من ارتباط مستقیم و بیواسطهای با دنیای عجیب و شگفت سوژهها دارم
ترتیب: نسیمه همدرد
سال ها پس از ترجمههای محمود طرزی موسس نشریه سراج الاخبار از رمان های ژول ورن و اگزوایه و پس از نشر پنج نخستین رمان واره نویسندههای افغانستان گذشته بود که زنان نیز تلاش برای خامه زنی به این سبک ادبی را آغاز کردند.
تلاشهای نویسندههای چون محمد حسین پنجابی که داستان وارهای دنباله داری را به نام جهاد اکبر را نوشت و نویسندههای چون عبدالقادر افندی که تصویر عبرت، غلام محی الدین انیس ندای طلبه معارف، مکالمات روحانی در خصوص حیات حقیقی نوشتهی سلطان محمد، مرتضی احمد محمد زایی به نام استقلال بولیوی که به زبان انگلیسی منتشر شد، نخستین اقدام در راستای داستان نویسی بود.
در این زمان و حتا تا دو دهه دیگر از زنان داستان نویس افغانستان اما خبری نبود، تا این که ماگه رحمانی پا به عرصه داستان نویسی گذاشت پس از وی رقیه ابوبکر بود که نخستین تجربه هایش را در داستان نویسی آزمود و همین گونه رفته رفته راه برای نوشتن داستان نویسی برای زنان باز شد تا سپوژمی زریاب وارد داستان نویسی شد و توانست تحول اساسی در این راستا وار کند.
داستان نویسی زنان تا با امروز با فراز و فرودهای زیادی همراه بوده است. و در این همه مدت زنان زیادی در این راه پا گذاشته اند و پس کشیده اند اما با این همه هنوز هم هستند کسانی که دغدغه نوشتن دارد و می نویسند.
در ادامه با یکی از زنان داستان نویس افغانستان خالده خرسند گفت و گویی را ترتیب داده ایم و از تجربه ها و نوشته هایش پرسیده ایم.
پرسش: خالده خرسند در آغاز پیشازاین که سر داستاننویسی خودت برویم؛ به نظرت داستاننویسی زنان در کدام دهه بیشتر در اوج بوده و چه دلایلی را برمیشماری؟ یککم کوتاه در مورد آغاز داستاننویسی زنان افغانستان بگو؟
خالده خرسند: – خیلی دشوار و سنگین است که بتوان در فضای خالی از دغدغههای عمیق و با اصالت ادبی، در مورد یکی از غریبترین بخشهای ادبیات کشور، یعنی داستان، حرف زد و فکر کرد. نوشتهها و داشتههای ما در تحلیل و بررسی تاریخچهای داستانی و حتا در حوزه نقد و نظر برداستان، بسیار ناچیز، پراکنده و ناتوان است؛ چرا که در ذیل ادبیات شعری گسترده و گشن بیخ، تیغ باریک و نازک استقلال، فقط پنجاه سال پیش، داستان و داستاننویسی را از بدنهای شعر پارسی جدا کرد. انتظارها بر این بود که کودک جدا افتاده ولی مصمم داستان، بتواند راه مستقلاش را با سرعت و صلابت بپیماید تا حوزهای ادبی کشور شاهد انتقال قصهگویی و داستانسرایی گذشته در قالب داستان به معنای مدرن با تکنیکها و ترفندهای رمان و داستان غربی باشد. اگر از نخستین سیاهمشقهای داستانی چون جهاد اکبر و تصویر عبرت بگذریم، گام بلند داستان، در اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه خورشیدی برداشته شد. رهنورد زریاب و سپوژمی زریاب شاید دو تن از بهترین داستان نویسان دورهای نامبرده هستند. اگر قصهای نهچندان بلند سرگذشت داستان افغانستان را بخواهم کوتاه کنم، چون مجال و صلاحیت بررسی همهجانبه موجود نیست، میشود گفت که حرفوحدیث تازه در این حوزه کم است، داستان نویسان اندک و داستانواره ها و داستانهای نوشتهشده چندان قابلتأمل دقیق و موشکافانه نیست؛ و اما سهم زنان داستاننویس، در این مسیر کم رهرو، بسیار اندک و ناچیز است. اگر از کارها و نوشتههای یکی دوتنی چون سپوژمی زریاب و مریم محبوب بگذریم، داستان افغانستان خالی از حضور قابلاعتنا زنان است. در مورد ارزش و تأثیرگذاری زنان داستاننویس دو دههای گذشته، دردم حاضر، حرف و سخنی درستی نمیشود زد، بهویژه اینکه فضای ادبی این روزهای کشورم دچار رخوت و افت شدید سطح و کیفیت نوشتهها، نقدها و نظرهاست؛ بهاضافه ای گرایشهای عجیبوغریب قومی و زبانی و مناسبات دوستانه و رفیقانه ای انجمنی و ولایتی که مجال هر نوع نقد بیغرض و مرض که بشود مسئولیت سره و ناسره کردن را به عهدهاش گذاشت از فضای ادبی کشور گرفته است. مرچ و نمک سیاست زدگی، سرگردانی، بیخیالی، رخوت و تنبلی نویسندگان را هم بر این وضعیت بپاشید تا دشواری کشف آثار ادبیای ناب و سوچه و دلخوشی به خلق آثار پرمایه را در فضای اینچنینی، بهتر دریابید. من حداقل، در این آشفتهبازار خطر نمیکنم و منتظر میمانم تا دو سه دهه از عمر داستانی قلمزنان داستاننویس این دوره بگذرد، آبها اگر بشود به آسیاب برگردد تا در فضای سالم ادبی تلاشها و نوشتهها را در بوتهای نقد و بررسی گذاشت. بااینحال امید داستان زنان به قلم تعدادی از زنان داستاننویس خارج و داخل کشور، بسته است.
پرسش: حالا سر داستاننویسی خودت برویم در نخست بگو که میان اینهمه قالب ادبی چرا داستان کوتاه را برگزیدی؟ چی مزیتهای این قالب دارد؟
خالده خرسند: فکر میکنم خیلی از داستان نویسان بزرگ و کوچک از کوتاه نویسی شروع کردهاند. در آغاز راه، داستان کوتاه مانند مشق و تمرین بچهای صنف اول است و آمادگی برای نوشتن بیشتر، خلق شخصیتهای پیچیدهتر، توصیفهای بامزهتر و کندوکاوی بهتر در روان و فضای داستان … اما تعدادی از نویسندههای کمکار مثل من، بااینکه میل به نوشتن رمان و داستانهای بلند دارند، از کوتاه نویسی عبور نمیکنند. مناسبترین قالب داستانی برای آدمهای چون من، حتا بعد از صرف زمان و توان زیاد برای نوشتن، همان کوتاه نویسی است؛ مانند بداهه گویی و هایکو سرایی در شعر. گذشته از این اعتراف تلخ، داستان کوتاه برای من همیشه جذابیت و کشش خودش را دارد. احساس میکنم این قالب داستانی، توان این را دارد که حتا کوچکترین جرقههای معنا و تأثیر را تبدیل به یک اثر هنری کند؛ هیچ برشی از زنده گی ناگفته و بی قصه نماند. کوتاه نویس، مانند یک ماهیگیر مواظب نشسته بر لب دریا، در هر زمان قادر است تا اتفاقات پیچیده و فربه را در کنار ظریفترین و ریزترین سوژهها، همانند ماهیهای کوچک لشم و لغزنده، با قالب داستانی کوتاه به قلاب بگیرد. کوتاه نویس انگار میخواهد بگوید که گاهی رابطهای عاطفی زن و مردی عاشق و جنجال آنها روی میز صبحانه که در یک داستان کوتاه سهصفحهای بیان میشود، پیچیدهتر از روابط سیاسی و دیپلماتیک کشورها در جنگ دوم جهانی است. نباید گذاشت سوژههای بهظاهر خورد و کوچک که ظرفیت شاخ و برگ دادن را به لحاظ تکنیک و فرم ندارند، هدر بروند و قربانی شوند. در جهان مدرن، با انسانهای مصروف و مشغول امروز، آنی که صرف برای مدتی کوتاه ای وقت صبح و نهار میتواند از هییت ماشین تولید پول و غذا بیرون شود، شاید خواندن یک داستان کوتاه سادهتر از یک رمان بلند چون جنگ و صلح تولستوی و یا کلیدر محمود دولتآبادی باشد.
پرسش: تو با مجموعه داستان مستقیم تردید وارد دنیای داستاننویسی افغانستان شدی و تا جایی هم خوب وارد شدی و اگر اشتباه نکرده باشم بعدازآن دیگر از تو جایی داستان نشر نشده ننوشتی یا نشر نکردی؟
خالده خرسند : مجموعهای داستانی مستقیم تردید (بهار 1389 ه ش) در حقیقت فرصتی بود برای من تا بتوانم داستانهای را که در طول سالهای گذشته نوشته بودم، در یک مجموعه گرد هم بیاورم. ازجمله ای ده داستان کوتاه گردآمده در مجموعه، فقط دو داستان قبلا به نشر نرسیده بودند، متباقی همه در نشریههای خارج و داخل کشور بهویژه نشریه ادبی اورنگ هشتم، نشریه انجمن ادبی هرات، به نشر رسیده بودند. بعدازآن داستانهای کوتاهنوشتم و رمانهای نا تکمیل؛ اما تا حالا، بنا به دلایلی که کم بیش ریشه در فضای نامناسب فرهنگی و ادبی و وسواس خودم دارد، از نشر آنها سرباز زدهام.
پرسش: حالا کوتاه در مورد داستانهایت بگو؛ چه چیزهایی را میخواستی بگویی که گفتی و چه چیزهایی را میخواستی بگویی که نگفتی و یا نتوانستی بگویی؟
خالده خرسند :من ارتباط مستقیم و بیواسطهای با دنیای عجیب و شگفت سوژهها دارم؛ چنانکه فکر میکنم باید دربارهای همهچیز نوشت. همه آدمها، زندگیها، پدیدهها، نقشها و رنگها میتوانند حرفی برای گفتن داشته باشند. هنرمند زبان گویایی مفاهیم و معانی خفته و نهفته در روزمرگیها، عادتها و کلیشههاست. هنرمند گاهی چون من و همنسلانم، راوی روایتهای درد و فشار جامعهای درگیر و گرفتار در چنگال بداندیشان و دژخیمان روزگار میشود؛ صدای انبوه مردم تنها و ترسان … در سالهای ترس و ناامیدی طالبانی تقریبن درونمایهای تمام داستانهای من برگرفته از زمینهای روانی – اجتماعی آن دوره است. زمانی که جوّ بیاعتمادی و سوظن بر روابط اجتماعی حاکم بود و ترس و تعصب بر تلخی زنده گی میافزود. خشونت هر دم فزاینده برای سرکوب زندگی نتیجهای جز رشد پریشانی فکری، جنون و سرخوردگی در اندیشه و نوشتهای ما نداشت. ترس، ناامیدی، یاس، خشم، عصبانیت، سرخوردگی، سردرگمی، آشفتگی، پریشانی، فقر و در بدری را نوشتیم. احساس میکنم آینده از آنِ روایتهای زنده گی سازی چون عشق، آرمان، مبارزه و تلاش است. باید منتظر بود و دید که قصه نویسان جدید و قصههای نو با حزن گذشته و یاس آینده چهکار خواهند کرد.
پرسش: خودت درزمینهٔ های گوناگون کارکردهای، مثلا داستان نوشتهای مقاله نوشتهای و هم چنان از تو بهعنوان یک فعال مدنی هم نامگرفته میشود. در میان اینهمه نامها خود با کدام خالده راحتتر کنار آمدهای؟
خالده خرسند: من یک خالده هستم؛ خالده ای که داستان مینویسد، نوشته میکند، فعالیت مدنی و حقوق بشری دارد و کار رسانهای میکند. عشق به انسانیت و مهربانی جوهرهای هستی و مفهوم زنده گی من است. برای تعالی این ذات بازهم ادامه میدهم، درزمینهٔ های مختلف و رشتههای متنوع … . با تمام بخشهای زندگیام راحتم.
پرسش: در این اواخر از کدام نویسندهها بیشتر میخوانی؟
خالده خرسند: این روزها کمتر رمان و بیشتر نقد و نظر میخوانم. انتخاب من نیست بلکه دسترسیام به رمان فارسی محدود شده است. سایت ها، وبلاگها و نوشتههای ادبی، سیاسی، اجتماعی را دنبال میکنم ولی بیشتر زمان و انرژیام صرف فراگیری زبان جدید و تقلای حفظ و ادامهای خودم در زمینهٔ جدید فرهنگی و جغرافیایی میشود. بههرحال، کتاب فارسی را که این روزها میخوانم، تحت تاثیر حضور و عملکرد عوامفریبانهای دونالد ترامپ است به نام پوپولیسم نوشتهای پل تاگارت.
پرسش: فضای بیرون چقدر برای نوشتن مساعد است؟
خالده خرسند: برای اینکه بشود بهخوبی داشتهها و نداشته های فضای بیرون از وطن را وزن کشید، باید مدتی طولانیتر اینطرفها بود و زنده گی کرد؛ ولی در یک برداشت کلی میخواهم بگویم هزار و یک دلیل وجود دارد که هنرمند دور از فرهنگ و زبانش چنان درختی ست که ریشههایش از خاک بیرون مانده است. دور بودن نویسنده، برای مدت طولانی از زمینههای واقعی جامعه و نداشتن تماس ممتد و مستقیم با زبان مادری، او را از ساخت و پرداخت واقعگرایانه آدمها، صحنهها و سوژههای داستانی ناتوان ساخته و اثر هنری را ساختگی و فرمایشی میکند. هنرمند تنها در دادوستد همیشگی باریشهها و مؤلفههای ساختاری فرهنگ و معنای درونی است که میتواند خودش اش را، همان خود نوعیاش را، بار بار خلق کند و خلق شود. بااینحال فکر میکنم که هر آدمی بهاندازهای عمق ریشههایش در آبوخاک خانهای مادری، میتواند درزمینهٔ ای جدید، خودش را پیدا کند و مواظب دام و دانهای کهنه و نو باشد.
پرسش: نمیگویم توصیه اما گر بخواهی به کسانی که تازه میخواهند بنویسند راهی را نشان بدهی با استفاده از تجربه خود و راهرفتهات، چی پیشنهاد میکنی؟ از کدام نویسنده بیشتر بخوانند؟
خالده خرسند: نویسنده تازهکار برای آغاز و نویسندهای کارکشته برای ادامهای راه، هر دو نیاز به خواندن و نوشتن دارند: تمرین و ممارست همیشگی در کنار عشق و علاقهای درونی به نوشتن چشم و قلم ما را بر گسترهای وسیعی از مفهوم و معنا میگشاید. نوشتن حاصل بار، بار مراجعه به خویشِ نویسنده است، خویشتنی که باید خواب و خوراک اش کتاب، قصه و نوشته باشد.