کارمند جمهوریت؛ از مدیریت تا لباسشویی در دورهی امارت
آینور سعیدپور
خانهی مخروبه و کاهگلی در یکی از ولسوالیهای دورست کابل، جای که سهیلا پس از سالها کار در نهادهای دولتی جمهوریت اکنون در اینجا زندگی میکند.
دختری بلند قامت در چهارچوب در ظاهر میشود با جلد شفاف، جوان؛ ولی خستگی و ناامیدی از چهرهاش میبارد. در هنگام احوالپرسی و دستدادن، دستانش سرد، پر از ترکیدگی و از بعضی ترکها خون بالا زده است. متوجهی تمرکزم بر دستانش میشود. لبخند تلخی میزند و آهی میکشد. میگوید؛ دستانی که سالها قلم گرفته و برکیبورد کمپیوتر بود. حالا تمام روز پشت خانههای مردم برای لباسشویی و پاککاری است؛ باید اینگونه باشد.
سهیلا –نام مستعار- کارمند در وزارت معارف بود. او، نیز مانند صدها زن دیگر با فرار اشرف غنی، فروپاشی نظام جمهوری و روی کار آمدن دوبارهی طالبان بیکار شد.
سهیلا دختر 26 سالهای که با مشکلهای فراون اقتصادی دو رشتهی مدیریت و فارمسی را همزمان خوانده است. او، میگوید همهی مشکلهای اقتصادی را برای بهتر شدن وضعیت خود و خانوادهاش تحمل کرده است تا بتواند با تلاش و سندهای آموزشیاش شغلی داشته باشد و روزگار ناداری و تنگدستی شان به پایان برسد.
او همانند میلیونها دختر افغانستان، رویاهای بزرگی برایش بافته بود. سهیلا میگوید تصمیم داشت که از پسانداز حقوق ماهانهاش تجارت را آغاز کند. اما این هدفهای او را طالبان به زنجیر فرمانهای زنستیزانهی شان بستند و او اکنون پس از سالها مبارزه برای رسیدن به موفقیت خانهنشین شده است. « هیچ چیزی را برای زنان باقی نگذاشته، فقط زنان باید در خانه باشند و کارهای خانه را انجام بدهند. بعد از او هم باید اجبارا ازدواج کنند.»
سهیلا مانند هزاران زن دیگر نانآور خانوادهاش است. او، علاوه بر اینکه باید محدودیتهای زنستیزانهی طالبان را بردوش حمل کند، در وضعیت دشوار امنیتی و اقتصادی نیز قرار دارد. « شرایط خیلی وخیم داریم. شرایط امنیتی وخیم، شرایط اقثصادی بسیار ضعیف که آنقدر ضعیف که حتا مه دیگدان ماندیم و اشغالهای که برای زمستان جمع کرده بودیم با او نان میپزیم.»
پس از به قدرت رسیدن طالبان در اگست 2021، شماری از زنان به خیابانها آمده و شعار کار، نان، آزادی را در خیابانهای کابل و برخی از کلانشهرهای کشور فریاد زدند. اما دیری نگذشت که طالبان، خیابان را از زنان گرفتند، صدای آنان را با خشونت و میل تفنگ پاسخ داده و شماری از زنان را نیز بازداشت کردند.
سهیلا که در بیستسال دورهی جمهوریت بزرگ شده و در این مدت به رویای بلندپروازانهی برابری در کشور مانند افغانستان اعتقاد داشته؛ بهقدرترسیدن طالبان و نابودی هدفهایش برایش پذیرفتنی نبود. او، با شماری از زنان به خیابان آمده و به طالبان نه گفتند، به طالبان موجودیت زنانی را نشان دادند که پس از دورهی استبداد اول طالبان در افغانستان رشد کرده است.
سهیلا، تجمعهای اعتراضی را در کابل و هرات تنظیم کرد و به خیابان آمد. در مقابل طالبان ایستاد شده و اعتراض شان را به فرمانهای محدود کنندهی طالبان نشان دادند.
اما خشونت طالبان در مقابل این زنان؛ عرصه را برایش تنگ کرده، تهدیدهای طالبان از یک سو و وضعیت اقتصادی از سوی دیگر، باعث شده است که او به دور از هویتش زندگی کند.
هر دم بغضهایش را قورت میدهد؛ اما اشک بر چشمانش حلقه زده است، با نوک آستین چشماش را پاک میکند و از وضعیت بدی اقتصادی خود و خانوادهاش روایت میکند. روایتاش از گرسنگی و تقلا برای یافتن لقمهنانی نیز تلخ است. میگوید که تمام پول پسانداز شان را مصرف کرده است و اکنون در روز، حتا از داشتن یک وعدهی غذایی نیز مطمین نیست.
سهیلا که اکنون به دلیل امنیتی و هم مشکلهای اقتصادی در ساحهی دوردست کابل زندگی میکند، میگوید بسیاری روزها در پسکوچهها پلاستیک و کاغذ جمعآوری میکند تا با آن غذا بپزد و آب جوش دهد.
سهیلا همچنان میگوید تمام لباسها و وسایل خانهای شان که قابل فروش بود را فروخته است تا با پول آن بتواند نان و آب تهیه کند. « تمام لباسهای که بود، فروختیم. تمام اجناس که در خانه داشتیم، فروختم؛ بهخاطریکه زنده بمانیم، بهخاطر یک لقمه نان. چون تمام اعضای فامیل بیوظیفه شدند، خصوصا که مه نانآور خانواده بودم.»
تداوم بیکاریش او را مجبور کرده است که روزانه بهخانههای دیگران پاککاری و لباسشوی کند. وظیفهی که حالا به آسانی برایش پیدا نمیشود. سهیلا با گلوی بغضآلود و چشمان پر اشک میگوید که سالها قلم بر دسته گرفته و به امید فردی بهتر تلاش کرده است؛ اما اکنون در آن فردای که او برایش از دلوجان مایه گذاشت بود، باید لباسشوی کند. « دست مه به قم ماندم؛ اما امروز میروم تشت آب را میگیرم و کالاشوی میکنم. بسیار افسوس میخورم به ای حالت زنان افغانستان.»
میگوید که این وضعیتش او را افسرده و خسته کرده است و بسیاری از روزها دوای ضد افسردگی استفاده میکند.
نرگس- نام مستعار- نیز پس از حاکمیت طالبان بیکار شده است. او، میگوید که پیش از به قدرت رسیدن طالبان در رسانههای خصوصی به عنوان خبرنگار انجام وظیفه میکرد.
او، میگوید که بیکاری زنان و از دست دادن استقلالیت مالی باعث افزایش خشونتهای خانوادگی و اجتماعی در برابر زنان میشود.
نرگس همچنان میافزاید که تعداد زیادی زنان و دختران با از دستدادن شغل و آزادیهای فردی شان با مشکلهای روحی و روانی شدید مواجه شدهاند.
پدر نرگس چندسال پیش وفات کرده است و او پس از پدر نانآور خانواده است؛ اما پس از دستدادن وظیفهاش همانند تمام خانوادههای که نانآور شان زنان بودند با مشکلهای شدیدی اقتصادی دستوپنجه نرم میکنند.
او، پس از آنکه وظیفهاش را از دست داده است؛ رو به خیاطی آورده و اکنون برای تامین معیشت خانوادهاش خیاطی میکند؛ اما با آنهم نرگس میگوید که او سالها درس خوانده و دوست داشت که به عنوان خبرنگار مسلکی کار کند.
نرگس میگوید اکنون که زنان از سوی طالبان بیکاری و خانهنشین شده است راهی جز کسب درآمد از طریق خیاطی ندارد.«گاهگاهی خیاطی میکنم؛ ولی هیچگاهی نمیتوانم بگویم که مثل کار رسمی مه شده میتوانه. نی کار رسمی تا یک حرفه خیلی فرق میکنه. مثلا وقتی کار رسمی داشتم، ماهوار پول مشخصی را میگرفتم که میتوانستم تقسیمبندی کنم.»
نرگس باوجودیکه خیاطی میکند؛ اما با آنهم نمیتواند خرج خانوادهاش را تامین کند. میگوید که گاهی در طول یک هفته حتا یک سفارش هم ندارد و به همین دلیل نمیتواند مصرف خانوادهاش را به خوبی تامین کند. «مه نمیتوانم کرایه خانه، پول برق و آب را به وقتش پرداخت کنم. همی حالی مه دو ماه از کرایهی خانهی مه قرصدار استم. خیلی به مشکل مه میتوانم مخارج زندگی را برآورده بکنم. واقعا مه خیلی به تشویش هم است که خی چهکار میشه؟ هر روز که میگذره یک ماه دیگه سر کرایهی خانه اضافه میشه.»
نرگس که حالا پس از شانزده سال درس خواندن و چندین سال تجربهی کاری؛ خیاطی میکند، با ابراز ناامیدی میگوید که همینکه حالا از جبر خیاطی میکند و برایش مشقتبار است. او میگوید که اگر قرار باشد پس از سالها درس خواندن خیاطی کنم، چرا از اول درس خواندم؟
نرگس همچنان میگوید که پس از بیکار شدن در روابط اجتماعی و برقراری ارتباط با دیگران نیز دچار مشکلهای زیادی شده است. او، میگوید که حتا حوصلهی صحبت کردن و ملاقات با دوستانش را نیز ندارد.
نرگس؛ اما ابراز امیدواری میکند که روزی دوباره زنان بتواند به اجتماع برگشته، حق آموزش و کار را داشته باشد. « امیدوار استم روز برسد که ای وضعیت تمام شود. دختران بتواند تحصیل کنند. دخترا و یا خانمهای که قبلا کار داشتند، بتوانند راحت بیرون از خانه، مطابق به میل و علاقهمندی خودشان، در هر بخش که میخواهند کار کند.»
در همین حال شماری از فعالان حقوق زن نیز میگویند که با بیکار شدن زنان خشونتهای خانوادگی، آمار خودکشی، مشکلهای روحی و روانی افزایش یافته است.
مینه رفیق، فعال حقوق زن میگوید که پس از حاکمیت طالبان در افغانستان شماری زیادی از زنان علاوه بر محدودیتهای دیگر شغلهای شان را از نیز دست دادهاند. وی میافزاید که با بیکار شدن بانوان اقتصاد خانوادهها نیز بدتر شده است که در نتیجهی آن خشونتهای خانوادگی نیز افزایش یافته است.
هدیه، آرایشگر است. او نیز پس از مسدود شدن آرایشگاههای زنانه توسط طالبان بیکار شده است. او، نیز میگوید که محدودیتهای طالبان بر زندگی آنان تاثیر منفی گذاشته است.
از تدوام این وضعیت نگران است و میگوید که اگر وضعیت همین گونه دوام یابد و طالبان هر روز سرکوب زنان و دختران را تشدید کند؛ نهتنها که آینده زنان بلکه سرنوشت تمام کشور تاریک و به دور از پیشرفت و ترقی خواهد بود. « اگر وضعیت این گونه ادامه داشته باشد و اصلا تغییری ایجاد نشود؛ زنان و دختران هر روز سرکوب شوند و محدودیتها بیشتر و بیشتر وضع شود، مانع پیشرفت ما دختران و زنان شوند؛ مطمینا آینده تمام زنان و دختران افغانستان به رکود مواجه میشود. نه تنها از زنان و دختران؛ بلکه از تمام مردم افغانستان چون همهی ما میدانیم در جامعهی که زن یا دختری در آن سهیم نباشد اصلا ترقی و پیشرفتی وجود ندارد.»
همراه با سهیلا از خانهی کاهگلیشان که یکی از پنجرهها بهجای شیشه پلاستیک دارد، بیرون میشویم. هوای سرد پاییزی و باد شدیدی میوزد و سهیلا و خانوادهاش باید زمستان سرد را در اینجا بگذراند.
هنگام خداحافظی دستانش را میفشارم که حالا آن سردی ساعت پیش را ندارد؛ از او سوال میکنم: « فکر میکنی بهار برای دختران افغانستان نوید آزادی را خواهد آورد؟»
اما او همچنان ناامید است، دستانم را میفشارد و میگوید :« بسیار آیندهی تاریک داریم و خیلی ناامید استم.»