فاجعۀ خاموش زنان بی خانمان در افغانستان
منبع: وبسایت بی بی سی فارسی
زنان در افغانستان در مقایسه با ۱۵ سال قبل وضعیت بهتری دارند. دختران جوان توانایی ورود به دانشگاهها را یافتهاند، زنان حق رأی دارند و حضور آنها در نهادهای دولتی و خصوصی قابل اعتنا است. به موازات پیشرفتی که زنان در این سالها داشتهاند، اشکال متفاوتی از خشونت نیز بر آنها اعمال شده است. شکلهای رسمی و شناخته شدۀ خشونت علیه زنان، ازدواج اجباری، محرومیت از حقوق ابتدایی، لتوکوب، آتش زدن و زندانی کردن زنان است. در این سالها همواره بر این موارد تأکید شده و تلاشهای نیز برای رفع آنها انجام شده است تا از میزان قربانیان زن کاسته شود.
اما به دلیل گستردگی اشکال خشونت علیه زنان و ساختارهای مسلط سنتی و اجتماعی زنستیز، بخشهای از قربانیانِ زن در این سالها از نظرها دور ماندهاند و حمایتی از آنها صورت نگرفته است. به خصوص زنان و دخترانی که خارج از عرفهای سنتی میخواهند زندگی مستقلی آغاز کنند یا در مورد مسایل شخصیشان، از جمله برقراری رابطه عاطفی بر اساس تمایل شخصیشان تصمیم بگیرند.
به همین ترتیب، این قربانیان از میان کسانی هستند که به هردلیلی از حمایت خانوادههای خود محروماند. مثلاً دخترانی که والدینشان را از دست دادهاند و یا حضور اجتماعی پررنگی دارند. از آنجایی که برای خانوادههای افغان با توجه به فرهنگ و سنتهای بسته و منجمد آنها از خانوادههای شان طرد میشوند و از طرفی دیگر فرار یک دختر از خانه به مثابه بیحیثیت شدن یک خانواده است، این زنان و دختران با رنجهای زیادی روبهرو میشوند. در کنار این مورد، دخترانی هستند که با انداخته شدن از خانه مورد تنبیه قرار میگیرند.
طردشدگی در جایی مانند کابل که تجمع جمعیت در آن غیر قابل تحمل شده است و کرایۀ خانه بلندتر از بسیاری شهرها است، تبعات خطرناکی به دنبال دارد.
برای من بارها اتفاق افتاده که دختری مواجه شدهام که از خانه به دلایل مختلف گریخته است. من تلاش کردهام تا آنها در جریان واقعیتهای تلخ بیخانمانی و آوارگی قرار بدهم؛ سرانجام، با استفاده از راههای مختلف با خانوادۀ آنها تماس گرفتهام، زمینۀ رفتن دوبارۀ آنها به خانه را مساعد کردهام. اما متاسفانه در تماسهای بعدی که با خانواده آنها داشتهام، اکثراً متوجه شدهام که این دختران دوباره از خانه فرار کردهاند. شاید به دلیل خشونت و تنبیهی که بر آنها اعمال میشود و یا ترس از آن.
تحقیقات انجام شده نشان میدهد دخترانی که یک بار از خانه فرار میکنند وقتی به خانه بازگردانده میشوند تقریبا در اکثر موارد دوباره فرار میکنند. این دختران اگر بسیار خوشبخت باشند، به واسطۀ حمایت دوستانشان یا یافتن کاری، میتواند هزینۀ ابتدایی زندگی خود را تأمین کنند، اما اگر این اتفاق نیفتد، آنها هیچ جایی برای بود و باش نخواهند داشت و مجبورند دست به هرکاری بزنند تا لقمه نانی برای سیر کردن شکم و جایی برای خوابیدن پیدا کنند.
این فاجعه ابعاد وسیعتری دارد. دخترانی که به دلیل نداشتن مادر، پدر و یا برادر، مجبوراند در پناه همسر خواهر یا یکی از بستگان نزدیک خود زندگی کنند؛ بارها از طرف آنها مورد تجاوز قرار میگیرند و یا تهدید به تجاوز میشوند و ناگزیرند در این باره خاموش بمانند.
مسأله به همین جا ختم نمیشود، محرومیت، تبعیض و برخورد خشونتآمیز در خانه، بخش تقریباً عادی زندگی دخترانی است که بیپناهند. چند روز پیش، زمانی که وارد رستورانت شدم، دیدم یکی از دوستانم کنار دختری نشسته است با ظاهر آرام و کرخت؛ چشمان معصوم و رنجی که بر چهرهاش نشسته بود. سکوت سرد و سنگینی میان ما حاکم بود. دخترک خودش را جمع کرده بود و به نظر میرسید، نمیتواند لب به سخن بگشاید. من و دوستم بیرون رفتیم و او قصه کرد که دختر جوان، در خانۀ خواهرش زندگی میکرده است. شوهر خواهرش به او بارها تجاوز کرده و سپس با لت و کوب و تهدید او را وادار به سکوت کرده بود. شوهرخواهرش معتاد به مواد مخدر بوده است. من وقتی بدن این دختر را دیدم، آثار لت و کوب قابل دید بود. بدنش کبود و سیاه شده بود و درد سنگینی را تحمل میکرد. به رغم تلاش ما برای متقاعد کردنش برای مراجعه به کمیسیون حقوق بشر و ثبت شکایت، او ترجیح داد سکوت کند و رفت. به نظر میرسد او نمیخواست با درج شکایت و مراجعه به نهادهای حقوق بشری، زندگی خواهرش را خراب کند. زندگیای که عملاً در آن یک جنایت جاری بود.
به دلیل وجود همین تنگناها، قربانیان این جنایتها گاهی سلامت عقلی و روانی خود را از دست میدهند. بخشی از زنان خیابانی، الزاماً گدا نیستند و علاقهای به گدایی نیز ندارند. در پشت چهرههای افسرده، خاکآلود و وضعیت ترحمبرانگیز آنها، واقعیتهای تلخی نهفته است که حتی بسیاری از این زنان قربانی به دلیل از دست دادن سلامت روانی خود، فراموش کردهاند. بخشی از آنها حتی قادر به بازگفت آنچه که بر سر شان آمده، نیستند؛ چه به دلیل ترس دایمی و نبود حمایت جدی از آنها و چه به دلیل از دست دادن حافظۀشان.
بخشی از این زنان که توانایی فهم و درک شان نیز آسیب دیده، اغلب مورد سوءاستفاده جنسی مکرر قرار میگیرند. دیدن زنان بیخانمانی که بارها مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته، سخت نیست. اکثراً طبقۀ کارگر فقیر جامعه که توانایی مالی و بضاعت اقتصادی اندکی دارند، به آنها تعرض میکنند. روایت تکاندهندهای شنیدم که زنی را کسی که ظاهراً وانمود میکرده، نامزدش است، هفته یک یا دو بار به خانۀ تاریک، نمناک و با فرش فرسودهای پلاستیکی میبرده است و برای حداکثر برای یک روز، محل خواب و خوراک تهیه میکرده است.
در میان طبقۀ به شدت فقیر جامعه، کسانی از این قماش کم نیستند. آنها امکان محدودی برای ارضای امیال جنسیشان دارند؛ این امکان فقط در وجود گداها و زنان بیخانمانی است که در غالب مواقع سلامت روانی خود را از دست دادهاند و یا مجبورند دستکم برای یک روز، نان و آب کافی از طریق تن دادن به سوءاستفاده جنسی از تنشان، رضایت بدهند. دختری با چهرۀ خاکآلود، ژولیده و لباس ژندهای را دیدم که از گذشتهاش پازلهای متناقض و تقریباً نامربوطی در خاطرش بود. او حتی نمیتوانست روایت یکدستی از زندگی گذشتهاش به دست دهد تا درک وضعیت کنونیاش مقدور شود.
در اواخر سال ۲۰۱۲ من با خانوادهای آشنا شدم که همسر و شوهر و دختران و پسرانشان همه مواد مخدر مصرف میکردند. در کوچهای که زندگی میکردند، به دلیل رفت و آمد توزیعکنندگان مواد مخدر، مورد نفرت عمومی قرار گرفته بودند. من تلاش کردم آنها را از این وضعیت نجات بدهم. برای اینکار، اولاً آنها به جای دیگری باید نقل مکان میکردند و سپس برای ترک اعتیاد آماده میشدند. روزی که من و همکارانم برای انتقال آنها میرفتیم، مردان محل با پرتاب سنگ به سمت ما و آنخانواده، ما را بدرقه کردند. وضعیت ترسناکی بود. هرلحظه بیم این میرفت که کسی با اصابت سنگی بر زمین بیفتد. با این حال ما خانواده را برداشتیم و به سرعت از آن محل دور شدیم. تلاش من برای نجات این خانواده برای من تا آنجا مایۀ دردسر شد که نزدیک بود جانم را از دست بدهم. توزیعکنندگان و مشتریان خشمگین این خانواده، یک بار تلاش کردند مرا بکشند.
بعدها ضمن جستجوی زنی، پی بردم که او را مردی در یک خانۀ متروک با دستان و پاهای بسته نگهمیداشته و شامها وقتی از کار بر میگشته، در اختیار این خانم هیرویین قرار میداده و سپس به او تجاوز میکرده است. اینها اغلب زنان بیخانمان و فقیری هستند که قربانی اشکال وحشتناکی از خشونت و بهرهکشی جنسی میشوند. به همین دلیل، بسیاری زنانی که مواد مخدر مصرف میکنند، ترجیح میدهند که در اماکن تجمع معتادان مرد باشند، چه اینکه دستکم از این بابت خیال شان آسوده است که آنها در اوج مصرف مواد مخدر توانایی لازم برای تجاوز جنسی را ندارند و از قضا برخورد همدلانهتری با زنان معتاد دارند.
برای این زنان یا دختران، مسایل اخلاقی و حتی شأن و اعتبار اجتماعی در برابر بیخانمانی و گرسنگی، معنایی ندارد. کافی است برای لحظهای خود را جای این قربانیان قرار دهیم. در سرمای طاقتفرسای کابل با توجه به شرایط بد امنیتی و میزان پایین همیاری اجتماعی، این زنان مجبورند، میان خوابیدن در خیابان و با شکم گرسنه و احتمال ربوده شدن و مورد تجاوز واقع شدن و تن دادن به رابطۀ جنسی با کسانی که برای آنها مؤقتاً سرپناه و نان فراهم میکنند، دست به انتخاب بزنند. طبیعی است که آنها گزینۀ دوم را بر میگزینند.
در سالهای اخیر با حمایت نهادهای بینالمللی و حکومت، خانههای امن برای زنان بیخانمان و مورد خشونت قرارگرفته، ساخته شده است. برخی شفاخانهها و خانههای کمک به بیماران روانی نیز وجود دارد. اما این خانهها و مراکز، شرایط خاص خود را برای پذیرش از متقاضی دارند مثلا داشتن تذکره یا تصدیق یک دکتر یا معرفی نهاد یا مرکز دولتی و مواردی مانند آن که لزوماً همۀ زنان بیخانمان و آواره را در بر نمیگیرد.
برای مثال، رفتن به خانۀ امن نیازمند درج شکایت و ثبت تهدید به رؤیت اسناد است و در واقع خانههای امن برای زنانی در نظر گرفته شده که مشکل حقوقی دارند و از ناحیه فرد یا افرادی مورد تهدید قرار گرفتهاند. این مراکز تحت نظارت وزارت زنان فعالیت میکنند. در حالی که هستند کسانی که حتی به یاد آورده نمیتوانند که دقیقاً چه بر سر شان آمده، آنها حتی به خاطر ندارند چند وقت است که آوارهاند. کسانی هستند که حاضر به قبول خطرهای بزرگتر برای دوستان و خانوادههای شان نیستند. کسانی هستند که به دلایل خاصی، نه مشمول پذیرفته شدن در مراکز حمایت و تداوی روانی میشوند و نه جایشان در دارالمجانین است.
شمار افراد مشمول این گروه متأسفانه کم نیست که بتوان از آنها چشمپوشی کرد. انتظار میرود، برای این دسته از زنان قربانی، که خاموش و سرگرداناند، امکاناتی فراهم آورده شود که دستکم از زندگی مشقتبار شان رهایی یابند. ساخت خانههای امنی که صرفاً زنان بیخانمان را در خود جای دهد یا طرح برنامهای که دختران و زنان بیخانه را مورد حمایت قرار دهد تا بتوانند خانه بگیرند و کار پیدا کنند، کار سختی نیست و بودجۀ کلانی نیز نمیخواهد. کافی است چشممان را بر روی این واقعیت غمانگیز باز کنیم.