ادبیات در سایهی ممنوعیت آموزش؛ گفتوگو با شریفه شریف
حدیث حبیبیار
شریفه شریف، نویسندهی افغانستانی – کانادایی است که در بخشهای ژورنالیزم، آموزش زبان انگلیسی و علوم اجتماعی، خدمات اجتماعی برای حمایت از حقوق زنان و مبارزه در برابر خشونت علیه زنان و کودکان کار کرده و هنوز هم مصروف این کار است. او معتقد به عدالت اجتماعی، آزادی و برابری عاری از هر نوع تبعیض جنسیتی، نژادی، زبانی و سنی است و خود را مدافع حقوق زنان میشمارد. وی علاقهمند به موسیقی، کتاب، داستان، شعر، سفر، فلم و طبیعت است. شریفه شریف به زبانهای فارسی /دری ، پشتو و انگلیسی بیشتر داستانهای کوتاه و نقد مینویسد. یکی از مشهورترین آثار وی تحت عنوان “در حاشیه یا لبه هستی” است و از راه دور با نوشتن داستان، رمان، شعر و طنزهای سیاسی صداها و بغضهای گرهخوردهی خود و زنان کشور اش را فریاد میزند.
در همین حال در مورد پیامدهای ممنوعیت آموزش بر ادبیات و سرنوشت دخترانی افغانستانی که به نویسندگی علاقهمند استند، با این نویسندهی سرشناس گفتوگوی داشتیم:
حدیث حبیبیار: دوست داریم در آغاز از زبان خودتان بشنویم که شریفه شریف کی است؟
شریفه شریف: من در افغانستان زاده و بزرگ شدهام. با ولایتهای مختلف، شهرها و خاطرههای دورهی ابتدایی مکتب پیوند عاطفی دارم. ادبیات پشتو را در دانشگاه کابل خواندم. ماستری در ادبیات مقایسوی یا موازی و دکتورا در رشتهی پالیسی تعلیموتربیه را از دانشگاه “الونای” امریکا گرفتهام. از بسیار کودکی شعر و داستان را از یگانه رادیوی افغانستان، با علاقه میشنیدم و در روزنامهها میخواندم. در جوانی بیشتر به زبان فارسی /دری داستان کوتاه مینوشتم. داستانهایی از من بهنامهای مستعار “افسانه و شهلا” در روزنامههای “میرمن و پشتون ژغ” و “ژوندون” در آنزمان چاپ شد. چرا با نام مستعار مینوشتم؟ خودم هم نمیفهمم. جوانی جوشش و شورش خود را دارد که وقتی گذشت، با میزان عقل و منطق سالمندی سنجیده نمیشود. در همان زمان که جمهوریت داوود خان بود، در رادیوی افغانستان گرداننده و دکلماتور اشعار پشتو بودم. پیشاز تسلط طالبان در حکومت پیشین در رادیوی آزادی کابل گرداننده بودم و به کابل سفرهای نیز داشتم. بیشاز سی سال است که باشندهی تورنتوی کانادا استم. در تورنتو بیشتر به حیث آموزگار زبان انگلیسی و اجتماعیات کار میکنم.
حبیبیار: دربارهی مسیر آغاز کارتان در ادبیات به ما بگویید؟
شریف: آغاز کار ادبی من نوشتن داستانهای کوتاه به زبان فارسی/دری در کابل بود. پساز مصروفیتم در دیپارتمنت ادبیات پشتو، نخستین کار و اثر چاپ شدهام، یک داستان در مجموعه اشعار برگزیدهی “شاعران آزاده و متعد” بود. در سالهای هم که از امریکا به کابل برگشتم، یک کتاب را که داستان کوتاه بود به زبان پشتو ترجمه کردم که چاپ هم شد. یک مجموعه داستانهای کوتاه به زبان فارسی را هم آمادهی چاپ کرده و به انجمن ادبیات سپرده بودم که پیشاز چاپاش دوباره از کشور خارج شدم و نمیدانم سرنوشت آن چه شد. سالهای نخست که به تورنتوی کانادا آمدم در جراید و اخبار به زبان پشتو و فارسی نوشتههای داشتم. مجموعه داستان کوتاهی بهنام «سنگساران گناهکار» را با هزینهی شخصی چاپ کردم و رونمایی هم با اشتراک نویسندگان و باشندههای تورنتو داشتم که در آن زمان رونمایی زیاد رواج نداشت و با گرمی استقبال شد. دو مجموعهی دیگر داستانهای کوتاه بهزبان پشتو بهنامهای کړکۍ (کلکین یا دریچه) و چا او چا ویل (روایت است) در سالهای اخیر چاپ کردهام. مقالههایی بهزبان انگلیسی در مورد «ازدواج اطفال زیر سن»، «بحران روحی زنان افغان» و بچهبازی زیر عنوان «بچه رقاص و روحهای سرگردان» در کتابهای علمی که چاپ شدند، دارم.
حبیبیار: شما نویسندهی کتابی بهنام “در آستانه سفر یک زن افغان” هستید، در مورد این کتاب به ما معلومات دهید؟
شریف: کتاب انگلیسی من تحت عنوان “در حاشیه یا لبه هستی” (سفرنامهی یک زن افغان)، در اصل کتاب خاطراتم است. چرا این عنوان را پسندیدهام؟ از نظر من، زندگی یک زن افغانستانی همیشه در لبه و حاشیه اجتماع قرار دارد. در هسته اجتماع جا ندارد. این حاشیهیی بودن از تولد یک دختر آغاز میشود و تا مادر شدن در هر مرحلهی زندگی با دو لبهی پذیرش و رد جامعه و خانواده ادامه مییابد. دختر باید با معیارهای سنتی و پدر سالارانه برابر باشد، تا صاحب شوهر شود. در افغانستان شوهر داشتن و مادر شدن یگانه هویت قابل پذیرش است. وقتی شوهر داشت، بایست صاحب فرزند شود. فرزند باید پسر باشد. همه اینها، زندگی را در حاشیه نگهمیدارد. مهاجرت، لایهی دیگر حاشیوی بودن را در زندگی زنان افغانستانی و شاید اکثریت زنان از کشورهای فقیر اضافه میکند. زندگی من هم با آنکه در خانوادهی روشن و آزاد فکر بزرگ شدهام، از این لایهها در امان نبوده. اینهمه را گفتم که عنوان کتابم را توجیه کنم.
حبیبیار: بیشتر به کدام سبک مینویسید؟
شریف: از سبک خاصی پیروی نمیکنم؛ اما دید و برخوردم با ادبیات رئالیسم اجتماعی و فمنستی است.
حبیبیار: چه کسی شما را در این مسیر تشویق میکند؟
شریف: مشوقم در آغاز پدرم بود و مادرم که خودش سواد خواندن و نوشتن نداشت؛ اما نویسنده بودن دختر اش برای وی غرور و افتخار میآفرید. درگرایشم به زبان و ادبیات پشتو، یکی از استادهای من بهنام “زیار” نخستین مشوق و مربیام بود.
حبیبیار: جایگاه زنان افغانستانی را در ادبیات چگونه میبینید؟
شریف: من از هستهی ادبیات در داخل افغانستان دور ماندهام. ولی آنچه از ادبیات زنان جستهوگریخته از صفحههای اجتماعی و آنلاین خواندهام، برای من امیدوار کننده است. مهاجرت، جنگ، اینترنت و آشنایی با ادبیات جهان در بیست سال گذشته، همهی ادبیات ما را از قیود چوکات، فرمها و محتوا و مضمون عنعنوی و کهنه رها کردهاست. من صدا و هویت زنان شاعر را در ادبیات برجستهتر و رساتر مییابم. فکر میکنم زن بودنم و هواداری از فمنیسم و حقوق زنان، جدا از این دریافت و داوری میباشد. شاید توجیه منطقی و تاریخی برداشت من این باشد که جنگ، مهاجرت و چرخشهای تاریخی بیشتر از همه زندگی زنان را بهم میزنند. سیستمهای نابرابر و ستمگر فکری و حکومتی جامعه نیز بیشتر زنان را محکوم میکند. زنان با سلاح به جنگ نمیروند. اما با قلب و عواطف خود میجنگند. زنان افغانستانی همواره جنگ و مهاجرت را حس میکنند. شعر و داستان زنان، فریادها و بغضهای گره خوردهی خودشان و زنان مثل خود شان است که از هر مجرای که باز شد، با احساس و نیرو فوران میکند. در اشعار زنانی که خواندهام، صدا و هویت زنانه بارز است. زبان بازتر است. در بند زبان شعری نیست. کلمات روزمره و تصویرهای ملموس در شعر جا گرفته اند. عشق از چارچوب ستایش معشوق و عجز و بیچارگی عاشق آزاد شده و در چارچوب احساس و دید انسانی و فردی، بیان میشود. زنان در ادبیات افغانستان سر بلند کردهاند و زنانگی در شعر و داستان نمایان شدهاست.
حبیبیار: ممنوعیتهای طالبان، چه تاثیری بالای دخترانی که به ادبیات علاقهمند هستند، دارد؟
سیستمهای فکری و حکومت دکتاتوری، متاسفانه در ادبیات تاثیرگذار اند. نخست برای چاپ و بیان نوشته و فکر محدودیت وضع میکنند و پساز آن روی محتوا و سوژهی ادبیات اثر میگذارند. سیستم طالبانی، سیستم زنستیز قرون میانه است؛ اما زنان افغانستانی با فکر و ذوق قرن بیستویک با آن مواجه اند. سیستمهای دیکتاتوری میتوانند که راه نشر، چاپ و بیان افکار را ببندند؛ اما راه اندیشیدن، تخیل و نوشتن را بسته نمیتوانند. زنان و دختران افغانستانی فعلا زیر ستم و آپارتاید جنسیتی زندگی میکنند. به نظر من زندگی زیر ستم، نیرو و غریزهی آزادیخواهی و به فریاد کشیدن و شریک ساختناش را بیشتر و عمیقتر میسازد. ادبیات با بیان و بازگویی، یکی از راههای تحمل بحران روانی و نجات از زندان است. سیستم طالبان، احساس ناراضایتی، قهر، انتقاد، عدالتخواهی و یک پا ایستادن و حق خواستن را در اندیشهی زنان بروز داده و این احساسات در ادبیات شان انعکاس می باید.
حبیبیار: ممکن است که شما با دختران زیادی در افغانستان در ارتباط باشید، آیا کدام روایتی از وضعیت آنان خواهید نوشت؟
شریف: من هر وقت و هرچه نوشتهام، در مورد زنان و دختران افغانستانی نوشتم. در نخست نااگاهانه، ولی حالا اگاهانه. خوشبختانه زنان و دخترانی که در داخل کشور استند یا در اروپا و امریکای شمالی استند، به خوبی و درستی صدا و زندگی زنان افغانستانی را بلند و شریک کردهاند. داستانها و خاطرههایشان را در کتابی بنام «قلم من بال پرنده است»که به زبان انگلیسی ترجمه شده، خواندهام. همچنان برخی کتابهایی که از خاطرات زنانی که در زمان جمهوریت فعال بودند چاپ شده، نیز خواندم. از نظر من این نوشتهها که تجربهی زندگی خود زنان است، از آنچه که منی که هرگز طالب را به چشم ندیدهام، بنویسم (البته طالب های حکومتی را، ورنه طالب های غربی و بظاهر متمدن و دموکرات زیاد اند.) خیلی بهتر و واقعبینانهتر است؛ اما میخواهم در مورد فیمینیزم افغانی چیزهای بنویسم.
حبیبیار: در آخر چه گفتنی دارید به زنان و دختران افغانستانی که با محدودیتهای روزافزون طالبان، دستوپنجه نرم میکنند؟
شریف: پیام من به زنان افغانستانی، در ابتدا ادای احترام و تسلیم به شهامتشان میکنم که بعد از هزاروچند روز درهای بستهی مکتب، درس و دانش، هنوز هم امید را از دست ندادهاند. بعد آرزوی من اینست که نگذارند هویت شخصی شانرا طالبان، با تبلیغهای تاریک و زنستیز خود از هم بپاشند. این سیاست و افراطگرایی زنستیز است که روی هویت اجتماعی، سیاسی و مسلکی زنان خط کشیدهاست. سیاستها پایدار نیستند. نگذارند این تاراج هویت، باور به خودشان را متلاشی کند. تلاش کنند، هرچند دشوار است. هویت شخصی خود را محکم نگهدارند و صدای خود را خاموش نکنند. سیستم فکری طالبانی در برابر زنان در سراسر جهان تجربه شده و میشود. زنان در کشورهای پیشرفته هویت و حقوق و جایگاه فردی خود را در جامعه، با مبارزه بهدست آوردهاند. در کشورهای مثل افغانستان، البته این مبارزه در گرداب توفانهای سیاسی، گاه دور خود پیچیده و ایستاد مانده و چندین بار هم به عقب چرخیدهاست. چرخش امروزی هم متاسفانه، عقبگرایی به قرون میانه است. این روند مخالف مسیر آب است. مخالف جهت زمان و فکر انسان است. امیدوار استم زنان افغانستانی، با فکر و روان خود در برابر این روند بیاستند و باور خود را از دست ندهند. برای آنانیکه داخل افغانستان استند، چالش بزرگ، نگهداری سلامتی فکری و روانی شان است. زنانیکه با باور بهخود زندگی میکنند و امید و سلامت را از دست نمیدهند، قهرمانان اند و داستان قهرمانی شان، فصل بزرگی از تاریخ خواهد بود.