هنر با نیروی دندانها؛ نقاشی که از معلولیت خود فرصت ساخت
لیدا بارز
با کمک دندانهایش، قلممو را برمیدارد. تصویری از الگوی نقاشی موردنظرش را نیز کنار بوم قرار میدهد. گاهی روی ویلچر و گاهی ایستاده، با حرکت قلممو بر روی تابلو به کار خود ادامه میدهد. زهرا، دنیای بیرحم و نابرابر خود را با رنگآمیزی تابلوها رنگین میکند. پس از اتمام کار روی هر تابلو، آنها را به دیوار آویخته و دوباره در وسط اتاق نسبتاً کوچک خود مینشیند و به کارش ادامه میدهد.
زهرا محمدی، ۱۹ ساله باشندهی ولایت کاپیسا است. نقاشی را از کودکی بهطور آماتور آموخته است. او میگوید که در ابتدا با دست راست نقاشی میکرد؛ اما بهدلیل معلولیت و ناتوانی دستهایش، مجبور شد که نقاشی را با کمک دهان ادامه دهد.
این نقاش خودآموخته، در گفتوگو با خبرگزاری بانوان افغانستان، میافزاید که بدون دست و تنها با کمک دهان، با چالشهای زندگی مبارزه میکند و میخواهد هر روز را با رنگهای نقاشی، زیباتر و رنگینتر بسازد.
زهرا، میگوید: «علاقهی شدید به هنر نقاشی، همراه با حمایت خانواده و تشویق دوستان، مرا برانگیخت تا از کودکی به نقاشی به سبک «تخیلی» بپردازم و آن را ادامه بدهم».
زهرا، آغاز کار خود را دشوار توصیف میکند و میگوید که با چالشهای فراوانی توانسته به این مرحله برسد؛ اما اکنون هنر به تنها هدف زندگیاش تبدیل شده است. او میگوید: «نقاشی تنها هنری است که میتوانم با دهانم انجام دهم و از این طریق هر آنچه در ذهن دارم را روی تابلو بیاورم».
معلولیت و ناملایمتیهای زندگی نتوانست مانع سختکوشی زهرا شود. زمانیکه دست راست او از کار افتاد و دیگر توانایی حرکت نداشت؛ زهرا، تصمیم گرفت که نقاشی با کمک دهان را تمرین کند. او در اینباره میگوید: «سختیهای خودش را داشت. حتا بارها وقتی نقاشیهایم درست درنمیآمد، قلم را زیر دندانهایم شکستم؛ اما هیچگاه تسلیم نشدم. اکنون نقاشی با دهان برایم خیلی ساده شده است».
روزانه دستکم چهار ساعت از وقت خود را صرف نقاشی میکند. چهرهها و تصویرهای از طبیعت در میان آثار زهرا بیشتر به چشم میخورد. در یکی از تابلوهای نقاشیشدهی او تصویری پرندهای در حال پرواز دیده میشود. او میگوید: «این اثر برایم حس آزادی را میدهد».
دنیای زهرا روی میز نقاشیاش خلاصه شده است. او میافزاید که تمام داشتههایش در زندگی همین قلمموها، رنگها، تابلوها و آثاری هستند که خلق کرده است. «زندگیام را اینگونه میگذرانم. این وسیلهها به من حس آرامش میدهد و باعث میشود که احساس خوشبختی کنم».
زهرا با شرکت در برخی از نمایشگاهها توانسته است که علاقهمندان زیادی پیدا کند. شماری از دخترانی که از آموزش بازماندهاند، از او میخواهند تا صنفهای ویژهی نقاشی و طراحی را برگزار کند و به آنان آموزش دهد؛ اما زهرا میگوید: «به دلیل چالشهای مالی، نمیتوانم گالری تاسیس کنم. به تشویق و حمایت نیاز دارم. اگر کسی مرا حمایت کند، علاقه دارم که این کار را انجام داده و هنرم را به دیگر دختران منتقل کنم. با این حال، در حال حاضر شرایط آموزش هنر برای من مساعد نیست؛ به همین دلیل درخواستهای دختران را رد میکنم».
علاوه بر تاسیس گالری، زهرا دوست دارد در نمایشگاههای خارج از کشور نیز شرکت کند. او در این مورد میگوید: «شرکت در نمایشگاههای خارجی میتواند زمینهساز پیشرفت هنری من باشد. از این طریق میتوانم آثارم را به نمایش بگذارم و توجهی مردم را جلب کنم».
این هنرمند جوان، با توجه به شرایط دختران در افغانستان میگوید: «میدانم که بسیاری از دختران مانند من در گوشهای از خانه نشستهاند و استعدادهایشان پنهان مانده است. زندگی فراز و نشیبهایی دارد؛ اما از دختران کشورم میخواهم با چالشهای زندگی مبارزه کنند. از نظر من، مبارزه کردن یک شاهکار است».
او با اشاره به معلولیت خود خطاب به سایر دختران میگوید که حتا با یک دست یا با دهان نیز میتوان زندگی کرد و برنده شد. به باور زهرا، مهمترین چیز «استقامت» دختران در برابر فراز و نشیبهای زندگی است.
زهرا تجربهی خود در مسیر فراگیری هنر نقاشی را اینگونه بازگو میکند: «هنر رنگ زندگی است. وقتی زمین میخوری، با تمام دردهایت دوباره برمیخیزی؛ باید بلند شویم، چون وقتی دست از جنگیدن برداری، باختهای».
این هنرمند جوان، کمکم تابلوی نیمهتمام خود را کامل کرده است. او با قلممو آخرین ضربه را به تابلو میزند و میگوید که وقتی کارهایش به پایان میرسد، حس خوبی دارد. در تابلوی روبهرویش، نقاشی از غروب خورشید را کامل کرده است. در این مورد میگوید: «نقاشی غروب آفتاب را دوست دارم، زیرا غروب به من یادآوری میکند که پس از هر غروبی، طلوعی دوباره در راه است».