعیت بد به خیابان رفته‌ام یا بدنم جلب توجه کرده است؛ اما خدا شاهد است که هیچ دختر ۱۴ ساله‌ای تقصیری ندارد وقتی مورد چنین آزاری قرار می‌گیرد».

او می‌افزاید که اکنون «نفرت عمیقی» نسبت به مردان پیدا کرده و هرگز قصد ندارد در آینده تن به ازدواج بدهد. به گفته‌ی او تجربه‌های تلخ گذشته باعث شده که اعتمادش به مردان به‌طور «کامل از بین برود». او بر این باور است که در جامعه‌ی که بیش‌تر مردان تنها به بدن زنان نگاه می‌کنند و به جای احترام، تنها به‌دنبال سواستفاده از آنان هستند، هیچ جایی برای امید به زندگی مشترک و روابط سالم وجود ندارد.

عطایی ادامه می‌دهد: «با این دست‌درازی که به من شد، دیگر از تمام مردان نفرت دارم. حتا دوست ندارم که هرگز ازدواج کنم، چون بیش‌تر مردان در افغانستان، تنها به‌دنبال بدن زن هستند که فقط و فقط بستر شان گرم باشد. خیلی‌ها در این‌جا بوی از زن و جای‌گاه آن نمی‌برند».

لاله، ادعا می‌کند که صدها دختر دیگر نیز در بازارهای شهر هرات، قربانی این آزارهای خیابانی هستند. بانو عطایی گفت: «تنها من نیستم؛ هر روز حدود ۱۰۰ دختر دیگر در جاده‌های لیلامی هرات با همین مشکل مواجه می‌شوند».

این دختر نوجوان، افزوده است که اکنون در شهر مزارشریف، مرکز ولایت بلخ، زندگی می‌کند و دوری از شهر و جاده‌های هرات اندکی تاثیر مثبت بر وضعیت روانی‌اش گذاشته است. لاله گفت: «خوش‌بختانه اکنون در مزار شریف زندگی می‌کنم. دوری از هرات برای حالم تاثیر مثبتی داشته است. تلاش می‌کنم تا احساس راحتی بیش‌تری داشته باشم».

عطایی در پیامی از زنان و دختران افغانستانی خواسته است که برای مبارزه با «آزار خیابانی» صدای خود را بلند کنند و اجازه ندهند که مانند او قربانی این رفتارها شوند.

نام مصاحبه شونده در این گزارش به‌دلیل مشکلات امنیتی مستعار انتخاب شده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا