هر عمل فرهنگی متضمن مفهومی از انسان و جهان است
هر انسان وقتی به دنیا پا میگذارد از زمان تولد جایگاهی را در جهان از آن خود میسازد و جایگاهی در جهان به او تعلق میگیرد. این جایگاه برای انسان به معنای ساختن جهان از طریق تحول و تغییر است.
سوادآموزی در جوامع بشری برای همهی افراد بشر یک ضرورت مطلق است.
خصوصا در افغانستان که میزان بیسوادی طبق آمار رسمی سازمان ملل متحد؛ ۶۶ درصد مردم افغانستان از سواد محروم اند و ۳۴ درصد باسواد اند که بیشتر آنها تنها توانایی خواندن و نوشتن را دارند.
۹۰ درصد زنان و ۶۳ درصد مردان در روستاها و قریهها بیسواد اند. با توجه به این آمار؛ افغانستان وضعیت بدی را سپری میکند.
با این حال، سهلانگاری مسؤولان و نهادهای مربوطه، قابل توجیه نبوده و به معنای نادیده گرفتن انسانیت حقوق و ارزشهای بشری افراد جامعه است.
هر عمل فرهنگی متضمن مفهومی از انسان و جهان است. هر عمل فرهنگی که دانشآموز میآموزد، موضوعاش از جانب آموزگار است. این موضعگیری گاهی با صراحت بیشتر و گاهی هم کمتر تعبیری از انسان و جهان وجود دارد.
کرداری که آدمی با آن واقعیت را دگرگون میسازد، عمل سمتگیری است که این رویداد قابلفهم است که در آن ذهنیت و عینیت وحدت بخشیده میشود. عمل آدمیان که هدف نداشته باشند هدف چه درست و چه نادرست، چه افسانهای و چه غیر افسانهای، چه ساده و چه انتقادی؛ کردار شمرده نمیشود ممکن است عمل سمتگیری شمرده شود.
کتاب و روشهایی که آموزگاران برای دانشآموزان آموزش میدهند به ارزشی پی میبرد که افشا کنندهی فلسفهای از انسان است. فقط کسی که دارای طرز تفکر ماشینی باشد میتواند سوادآموزی بزرگسالان را به عملی صرفا تکنیکی (به مثابه ابزاری که آدمی برای سمتگیری به کار میبرد) تبدیل کند، ولی ما کوشش میکنیم کتابهای ابتدایی که در سطح بزرگسالان است را آموزش دهیم.
در این بخش، دو نوع کتاب ملاحظه معیار است. 1. کتاب ابتدایی بد. 2. کتاب ابتدایی خوب. که مولف در کتاب ابتدایی خوب از واژههای زایا استفاده میکند. هر دو در یک جنبهی اساسی همانند یکدیگرند. هر دو خواهان این هستند که واژههای زایای معینی را تجزیه کنند و از هجاها، واژهای جدید بهوجود آورند. بعد از واژهها داستانهای کوچکی را میسازند هر یک از این حالتها را در نظر بگیریم، میدانیم که این آموزگاران هستند که واژهها را بر میگزینند و به فراگیرنده عرضه میکنند.
فلسفه، تغذیهای کتاب ابتدایی آموزگار و دانشآموز است. باید دانشآموزان از واژههایی که آموزگار انتخاب میکند پر شود. بیسوادی در حکم کسانی در نظر گرفته شدهاند که کم تغذیه اند و درمان آن ریشهکن ساختن بیسوادی است.
اگر میلیونها نفر گرسنه و تشنهی کلمات و حروف هستند باید آنها را از این گرسنگی و تشنگی نجات داد. درک غیرساختاری که در کتاب مولفان وارد حیطهی شعور آموزگاران میشود، دید نادرستی که وجود دارد، بیسوادان را به عنوان انسانهای بیحاشیه رانده شده درمیآورد. این درحاشیه بودن نه تنها در فضای فزیکی؛ بلکه در فضای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، تاریخی هم وجود دارد.
آموزگاران مشاوران خیراندیشی هستند که در حاشیههای شهر بیسوادان لجوج (لجباز) را میجویند و آنان را به آغوش نیکبختی میخوانند. برنامههای سوادآموزی هرگز تلاشی برای آزادی نمیتوانند باشند، چون در این برنامه واقعیت نیست، نه تنها برای بیسوادان؛ بلکه با همهی کسانی که رابطهی تابعی دارند.
بدون شک تا به مسالهی سوادآموزی توجه ویژهیی صورت نگیرد و برای برداشتن موانع سوادآموزی و تهدیدات آن، گامهای جدی و عملی برداشته نشود، دستیابی به صلح، ثبات، احترام به ارزشهای حقوق بشرـ رفاه و آسایش و زندگی بهتر امکانپذیر نخواهد بود.
در نتیجه محرومیت، فقر، جهل، تعصب، دشمنی، کینه و نفرت نسبت به همدیگر روزبهروز افزایش یافته و دامنگیر همیشگی جامعهی ما خواهد بود.
پس بیاییم دست به دست هم بدهیم و بیسوادی را از جامعهی مان ریشهکن کنیم. فرایند سوادآموزی به مثابهی کنش فرهنگی برای آزادی عمل و فعل شناختن و دانستن است که در آن شاگردان در گفتوشنود با معلم نقش عنصر داننده را ایفا میکنند تنها به همین دلیل سوادآموزی تلاشی شجاعانه برای اسطورهزدایی از واقعیت است.
نویسنده: پروین مجددی، عضو گروه حرکت برای تغییر