ديالكتيك و تغييرات

زمانى، نام ديالكتيك را که مى‌شنيدم تعبيرم اين بود كه دیالکتیک به معناى مناظره و گفت‌وگو است، اما با مطالعه‌ی کتابی با نام «ماترياليسم ديالكتيك» اين تعريف گسترده‌تر شد که نه‌تنها به معناى گفت‌وگوست؛ بلکه تعبير ديگر آن تغيير و تبديل نیز هست. علاوه بر این، نشان‌دهنده‌ی شكاف‌هاى طبقاتى هم هست. هر چقدر روى مسلٔه‌ی ديالكتيك تعمق بيشتر شود به همان اندازه مفهوم آن نیز گسترده‌تر می‌شود. نام ديگر دیالکتیک، فلسفه‌ی مردمى است، زيرا شكاف‌هاى طبقات مختلف را نشان مى‌دهد از جمله طبقه‌ی كارگران (ستم‌ديدگان).

اگر امروز كارگران بخواهند كه رهبرى جامعه را به دست گيرند، ضرورى است كه بينش طبقاتى خويش را در شكل فلسفه بيان كنند. اين فلسفه در مقابل فلسفه‌هايى كه بيان‌گر بينش و مدافع استعمارگران هستند، نیست.

به اين طريق ماترياليسم ديالكتيك به معناى واقعى يك فلسفه‌ی مردمى است.

از زمان پيدايش انسان و به‌وجود آمدن طبقات مختلف بين مردم، فلسفه‌هاى متعددى هم در بين مردم به‌وجود آمده‌است كه هر كدام شكاف اصلى بين طبقات را بيان می‌کنند و به زبان ديالكتيك ارائه مى‌شود.

انگلس مى‌گويد: «در ماترياليسم ديالكتيك، جهان‌بينى ماترياليستى براى اولين بار به‌طور جدى تلقى شد و با پيوستگى منطقى دنبال شد، زيرا مصمم است كه جهان واقعى؛ طبيعت و تاريخ را آن چنان بفهمند كه در نظر هر كس كه بدان آزادانه و بدون داشتن توهم‌ها از پيش پنداشته ايده‌آليستى برخورد مى‌كند، جلوه مى‌کند. تصميم گرفته شد كه هر گونه پندار ايده‌آليستى كه با حقايق آن‌گونه كه هستند و در يك ارتباط توهمى هماهنگى نداشته باشد، بدون ترحم قربانى شود و ماترياليسم جز اين معنايى ندارد.»

ايده‌آليسم روح را بر ماده مقدم می‌دارد؛ اما ماترياليسم در جهان، كل مفاهيم اشيا و وقايع خاص را به نمايش مى‌گذارد، در نتيجه ما تغييرات را مشاهده مى‌كنيم؛ اما بايد گفت چطور مى‌توانيم مشاهده كنیم و بفهميم؟

تغيير را می‌توان هم به صورت ايد‌ه‌آليستى و هم به صورت ماترياليستى مشاهده كرد. در ايده‌آليستى تغيير الهى شمرده مى‌شود؛ اما در ماترياليسم تا عمق ماده مى‌رود، طورى كه جهان مادى را از درون خودش كاوش مى‌كند.

تغيير چه كمى و چه كيفى باشد، هميشه قابل مشاهده و قابل تشخيص است.

ماترياليسم ديالكتيك، جهان را مجتمعى از اشيا حاضر و آماده نمى‌داند؛ بلكه از پروسه‌هایی كه در آن‌ها همه چيز تغيير مى‌كند يا به‌وجود مى‌آيد يا هم از بين مى‌رود، اين‌گونه مى‌بيند؛ چون جوهر اين‌گونه از ديالكتيك حركت مى‌کند و اين حركت در بردارنده‌ی تمام تغييرات جهان مى‌باشد.

ديالكتيك به معناى درست آن مطالعه‌ی تضادها در نفس جوهر تمام اشيا است، جايى كه تضاد باشد آن‌ جا تكامل هم وجود دارد تا بفهميم چگونه تغييرات اجتماعى بوجود مى‌آيد؛ زيرا هدف ديالكتيك دنبال کرده تغييرات و ارتباطات واقعى در كل جهان بوده و هست. اصل مسئله هم جا دادن قوانين ديالكتيك در طبيعت و جامعه نیست؛ بلكه كشف آن‌ها در قسم آن است، زيرا عبارت از قوانين عام حركت و تكامل طبيعت، جامعه‌ی انسانى و تفكر است. ديالكتيك فقط و فقط يک شيوه‌ است، همچنان يك فلسفه‌ی عمل است كه به طور جدايى‌ناپذيرى با عمل مبارزه براى سوسياليسم متحد است.

اميدوارم با مطالعه‌ی جمعى آموزش توده‌ها و بسيج همگانى جامعه و كشور بحران‌زده‌ی خود را از اين معضل نجات دهيم.

نويسنده: سوسن نورى، عضو گروه حركت براى تغيير

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا