روایت مادر نظامی پیشین: «پسرم با تغییر چهره مجبور به فرار شد»
لیدا بارز
پس از سقوط جمهوری، ناامنی و ترس از بازداشت، شکنجه و زندانی شدن، نظامیان پیشین را تهدید میکند. با اینکه سه سال گذشته است، پسرم هنوز در حال فرار است. او سختیهای مهاجرت را پذیرفته و تمایلی به بازگشت به کشور ندارد.
پسرم فرماندهای قطعهی خاص بود و به مدت ده سال در نظام امنیتی کشور خدمت کرد. پس از سقوط هرات به دست طالبان، مجبور شد از طریق قاچاق از کشور فرار کند. او حدود یک ماه در کوهها و دشتهای مرزی ایران و افغانستان پنهان بود. با تحمل رنج و سختیهای فراوان و تغییر چهره، به ایران رسید.
در این سه سال، او دور از همسر و سه فرزندش در ایران زندگی میکند؛ اما ایران نیز نتوانست پناهگاه امنی برای او باشد. او در آنجا نیز با مشکلات فراوان زندگی میکند. بیکاری و فقر بر خانواده ما سایه افکنده است.
پس از انتشار عکس پسرم توسط طالبان، خانواده ما دیگر امنیت ندارد. حتا در ایران هم پسرم نمیتواند با خیال راحت کار کند. دولت ایران تعدادی از نظامیان پیشین را به طالبان بازگردانده است. سرنوشت بسیاری از آنان همچنین نامعلوم است و برخی از آنان به جرم خدمت در نظام جمهوری توسط طالبان کشته شدهاند.
نظامیان پیشین که به عفو عمومی طالبان اعتماد کردند، پس از سه روز جنازههایشان به خانوادهها تحویل داده شد. پسرم زندگی سخت و رقتبار مهاجرت و آوارگی را به زندگی در چنگ دشمنان کشور (طالبان) ترجیح داده است.
پسرم تنها نانآور خانواده بود. پس از مهاجرت وی زندگی ما نیز دستخوش تغییرات شد. اندکی پس از سقوط، زلزلههای هرات رخ داد و ما آواره شدیم. اکنون در فقر زندگی میکنیم. خانهی ما ویران شد و چیزی برای خوردن نداشتیم. اکنون در خانهای اجارهای زندگی میکنیم و ماهانه چهار هزار افغانی پرداخت میکنیم. این خانه قدیمی و نامناسب است؛ اما به دلیل ارزان بودن کرایه مجبور شدیم در آن بمانیم تا سقفی بالای سرمان باشد.
ایران نیز رفتار مناسبی با مهاجران ندارد. افغانستانیهای که کارت شناسایی، برگه مهاجرت یا پاسپورت ندارند، اجازه کار قانونی را ندارند. حتا کارفرمایان ایرانی هم به پسرم کار نمیدهند.
با گذشت سه سال، هنوز هم شب و روزمان را با ترس سپری میکنیم. هر بار که کسی درب خانه را میزند، حس میکنم آمدهاند سراغ پسرم را بگیرند. پسر دیگری دارم که ۱۶ سال دارد. میترسم که طالبان او را به جای برادر بزرگش ببرند. شبها خواب راحت ندارم. ترس تا مغز استخوانم نفوذ کرده است.
به دلیل حفظ هویت نامی از این افسر نظامی و خانوادهاش برده نشده است.