سوزن و نخ؛ همدم دختران بازمانده از تحصیل
وارد یک زیرزمین کمنور شدم، بوی نم و موادهای پلاستیکی، تمام این چهار دیواری حبس را فرا گرفته، چشمم به دختران جوانی افتاد که به گفتهی خودشان از پشت چوکیهای مکتب و دانشگاه برخاسته پشت چوکیهای خیاطی نشسته اند.
کنار چرخ خیاطی یک دخترخانم جوان نشسته هستم انگشتان ظریف زهرا نشان میدهد که بارها سوزنهای خیاطی دستان ظریفاش را زخمی کرده است او فارغ صنف دوازدهم از یکی از مکتبهای هرات است با او سر صحبت را باز میکنم میگوید که اگر طالبان دروازههای دانشگاه را بروی دختران نمیبستند امسال وارد دانشگاه میشد.
وی که در ۱۷ سالگی زیر بار خرج خانوادهی شش نفری رفته است و اکنون روزگار خود را بسته به چرخ خیاطی میچرخاند و دستانی که باید کتاب بگیرد از بام تا شام زیر نخ و سوزنهای خیاطی میکند.
او در حین قیچی تکهی که برای لباس دوختن اوردهاند از آرمانهای خود برایم قصه میکند.
میگوید که: “خانواده ما سطح اقتصادی پایین دارند، با آن هم با مشکلاتی که از یاد آوری شان گلونم بغض میگیرد درس خواندم آمادگی کانکور گرفتم و در رشتهی طب کامیاب شدم، اما فقط ثبت نام کردم و نتوانستم حس نشستن روی چوکی دانشجویی را تجربه کنم، طالبان دانشگاه را بستند، پدرم معلول است چهار خواهر برادر کوچک دارم و یگانه امید خانواده درس خواندن من بود، همه باهم نا امید شدیم، حالا از مجبوری پشت چرخ خیاطی مینشینم چشمانم اشک میریزد و دستانم کار میکند.”
در حالی که اشک چشم هایش را پوشیده بود ادامه داد: “هیچ وقت فکر نمیکردم هم آرزو هایم نابود شوند و هم با ۱۶ سال سن فکر کنم چه باید بکنم خواهر برادرنم از گرسنگی نمیرند، کاری به سیاست ندارم اما آرزو های ما نابود، سفره های ما خالی و دل ما در جوانی نا امید از زندگی شده است.”
کنار چرخ خیاطی زهرا، چرخ خیاطی مطهره است، او نیز از تحصیل بازمانده وی دانشجوی سال سوم یکی از دانشگاههای خصوصی در هرات بود میگوید پدرش کارمند دولت پیشین بود و با آمدن طالبان خانه نشین شده و وی نتوانست به درس هایش ادامه بدهد.
“ پدر و مادرم هردو بعد از سقوط نظام بیکار شدند، دیگر نتوانستم بخاطر مصارف پوهنتون بروم، یک مدتی گذشت پوهنتونها هم کامل بسته شد، وضعیت روحی روانی مه شدید خراب شد، فعلن با مادرم یکجا در این کارگاه خیاطی کار میکنم و هر دو نفر مجموعا هشت هزار معاش ما میشود، زندگی همیقسم که زهرا گفت بینهایت تلخ و سخت شده، با سن و سال کم مجبوریم کار شاق انجام بدهیم، جای ما سر صنف درسی بود نه زیر زمین های متعفن و چرخ خیاطی، دست ما به جای قلم چرخ خیاطی میچرخانه و این عدالت نیست، اسلام، خدا و قران نگفته از زنان برده جنسی بسازید، رسما ما دختران برده جنسی شدیم امروز مجبور شدم پشت چرخ خیاطی بنشینم فردا هم مجبور به ازدواج میشوم.”
همچون مطهره و زهرا ۱۳ دختر دانشجو و دانشآموز دیگر نیز در این کارگاه خیاطی مصروف به کار بوده و از طالبان میخواهند به محدودیت ها در برابر زنان پایان بدهند.
جنت دانشآموز صنف هشتم گفت که: “خواست ما از طالبان این است که بهانه ها را بگذارند اجازه بدهند نفس راحت بکشیم، درس بخوانیم و بخاطر وظیفهی انسانی که خداوند ما را خلق کرده به خود و مردم خدمت کنیم.”
با این حال فعالان حقوق زنان میگویند که طالبان با ادامهی محدودیت ها افغانستان را به سوی تاریکی سوق داده و آیندهی کشور را تلختر از امروز و دیروز میسازند.
بانو مرضیه شهابی فعال حقوق زن میگوید که: “ اگر واقع گرا باشیم زنان و دختران افغانستان از درس و تحصیل گرفته تا رفتار و زندگی اجتماعی شان تحت سنت های خاص افغانی و طبق اصول اسلام و شرعیت بود و است، اینکه طالبان دختران را محدود میکنند یک چیز واضح است که فقط انگیزه سیاسی دارد و با استفاده از زنان و دختران میخواهند حرف خود را به کرسی بنشانند و با زور و از جهان امتیاز گیری کنند و با این کار فقط افغانستان را به سوی تاریکی مطلق میبرند و بس.”
این درحالیست که پس از آنکه طالبان مکتبهای دخترانه را بستند و نیز فقر و بیکاری در کشور افزایش یافت، دختران و زنان جوان به کار در کارگاهها مخصوصا کارگاه های خیاطی روی آورده اند.