روایت یک دختر افغانستانی؛ «میترسم حرف بزنم و صدایم به عنوان عورت، سرکوب شود»
روایتکننده: لیدا بارز
هر روز که از خواب بیدار میشوم، به این فکر میکنم که ممکن است روزی برسد، نه تنها صدایم؛ بلکه همه چیز دربارهی من از بین برود. به من گفته شده که باید خاموش باشم. خودم را سر تابهپا پنهان کنم. بهعنوان یک دختر در افغانستان، محکومام به فراموشکردن آرزوها، احساسات و خواستههایم؛ اما این برای من سخت است. من نیز مانند هر انسان دیگری، حق دارم حرف بزنم. زندگی کنم. وجود داشته باشم.
بهعنوان یک دختر افغانستانی، روزهایم با ترس و نگرانی شب میشود و شبهایم با کابوس و فکر کردن به آیندهی مبهم سرنوشتام میگذرد.
دختران سرزمین من با بحران بزرگی روبهرو استند. در جامعهی افغانستان، امروز شاید صدایم حذف شود. فردا وجودم و در آیندهی نهچندان دور حتا هویتام به عنوان یک زن، به کلی محو شود.
قانون جدید «امر به معروف و نهی از منکر» طالبان، میگوید؛ من، صدایم و هر چیزیکه به من تعلق دارد، «عورت» است. چیزیکه باید پنهان بماند و شاید اصلا نباید وجود میداشت.
این قانون به من یادآوری میکند که در دنیایی معاصر و عصر فناوری؛ اما من در کشوری زندگی میکنم که صدای من نباید شنیده شود. هر باری که میخواهم حرف بزنم، میترسم که صدایم به عنوان «عورت» سرکوب شود. میترسم که دیگر جای برای بیان حرفهایم نداشته باشم. احساس میکنم که هویتام در حال محو شدن است. اگر این وضعیت دوام کند، ممکن است بهزودی هیچ اثری از من باقی نماند.
اینکه فکر محوشدن، هر روز و هر لحظه با من است، سنگینی بزرگی روی قلبام گذاشته است. انگار که هر لحظه ممکن است از دنیای خودم حذف شوم. ناپدید شوم. هیچکس حتا متوجهی این محوشدن نشود که گویا زنی بود. وجود داشت و در روزگاری در سرزمین افغانستانی هویتی جدا از مرد هم میزیست. ما زنان و دختران در افغانستان، در آستانهی نابودی هستیم. کسی نگران این نیست که گویا اینجا بودهایم، با صدایی که شاید هرگز شنیده نشد.
به دلیل مصئونیت از ذکر نام و مکان این دختر خودداری شده است.