بررسی گوشی‌های همراه زنان از سوی طالبان؛ «عکس‌های مرا به هم‌دیگر نشان داده و می‌خندیدند»

آی‌نور سعیدپور

عقربه‌های ساعت، ۱۰:۳۰ شب را نشان می‌دهد. خیابان‌های هرات خلوت و تاکسی به سرعت در حرکت است تا زودتر به مقصد برسد. در پایان یک روز پرکار، مهناز چشم‌هایش را بسته و خودش را در چوکی فرو برده است. تاکسی متوقف می‌شود و چند طالب مسلح از راننده می‌پرسند که یک  دختر تنها را به کجا می‌بری؟ افراد طالبان، مهناز را به‌زور به حوزه می‌برند. پس از پرس‌وجوهای زیاد، با تهدید و زور گوشی همراه‌اش را گرفته و بررسی می‌کنند.

٭مهناز وحیدی، باشنده‌ی هرات است. او از رشته‌ی پزشکی فارغ شده و در یکی از شفاخانه‌های این ولایت پزشک است. وحیدی هر هفته دوبار باید از طرف شب نیز کار کند. کارشبانه برای این پزشک پس از تسلط طالبان پر از دردسر است. بزرگ‌ترین چالش مهناز، مسیر بازگشت از شفاخانه به خانه‌ است.

از زمانی‌که طالبان قدرت را به دست گرفت تا اکنون مهناز با چالش‌های زیاد روبه‌رو شده و به‌خاطر تعهد به وظیفه‌اش با آن رویاروی کرده است. هر روز به دل‌خواه طالبان سرتاپا لباس‌های سیاه‌اش را می‌پوشد. به شفاخانه می‌رود و تا شب مصروف رسیدگی به بیمارانش است.

مهناز می‌گوید که سه سال گذشته را با ترس و دل‌نگرانی کارش را تا نیمه‌های شب ادامه داده و به خانه برگشته است. اما بخت همیشه با او یار نبود. دو ماه پیش، کار از طرف شب، برای مهناز دردسرساز می‌شود.

بازگویی داستان در چنگ طالبان بودن در حوزه‌ی این گروه، با گذشت دو ماه هنوزهم برای مهناز دشواری می‌کند.

مهناز می‌گوید که طالبان، با لفظی که از آن عصبانیت و تهدید می‌بارید از راننده پرسیدند: «نصف شب دختر تنها در موتر چه می‌کند؟ با هم چه نسبتی دارید؟».

خانم وحیدی می‌گوید که با نشان‌دادن کارت پزشکی‌، تلاش کرده که دلیل بیرون بودنش را در شب توضیح دهد؛ اما افراد طالبان “گوش شنوا” نداشتند و آن را باخود بردند.

افراد طالبان، در حوزه از مهناز سوال‌های زیادی مطرح می‌کنند. آن‌ها همه‌ی اطلاعات شخصی او را می‌گیرند. سپس گوشی همراه‌اش را گرفته و مجبورش می‌کند که رمز عبوری عکس‌ها و شبکه‌های اجتماعی‌ را در اختیارشان قرار دهند.

در آن زمان، مهناز هیچ راهی، جز پیروی از خواست این افراد ندارد. وحیدی می‌گوید که برای شان «عذر و زاری» کرده که عکس‌های شخصی‌اش را نبینند؛ اما جنگ‌جویان طالبان به حرف‌هایش اعتنای نمی‌کند.

بانو وحیدی می‌گوید: «به او زاری کردم که به گالری مه نره. عکس‌های شخصی دارم؛ اما همه‌ی عکس‌ها را چک/بررسی کرد».

افراد طالبان، همه‌ی عکس‌های شخصی مهناز را دانه‌به‌دانه می‌بینند. حتا عکس‌های نامزدیش را نیز بررسی می‌کنند. مهناز، می‌گوید که برای آن‌ها گفته که عکس‌های محفل نامزدی‌اش را نبینند چون در آن‌ها «حجاب ندارد»؛ اما افراد طالبان با «تمسخر» عکس‌ها را با یک‌دیگر مرور کرده‌ اند.

او، روایت بررسی گوشی‌اش را در حوزه‌ی امنیتی طالبان چنین روایت می‌کند: «گفتم لباس مه بی‌حجاب است. [طالب] گفت، تو اگر دختر خوبی بودی، نصف شب به خانه نمی‌رفتی».

مهناز می‌گوید که طالبان پس از آن‌که همه‌ی عکس‌هایش را یک‌به‌یک نگاه کرده‌اند؛ به جبر شبکه‌های اجتماعی‌اش را نیز بررسی کرده است.

به گفته‌ی خانم وحیدی، افراد طالبان همه‌ی پیام‌هایی را که با نامزدش تبادل کرده بود را یک‌به‌یک خوانده است. هنگامی‌که افراد طالبان در حوزه از او می‌خواهد که رمز عبوری واتساپ‌اش را وارد کند؛ مهناز گریه کرده و از آن‌ها می‌خواهد که حریم خصوصی‌اش را رعایت کند. سربازان طالبان؛ اما به حرف‌هایش عتنای نکرده و بالاخره مجبور می‌شود که رمز را برای‌شان بدهد.

«نامزد بی‌غیرت داری که نصف شب بریت اجازه میده که بیرون باشی». این پاسخی‌ست که مهناز در پاسخ‌ گریه‌هایش از طرف افراد طالبان دریافت می‌کند. خانم وحیدی، در وضعیتی قرار می‌گیرد که هیچ دفاعی از خود نمی‌تواند. می‌گوید که در آن لحظه‌ها ترس در همه‌ی وجودش رخنه کرده بود. فقط می‌توانست گریه کند و «تحقیر، توهین و تمسخر» افراد طالبان را تحمل کند. «به صفحه‌ی چت نامزد مه رفتند. همه‌ی پیام‌های خصوصی ما را خوانده و می‌خندیدند».

این پزشک زن چند ساعتی را به تنهایی در حوزه‌ی طالبان سپری کرده است. مهناز، می‌گوید که راننده به پدرش تماس گرفته و او را در جریان این رویداد قرار داده است. هر بار که پدرش به گوشی مهناز تماس می‌گیرد، افراد طالبان تماس را رد کرده و به تمسخرکردن مهناز ادامه می‌دهند.

زمانی‌که پدر مهناز به حوزه می‌رسد، نیز با توهین و تحقیر افراد طالبان روبه‌رو می‌شود. بانو وحیدی در این باره می‌گوید: «یک کلان طالب که آن‌جا بود، به پدرم گفت که تو چی رقم مرد استی که دخترت ای وقت شب خانه میایه؟».

این آخرین شبی‌ست که مهناز بیمارانش را معاینه کرده است. فردای آن روز خانواده‌اش به او اجازه نمی‌دهد که به کارش برود. خانم وحیدی می‌گوید که از آن‌روز به بعد دچار «شوک عصبی» شده است.

بررسی گوشی همراه در صف گذرنامه

پس از یک سال انتظار برای گرفتن گذرنامه، بالاخره زمان بایومتریک ساناز می‌رسد. او ساعت‌ها در صف انتظار می‌کشد. گوشی همراه‌اش زنگ می‌خورد و مادرش پشت خط است. زمانی‌که می‌خواهد به تماس پاسخ ‌دهد، طالبی با شلاق سراغش می‌آید و گوشی‌اش را به زور می‌گیرد.

*ساناز محمدی، باشنده‌ی هرات است. گوشی او نیز مانند مهناز از سوی طالبان مورد بررسی قرار گرفته است. او در صحبتی با خبرگزاری بانوان افغانستان می‌گوید که افراد طالبان در صف گذرنامه با مردم «خشونت و بدرفتاری دارند و حتا زنان را به شلاق لت‌وکوب» می‌کنند.

مهناز می‌افزاید که بیش‌تر افراد طالبان نگران استند که درخواست‌کنندگان گذرنامه، از این رفتارشان عکس و یا ویدیو بگیرد. به همین سبب با مردم برخورد «خشونت‌بار» دارند و اجازه‌ی استفاده از گوشی همراه را نمی‌دهد.

به گفته‌ی ساناز، یکی از نیروهای طالبان، شلاق به دست به سمت‌اش آمده و با فریاد برایش چنین گفته است: «چرا موبایل در دست داری؟ چرا عکاسی می‌کنی؟». ساناز می‌خواهد برایش توضیح دهد که فقط می‌خواهد به تماسی پاسخ دهد؛ اما طالب به حرفش گوش نکرده است.

خانم محمدی می‌گوید که این سرباز طالب، پس از گرفتن گوشی‌اش، همه‌ی عکس‌ها و ویدیوها را بررسی کرده است. باوجودی‌که هیچ عکسی از صف گذرنامه و بی‌نظمی‌ها در گوشی‌ ساناز نیست؛ اما بازهم او را به ریاست گذرنامه می‌برد.

در ریاست، دوباره گوشی‌اش بازرسی می‌شود. ساناز می‌افزاید که افراد طالبان او را متهم به هم‌کاری با رسانه‌ها می‌کردند. «تمام گالری و چت‌هایم را چک کردند و از من پرسیدند که از کدام رسانه هستم و چه چیزی را اطلاع‌رسانی می‌کنم».

خانم محمدی می‌گوید، افراد طالبان هیچ مدرکی که ثابت کند او عکس و یا ویدیویی گرفته باشد؛ پیدا نتوانسته است. پس از بررسی عکس‌ها و پیام‌هایش گوشی را به ساناز بر می‌گرداند؛ اما درخواست گذرنامه‌اش را پاره کرده و برایش می‌گویند: «در ولایتی دیگر پاسپورت بگیر».

داستان مهناز و ساناز، نمونه‌ی از هزاران قصه‌ی نگفته‌ی زنان و دختران در حاکمیت طالبان است. این گروه در بیش از سه سال گذشته، بیش از ۸۰ فرمان به هدف محدودکردن زنان و دختران وضع و اجرا کرده است. در نتیجه‌‎ی این فرمان‌ها، زنان از ابتدایی‌ترین حقوق شان نیز محروم استند.

٭نام‌های مصاحبه‌شونده در این گزارش مستعار آورده شده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا