همسران نظامیان پیشین در دام آزار طالبان
“تو زن یک کافر بودی باید با یک مجاهد عروسی کنی”
شماری از خانوادههای نظامیان پیشین میگویند که باوجود «عفو عمومی» از سوی طالبان؛ اما آنان تحت تعقیب، تهدید و شکنجهی نیروهای طالبان، قرار گرفتهاند.
«در برابر چشم مردم مرا دستگیر کردند و بردند. به من میگفتند؛ تو زن یک کافر بودی باید با یک مجاهد، عروسی کنی تا خداوند تو را ببخشد». بریدهی صحبتهای همسر یک نظامی پیشین است که پس از کشتهشدن شوهرش، تجربهی شکنجه و زندان طالبان را داشته است.
ستارهی ۲۴ ساله، زنیست که در روزهای اخیر نظام جمهوریت شوهرش را در قندهار از دست داد. همسر وی نظامی بود که از سوی طالبان شناسایی و کشته شد. پس از مرگ همسر، ستاره همراه دو دخترش به کابل رفته و مدتی در را آنجا زندگی کردند.
این همسر نظامی پیشین، زمانیکه از تجربههای خود پس از مرگ همسرش روایت میکند، صدایش گرفته و بغض سنگینی در آن حس میشود.
روی دستهایش لکههای خودنمایی میکند که روایتی از شکنجه را دارد. او در این مورد میگوید: «از سوی طالبان، به جرم همسر یک نظامی، لتوکوب شدم. آنان همسرم را یک کافر و کار او را نیز خلاف شریعت اسلام دانستند».
طالبان حتا به پوشش وی دخالت کرده و آنرا مناسب بیرون آمدن ندانستند. ستاره میگوید: «در مقابل چشم مردم مرا دستگیر کردند و بردند. چهارشب به استخبارات طالبان بندی بودم و من را لتوکوب شدیدی کردند. حرفهای بیجا و بی معنای شان تا به حال در ذهنم مرور میکنم. به من میگفتند؛ تو زن یک کافر بودی باید با یک مجاهد از ما عروسی کنی تا خداوند تو را ببخشد».
با سقوط جمهوریت و روی کار آمدن دوبارهی طالبان در ۲۱ اگست، ۲۰۲۱ در افغانستان، نظامیان پیشین که از نبرد با طالب زنده بیرون آمدند، از ترس انتقامجویی و سلاخیشدن در جستوجوی مسیرهای امن و پناهگاهها شدند. شماری از آنان در رویارویی با نظامیان این گروه، کشته و برخی دیگر ناگزیر به فرار و آواره شدند. در این میان خانوادههای آنان، بهویژه زنان و کودکان بار سنگینی از خشم طالبان را میپردازند. در مواردی همسران نظامیان پیشین، تحت پیگرد، توهین و حتی ‘لتوکوب’ طالب قرار گرفتند.
خانهبدوشی، تهیهی نان برای کودکان یتیم و بیسرپرست، جستوجوی پناهگاه امن، وضعیت نامناسب اقتصادی و ترس از دستگیری از سوی نیروهای طالبان، از دیگر مواردی است که همسران نظامیان پیشین با آن مواجه استند.
تلاشی خانهبهخانه تا ترک اجباری
طالبان در ماههای نخست حکومتداری، تلاشی خانهبهخانه را آغاز کردند. ستاره میگوید؛ بعداز تلاشی خانهی وی، طالبان سندهای را دریافتند که نشان میداد، این خانواده متعلق به یک نظامی پیشین است.
ستاره در این مورد میگوید: «طالبان اخطار دادند که شهر را ترک کنید و از کابل بیرون شوید. پس از تهدید طالبان، آمدم هرات و از اینجا به ایران رفتم؛ اما ایران نه کار پیدا کرده توانستم و نه هم توان فراهمکردن مصارف زندگی را داشتم و از همه سختتر و بدتر رفتار بد مردم ایران با شهروندان افغانستانی بود. به همین دلیل مجبور شدم دوباره به هرات بیام».
ستاره پس از بازگشت از ایران، در جادههای هرات مصروف رنگکردن کفشهای مردم (موچیگری) بوده است. او میگوید؛ پس از چند مدتی دوباره طالبان سراغ وی آمده و گفتند: «تو نباید روی جادهها کار کنی».
او بخاطر کار در روی جادهها تجربهی رفتن به زندان طالبان را نیز دارد. ستاره میگوید: «یک روز موتر رنجر همراه دو زن نقاب زده آمدند و من را جلوی چشم مردم دستگیر کردند که مرا به شدت لتوکوب کردند».
به نشانههای بهجا مانده از شکنجهی طالبان، بهروی دستهایش نگاهی میاندازد و بیان میکند: «مدتی مصارف دخترانام را نداشتم. مجبور شدم آنان را خانه خواهرم بفرستم تا مبادا از گرسنگی تلف شوند».
شکیبا نوری، خواهر دو نظامی پیشین است. برادران وی بهدلیل ترس از طالبان، ناگزیر خانوادهاش را رها و پا به فرار گذاشتند.
وی میگوید که برادراناش تنها نانآور خانوادهی هفت نفری شان بودند؛ اکنون این خانواده با چالشهای اقتصادی زیادی مواجه استند.
باوجودیکه برادران شکیبا از کشور دور شدند؛ اما هنوز هم این خانواده احساس امنیت ندارند. شکیبا میگوید: «هر روز با ترس و استرس از خانه بیرون میشویم».
ستاره میافزاید: «من و خانوادهام با نگرانیهای زیادی دستوپنجه نرم میکنیم. از یک سو دوری از دو برادرم که در حکومت پیشین نیروی پولیس بودند و همچنین تهدیدات جانی و خطرات احتمالی علیه دیگر اعضای خانواده، حس آرامش و لذت زندگی را از ما گرفته است».
مهتاب، مادر یک نظامی دیگریست که در حکومت پیشین اجرایی وظیفه میکرد. او میگوید: «نگران جان خود و فرزندانام هستم. هر روز با ترس و دلهره از تلخی روزگار زندگی میکنیم».
پسر مهتاب، بیش از ۱۰ سال در نظام جمهوریت، نظامی بوده است که با روی کار آمدن طالبان، مجبور شده تا کشور را ترک کند.
مهتاب در نبود پسرش زندگی دشواری را سپری میکند. از نبود زمینهی کاری برای زنان شکایت داشته و میگوید که این وضعیت، شرایط زنان را بدتر کرده است.
پسر دوم وی نیز در دورهی جمهوریت پولیس بوده و در روزهای نخست سقوط افغانستان، با تهدید مواجه شده و مجبور به ترک کشور شده است.
مهتاب میگوید: «پسرم هر لحظه حس ناامنی داشت و دایم بیقرار بود. بلاخره مجبور شد از کشور فرار کند. فعلا ما زنان به دستور منع کار، فعالیتی نداریم. چون پسرم تنها نانآور خانواده بود، فعلا شرایط بدی داریم».
خانوادههای نظامیان پیشین از نهادهای حامی نظامیها نیز شکایت دارند. آنان میگویند: «نهادهای حامی نظامیها، وعده خلافیهای زیادی را در حق نظامیان پیشین کشور داشتهاند. آنان حتا برای رسیدگی به چالشهای مالی و اقتصادی خانوادههای نظامیان رسیدگی نکردهاند.
ستاره در این مورد بیان میکند: «در حکومت پیشین بسیاری از نهادها برای ما وعدهی همکاری حتا وعدهی خارج کردن از کشور را داده بودند؛ اما با گذشت نزدیک به سه سال هنوز هیچ امتیاز مالی و یا رسیدگی به ما صورت نگرفته است».
با بازگشت طالبان به قدرت، نظامیان پیشین و خانوادههای آنان ازجمله هدفهای اصلی برای دستگیری و بازداشت این گروه بودهاند. شماری از آنان محبور به ترک کشور شده و برخی نیز از سوی نیروهای طالبان، بازداشت، شکنجه و حتا به قتل رسیدهاند.
گزارشگران: لیدا بارز و سحر سروری