آشتی متناقص‌ها در اشیا و ذهن

دیالکتیک مفهومی است که در زندگی روزمره و همین‌طور سیستم آموزش و پرورش کاربرد که هیچ، حتا نامی از آن برده نمی‌شود.

واژه‌یی تاریخی که در دوره‌های مختلف معانی بسیاری را به خود گرفته است از جمله گفت‌وگو و هنر مباحثه کردن. فکر می‌کنم چگونگی تفسیر از این واژه آن را به دیالکتیک دوره‌ی قدیم، وسطی و جدید تقسیم می‌کند.

دیالکتیک شیوه‌ی یا روشی است که با بحث و گفت‌وگو بین دو دیدگاه به منظور رسیدن به حقیقت ایجاد شود.

دیالکتیک قدیم بر اصل عدم تناقض استوار بود (شی واحد ممکن نیست در آن واحد هم باشد، هم نباشد.)

همین اصل عدم تناقض پدیده‌ها و هستی را به صورت ثابت و پایدار جلوه می‌دهد در حالی که ما شاهد عدم ثبات و تغییر هستی و پدیده‌ها استیم. در دیالکتیک قدیم هر دو طرف بحث با استفاده از استدلال و مباحثه قصد متقاعد ساختن طرف مقابل را دارند که از نظر من اگر دیالکتیک از ابتدا به هدف اثبات ادعای خویشتن و متقاعد ساختن دیگری آغاز شود هدف رسیدن به حقیقت، ناخودآگاه رنگ می‌بازد و دیالکتیک به مفهوم آن در نزد سوفسطاییان نزدیک می‌شود، طوری که برای رسیدن به هدف خود به دلایل به ظاهر معتبر پرداخته و با سفسطه (هنر گماردن منطق در خدمت منافع خود) دنبال موفقیت، نه حقیقت بودند که معمولا چنین دیالکتیکی منجر به جدل می‌شود و دیالکتیک مفهوم ناخوشایندی به خود می‌گیرد که افلاطون آن را رد می‌کند. در جامعه‌ی امروزی ما بحث و گفت‌وگو به آسانی شکل نمی‌گیرد، برای ما بیشتر مفاهیم از قبل تعیین و تعریف شده بوده از یک نسل به نسل بعد انتقال پیدا می‌کند و همه یا این مفاهیم را همان طور که گفته شده، قبول دارند یا هم در ظاهر قبول دارند و دیالکتیک به عنوان عملی نامؤثر که باعث ضیاع وقت می‌شود، نام‌برده می‌شود؛ دلیل این برداشت ناخوشایند این است که در محدود اوقات که دیالکتیک می‌خواهد شکل بگیرد جایش را به سفسطه می‌دهد طوری که هر طرف بحث قصد قبولاندن ادعای خود را بر دیگری دارند و در پی جمع‌آوری اسناد و شواهد برای تایید ادعا خود استند.

هر دو طرف در بیانات همدیگر دنبال نقطه‌ی ضعف دیگری هستند و در آخر راهی جز چنگ زدن به تعصبات دینی، قومی و جنسیتی نداشته و معمولا یکی نظر به موقعیت اجتماعی بهتر بر دیگری مسلط می‌شود و بحث با استفاده از ادبیات تکفیری و انواع خشونت بسته می‌شود.

در چنین شرایطی نه تنها از دیالکتیک مفهوم ناخوشایند ایجاد شده، علاوه بر آن انسان‌ها را به گروه‌های موافق و مخالف تقسیم می‌کند و آنانی که از نظر اندیشه با ما تفاوت دارند از ما جدا و بر علیه ما هستند درحالی که تفاوت چیز بدی نیست به گفته سولوین «آن گونه که اضداد به توافق می‌رسند و ایجاد هماهنگی و زیبایی می‌کنند همانند آن اندازه زیبایی نمی‌آفرینند، طبیعت اضداد را دوست دارد و با آن‌هاست.»

شاید از سوی افرادی که از نظر تفکر و اندیشه همانند ما هستند تائید و تشویق شویم، اما نباید فراموش کنیم که این اضداد ما هستند که به ما فرصت آموختن و به چالش کشیدن خودمان را فراهم می‌سازند. اگر دیالکتیکی فکر کنیم به نتایج مثبت از جمله اتحاد خواهیم رسید به گفته‌ی هراکلیتوس «اتحاد چیزهایی هستند تمام و ناتمام، موافق و ناموافق، هماهنگ و ناهماهنگ.» تضاد از آن‌ جا ایجاد می‌شود که دیدگاه‌های مختلف وجود دارد، کافی‌ست جهت و دیدگاه را مشخص کنیم تا تناقص ظاهری رفع شود. به باور هگل دیالکتیک آشتی متناقص‌ها در اشیا و ذهن است.

دیالکتیک هگل براساس تناقص بنا شده؛ اما عدم تناقض را هم رد نمی‌کند فقط می‌گوید تناقص یکی از مراحل ضروری اندیشه است، مانند اندیشه‌ی هراکلیتوس، وی باور دارد شی واحد می‌تواند هم باشد هم نباشد. به عقیده‌ی او اشیا به مفهوم واقعی کلمه متناقص نیستند و تناقص ادعایی اشیا در تغییر و حرکت آن‌هاست، زنده امروز می‌میرد و کسی که امروز زنده نیست، فردا به دنیا خواهد آمد. هگل نیز مانند هراکلیتوس به جنگ اضداد تکیه می‌کند و جنگ اضداد به هیچ وجه به معنای تقابل منطقی نیست.

دیالکتیک هر سلسله اندیشه منسجمی حلقه‌های آن یکی به دیگری منطقا مرتبط باشد. نباید پنداشت که محرک جنبش دیالکتیک تنها ذهن است، بلکه هم در اشیا و هم در ذهن، دیالکتیک تنها اندیشه نبوده؛ زندگی عاطفی و احساسات را هم در بر دارد، به عبارتی حرکت از ذهنیت به عینیت و بر عکس آن دیالکتیک است.

نویسنده: نرگس حکاک، عضو گروه حرکت برای تغییر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا