روز جهانی محو خشونت برابر زنان؛ داستان‌‌های غم‌انگیز زنان در افغانستان

لیدا بارز

مریم همانند هزاران دختر افغانستان، زمانی‌که در دنیای کودکانه‌ای خود غرق بود که به خواست پدر و مادرش لباس عروس پوشید. 

شوهرش پس از مدتی به مواد مخدر رو آورد و بدبختی‌های مریم هزار برابر شد. مریم از دنیای کودکی خود بیرون و خودش مادر دو فرزند شد. شوهرش بارها شب‌ها به حالت نشه به خانه برگشته، همسر و فرزندانش را لت‌وکوب کرده است. 

مریم بارها خودش را در مقابل دو فرزندش سپر کرده بود. جای کبودی و شکنجه قبلی، خوب نشده که دوباره زیر مشت و لگد شوهر می‌رفت…  .

در یکی از روزهای زمستان (ماه جدی ۱۳۹۸) این خانواده سه نفره‌ که منتظر امدن پدر بودند؛ بعد از بیست ساعت انتظار، از طریق پولیس اطلاع یافتند که احمد به جرم دزدی بازداشت شده است. وی گفت: «نمی‌دانیم خوشحال باشیم یا ناراحت، بلاخره پدر اولادهایم است؛ ولی خوب، ما را هم زیاد اذیت می‌کرد.» 

می‌گوید که ۲۹ ساله است؛ اما رنج‌های زندگی باعث شده است که ۴۰ ساله به نظر برسد. در کودکی به‌دلیل مشکل در حس شنوایی به اجبار به نکاح مردی درآورده شده که ده سال از وی بزرگ‌تر بود. مادر مریم می‌گوید که پدرش آدم تندخوی‌ست و از ترس این‌که دختر خرد سال ناشنوای‌شان «خانه بماند» او را به اولین خواستار و بدون در نظر گرفتن شناخت، عروس کرد. 

در جغرافیای به‌نام افغانستان، رویدادهای زیادی مشابه به داستان زندگی مریم وجود دارند. این زنان قربانی تبعیض، خشونت‌های خانوادگی، کودک همسری و در مواردی با  بحران حذف هویت به شکل رسمی و غیررسمی قرار دارند.  

رویا، زن دیگر افغانستانی‌ست که قربانی رسم‌ورواج‌های ناپسند کشور و خشونت‌های خانوادگی شده است. او زمانی که ۱۵ ساله بود ازدواج کرد و شوهرش مانع مکتب رفتنش شد. هرچند رویا از یادآوری خاطره‌های تلخ آن روزگارش رنج می‌برد؛ اما بازهم از آن ‌روزهایش چنین می‌گوید. «وقتی هنوز خودم را نشناخته بودم، مجبور به کودک همسری شدم؛ ۱۵ سال سن داشتم. شوهرم با من بدرفتاری می‌کرد، شکنجه روحی و فیزیکی شدم، صنف دهم بودم که مانع مکتب رفتنم شد، حتی اجازه نداشتم در مدت ۳ سال تا خانه مادرم بروم. آنان در کوچه پشتی ما بودن؛ به همین خاطر مادرم شدیدأ بیمار شد. مشکلات قلبی پیدا کرد.» 

در همین حال مریم داستان پس از طلاق اول خودش را چنین تعریف می‌کند: «مدتی را در خانه پدر ماندم. بودن در آن‌جا هم سختی داشت. وقتی بچه‌هایم شوخی می‌کردند برادران و پدرم می‌گفت؛ ساکت شوند و یا از خانه برون بروند.» در همین‌حال اضافه کرد: «مجبور شدم به بار دوم شوهر کنم تا یک مرد بالای سر بچه‌هایم باشد.» 

امروز ۲۵ نوامبر، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان است. در اکثر مقاطع مردم افغانستان خشونت را خود شخصا تجربه می‌کنند. 

در همین حال یکی از کارشناسان حقوق و روابط بین‌الملل در مورد خشونت در برابر زنان می‌گوید؛ ۲۵ نوامبر فرصتی بود/است برای ایستادگی در برابر تمامیت خواهی و مبارزه جمعی به هدف کاهش انواع خشونت‌ها در برابر زنان. 

مریم یکی از این زنان است که خشونت را تجربه‌کرده است. او برای داشتن «سرپرست» برای دو کودک‌اش به بار دوم ازدواج کرد. ازدواج مجدد او نیز با «ظلم و شکنجه» همراه بود. مریم برای حمایت از فرزندانش در بیرون از خانه کار می‌کرد.  

مریم می‌گوید که حتا خرج جیب شوهرش نیز به دوش وی بوده است. شوهر دوم او که اسحاق نام داشت، با فرزندان وی «بد رفتاری» می‌کرد. در این مورد مریم می‌گوید: «پسر بزرگ‌ام را روزها در شهر می‌فرستاد تا کفش‌دوزی کند. او هنوز ده ساله است. حتا گاهی شب‌ها تا صبح ما را در هوای سرد و روی حیاط نگه‌داشت. اجازه نداشتیم داخل خانه برویم.» 

خشونت‌ها در افغانستان، بیش‌تر در درون خانواده اتفاق می‌افتد و گاه در جامعه. چند دهه درگیری نظامی بر سر تصاحب قدرت، سطح خشونت‌ها را بالا برده است. حالا که یک گروه خشونت‌گرا با هویت خشونت‌گرایی بر سر اقتدار است، با فرمان‌های متعدد و روز افزون تلاش برای محو هویت زنان دارند. این عمل طالبان را فعالان حقوق زن «اپارتاید جنسیتی» می‌ماند.  

صفیه -نام مستعار- یکی از آموزگاران در دانشگاه کابل گفت: «در افغانستان بعد از سال ۲۰۰۱ همه ساله نهادهای مدافع حقوق بشر با اغتنام از این فرصت در یک بازه زمانی ۱۶ روزه دست آوردهای شان را برای کاهش خشونت در برابر زنان تجلیل می‌کردند و کارکردهای شان را در برابر این پدیده شوم و شنیع بر می‌شمردند و زنانی را که در این مبارزه سهم فعال داشتند، می‌ستودند.»

در همین حال سازمان ملل متحد می‌گوید؛ زنان و دختران در افغانستان قشر آسیب‌پذیر هستند. وضع محدودیت بر فعالیت مردم افغانستان، از جمله آموزش، کار و گشت‌وگذار زنان و یا ممنوعیت اعتراض علیه رهبری طالبان، از نمونه‌های آن است.  

طالبان با دستورهای زن‌ستیزانه‌‌ای خود؛ زنان را بیش‌تر مورد خشونت قرار می‌دهند.

مریم به دلیل خشونت‌های خانوادگی و لت‌وکوب‌های همسرش، برای بار دوم نیز طلاق گرفت. او، اکنون با دو کودک یتیم‌اش تنها زندگی می‌کند. او که به سختی می‌تواند بشنود در کارگاه قالین‌بافی کار می‌کند. مریم در این مورد گفت: «تنها جای‌که می‌توانم در دنیایی ناشنوای خودم باشم، کار کردن در این مکان است. اینجا هر چقدر به قالین شانه بزنم و سروصدا شود، نمی‌شنوم و به کارم ادامه می‌دهم.»

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا