نابودی آرزوها: ازدواجهای زیر سن و ضربه به آیندهی دختران
جنگ، فقر، ناامنی و خشونتهای خانوادهگی باعث شده است که اکثر خانوادهها دحتران زیر سن را به ازدواج با افراد مسن دربیارند.
اینجا چندین کیلومتر دورتر از مرکز هرات کنار یک مزرعه با گلثوم هستم، گلثوم در حال آبدادن سبزیهای مزرعه است که میگوید دو سال شده که حاصلات این مزرعه را با شوهرش به شهر میبرد و میفروشد.
دستان ظریف گلثوم نشان میدهد که تازه به دوران نوجوانیاش قدم مانده است، او که به گفتهی خودش ۱۶ سال سن دارد تازهگیها کودک وی نیز یک ساله شده است.
کنار گلثوم نشسته هستم، او که کودک خود را به بغل گرفته تا پس از چهار ساعت کار برایش شیر بدهد، برای من از ازدواج زود هنگام خود قصه میکند.
«وقتی ۱۳ ساله بودم من را به نام همین شوهرم کردند، چون پدرم بیمار بود و او نیاز به پول داشت، من را در بدل دوصد هزار پول به همین شوهرم دادند.»
گلثوم نوجوان گِلهای دستان خود را پاک میکند، دستانی که در این سن باید قلم بر میداشت اما زیر گرمای ۴۰ درجه بیل میزند تا همراه شوهر مسن خود باشد.
او بیان میدارد: «کار هر روز من است، شوهر هم پیر شده نمیتواند زیاد بل بزند فقط وقت کشتزارها بیشتر زمین را او شیار میکند چون این کار را من کرده نمیتوانم.»
گلثوم با چشمان پر اشک و گلوی پر از بغض از ناراضایتی خود به ازدواج برای من قصه میکند، میگوید وی را پدرش بدون رضایتاش به مرد مسنی داده است.
او که تا هنوز تازه عروس و نوجوان است اما چین و چروکهای صورت وی او را کمتر از ۲۵ سال نشان نمیدهد.
میگوید که شوهرش ۵۰ سال سن دارد و خود گلثوم زن سومی وی میباشد.
«گاهی وقتها که فکر میکنم، میگویم که شاید پدرم من را به این آدم فروخته باشد چون او من را در بدل پول به این مرد ۵۰ ساله داد، درحالی که من همسن دختر ام هستم اما فعلن زن او شدم.»
گلثوم چهارمین فرزند خانوادهاش است، قبل از او سه خواهر دیگر اش نیز ازدواج زود هنگام داشتند.
در قریهی که گلثوم زندهگی میکند اکثرن کسانی هستند که از ولایتهای همجوار در هرات مهاجر شدند خانوادهی گلثوم نیز هشت سال است که از بادغیس به هرات کوچ کردهاند و در یکی از قریههای دور دست هرات با اکثر خویشاوندان خود زندهگی میکند.
«همه کسانی که در این قریه زندهگی میکنیم دختران همین قسم زود ازدواج میکنند من دوست داشتم سبق بخوانم، مکتب بخوانم اما متاسفانه نشد، ازدواج کردم و فعلا همطفل دارم.»
بدن لاغر گلثوم توان حمل بار سنگین و شیر دادن به یککودک را ندارد، او میگوید که داکتران در مرکز شهر به وی گفته اند که ویتامینهای بدن او کم است و نیاز به تداوی برای مدت طولانی دارد.
«گاهی از پستانهایم شیر نمیآید، وقتی داکتر رفتم او گفت که بدن تو خیلی ضعیف است تو باید برای مدتی درمان شوی اما از کجا کنیم؟ اقتصاد قوی هم نداریم که برویمتداوی کنیم.»
او برای من خانهاش را نشان میدهد، که سقف کاهگلی این خانه در روزهای بارانی از او متواتر آب میشارد.
میگوید که با دو زن دیگر شوهرش یکجا زندهگی میکند و گاهی زندهگی و کار در یک خانوادهی پر جمعیت وی را خسته میکند.
«مه در خانهی زندهگی میکنمکه جمعیت آن زیاد است، گاهی بخدا خیلی خسته میشم اما چکار کنم اگر کار نکنم باز زن اولی شوهرم شکایت من را نزد شوهرم میکند و شوهرم بعدا با من دعوا و سپس من را لت وکوب میکند.»
گلثوم آرزو داشت که مکتب بخواند اما میگوید که این آرزو برای وی هرگز بر آورده نخواهد شد.
ازدواجهای زود هنگام، زیر سن و اجباری از چندین سال است که در افغانستان به طور کل مروج است اما گفته میشود که پس از آمدن طالبان به دلیل محدودیتها و بسته بودن مراکز آموزشی به شمول مکتبها و دانشگاه دختران را مجبور به ازدواجهای زیر سن و اجباری کرده است.