انقلاب مستلزم آگاهی

انقلاب و آمادگی برای آن مستلزم آگاهی توده‌هاست، وقتی توده‌ها یا همان کارگران به خودآگاهی برسند دیگر از صورت منفعل و ستم‌کش طبقه‌ی بورژوا و از این توهم بیرون می‌شوند که طبقه‌ی کارگر همیشه به طبقه بورژوا ضرورت دارند و خودشان در مورد کاری که در آن فعالانه شرکت دارند تصمیم خواهند گرفت.

برای رهایی از ستم‌کش بودن طبقه‌ی کارگر تمام آن‌هایی که در روستا هستند که همانا دهقانان اند باید با آن‌هایی که کارگران شهری هستند متحد شوند حتی اگر یک دهقان زمین را تحت تصرف خود داشته باشد باز هم به رغم این که نه امکانات و نه ماشین آلات در دسترس دارد در ضمن این که باید محصول را هم خودش خریداری کند و وقتی بداند به تنهایی نمی‌تواند کاری به پیش برد و نمی‌تواند تنها به زور بازویش اکتفا کند، نیاز به ماشین آلات و دیگر وسایل دارد؛ این‌جاست که دهقان به درماندگی و ناتوانی خویش پی می‌برد و تمام دغدغه‌اش این است که بتواند از هر راه ممکن لقمه نانی بدست آورد. از این‌جاست که تبدیل به یک راهزن یا یک جانی می‌شود به کسی که می‌خواهد افراد طبقه‌ی سرمایه‌دار (کسانی که پول و ثروت و تمام حقوق و امتیازات را در اختیار دارند) را از بین ببرد دیگر برایش خوب و بد معنا ندارد و آن حس انقلابی در درونش از بین می‌رود.

به گفته‌ی گرامشی «به قاتل اشراف مبدل می‌شود، نه جنگ‌جویی برای طبقه‌ی کارگر و دهقان.»

تنها چیزی که می‌تواند دهقانان را از این بحران نجات دهد، اتحاد آن‌ها با کارگران شهری است. چشم طبقه‌ی کارگر همیشه به رهبری طبقه‌ی بورژوا است و تنها وقتی نفوذ این طبقه از روی کارگران و دهقانان شکسته می‌شود که خودشان رهبری را به عهده بگیرند، یک رهبر از بین مردم و با مردم.

آن‌ها نیاز به روشن‌گری دارند که بتوانند به آن‌ها بفهمانند که تمام آن‌ها با هم نوعی پیوند دارند و اهداف و آرمان‌هایشان با هم مشترک است. تشکیل یک حزب برای توده‌ها و طبقه‌ی کارگر می‌تواند به آگاهی و هوشیارسازی آن‌ها کمک کند و وقتی که آن‌ها به خودآگاهی برسند می‌توانند خود را از بند سیستم برهانند؛ به گفته پاولو فریره «رهایی از سیستم نوعی زایمان است، زایمانی دردناک. انسانی که از این زایمان بیرون میاید انسان جدیدی است که زنده ماندنش منوط است به از میان رفتن تناقص ستم‌گر –ستم‌کش به وسیله مردمی شدن همه‌ی آدمیان.»

در بین این انسان‌های جدید نه ستم‌گری خواهد بود و نه ستم‌کشی؛ بلکه انسان‌هایی خواهند بود در جریان دست یافتن به رهایی.

برای ایجاد یک انقلاب طبقه‌ی کارگر ابتدا باید ماهیت و حقیقت و موقعیت خود را در اجتماع دریابند و این وقتی مهیاست که دارای یک جهان‌بینی نقادانه باشند.

از نظر گرامشی «توده‌ها برای انقلاب به یک ایدئولوژی انقلابی نیاز دارند. او باور دارد که برای تحقق انقلاب باید دست به عمل زد.»

گرامشی کسی است که نظریه‌ی هژمونی را مطرح کرد، هژمونی به مفهوم نوعی قدرت است که در ایجاد فرمان‌روایی از طریق رضایت عمومی اقدام می‌کند، نه از طریق زور.

فرق گرامشی با دیگر روشن‌فکران در این بود که او از طبقه‌ی کارگر بود. در هژمونی گرامشی تمام افراد به جای سرکوب به قدرتی پیوند می‌خورند که عاری از هر نوع ظلم و جبر است.

نویسنده: ژیلا روشن‌گر، عضو گروه حرکت برای تغییر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا