هنر- خلاق و هدف‌مند

گرستن می‌گوید: «انسان موجودی‌ست اندیش‌مند» و مولوی با بیان شاعرانه می‌گوید

ای برادر تو همـه اندیشه‌ای

مابقی خود استخوان و ریشه‌ای

این اندیشه و اندیشیدن شکل مشخص‌کننده‌ای انسان است که به اشکال و انواع مختلف ظاهر می‌شود. یکی از کلی‌ترین بیان اندیشه‌ی انسانی، هنر است. هنر شکلی از آگاهی و فعالیت انسانی و توصیف‌گر جهان و جامعه است.

تاریخ نخستین آثار هنری انسان را می‌توان در حدود ۲۰۰۰- ۶۰۰۰ سال پیش دانست. در بین انسان‌های اولیه، هنر رابطه‌ی مستقیم و ضروری با کار داشت و به مرور زمان این رابطه پیچیده‌تر و غیرمستقیم‌تر شد، در نتیجه در شرایط گروهی و سازمان‌یافته‌‌ی انسانی که در هر دوران تاریخی و تکامل آن به صورت جوامع بشری دارای ارزش‌های مادی و هنری گوناگون بودند. به همین ترتیب تکوین اجتماعی از درون مسیر تکوین انسانی به‌وجود آمد. بنابراین اگر بخواهیم هنر را تعریف کنیم، می‌توان گفت که هنر عبارت از فعالیت خلاق و هدف‌مند که انسان طی آن ماهیت اجتماعی و قواعد ایجاد‌ نگرش به‌خاطر دگرسازی یا بهترسازی جامعه و طبیعت تجلی می‌یابد. لذا مطلب را نه در آن‌سوی جامعه حل کرد؛ نه در آن‌سوی طبیعت، بلکه در درون جامعه و طبیعت حل کرد.

هنر هم‌زمان با پیدایش انسان و کار به‌وجود آمده است. یکی از هنرهایی که بشر در طول تاریخ بر آن نایل شده، کشف زبان یا همان قدرت سخن گفتن است‌. زبان با تفکر و بر شالوده‌ی کار پدیدار شد. انسان در روند طولانی شدن‌اش توانست همراه با آماده ساختن دست برای به‌کار بردن ابزار، زبان را نیز در حفره‌ دهان آزاد کند و به افراد شگفت‌انگیز و سخن‌گویی مبدل کند.

کشف الات، ابزار و قدرت سخن ناشی از حرکت با هم، هماهنگ بود. بنابر این از ابتدای کار برای بشر صورت اجتماعی داشته است. از آن جایی که انسان به هنر قانع نمی‌شود؛ یعنی همواره در تلاش ارتقای آن است، در طول تاریخ هم به زبان یا همان سخن گفتن ساده اکتفا نکرده و سعی در ساختن کلمات موزون برای بیان بودند که بلاخره توانستند، شعر و موسیقی را بیافرینند.

آن‌چه که از هنر باید طلبید تعهد اجتماعی است، نه جانب‌داری تاریخی هنر، خدمت لن به سمت تکامل مترقی اجتماعی است نه تبعیت حتمی از این سبک یا آن سبک؛ تاریخ هنر معرف پیوند دائمی هنر با تحولات اقتصادی، اجتماعی و جامعه بشری است که ناشی از روابط پایدار هستی اجتماعی و آگاهی اجتماعی است.

هنر و جامعه رابطه‌ی متقابل دارند، ولی این تقابل به مفهوم هم‌گرائی نیست، مهم این است که جامعه و هنر بر هم اثر می‌گذارد و جامعه‌ هنر را از وجود خود می‌داند و بر آن دلبستگی دارد.

هنرمند وقتی به یک آفرینش هنری دست می‌زند که نیازی در او شکل گرفته باشد‌، که بی‌شک این نیاز در ماورای جامعه مطلقاَ فردی نیست، بلکه نیازی است که دیگران در آن سهیم هستند؛ زیرا در غیر این‌ صورت آفرینش او جنبه هنری نخواهد داشت. انسان و جامعه هر دو در روند مناسبات اجتماعی پیام دهنده‌ای یکدیگر اند و از این جهت هنر شکلی از شعور اجتماعی انسان است.

به این ترتیب به نتیجه می‌رسیم که هنر و جامعه لزوما به هم پیوستگی ناگسستنی دارند یعنی هیچ هنری نیست که از اجتماع بر کنار و در مقابل هیچ جامعه‌یی هم نیست که تحت تاثیر هنر قرار نگیرد. همان‌طوری که هنر و جامعه در تضاد اند در تغییر نیز استند، چون همه‌چیز در حال تکامل و تغییر نوین است.

خلق یک اثری هنری صرفا ناشی از یک ذهن ناب که مطلقا جدا از محیط عمل می‌کند نیست؛ بلکه بازتاب واقعیت است؛ عینی بر حرکت پویای اجتماعی او؛ پس می‌توان گفت که یک اثری هنری رابطه‌‌ی دایمی بین ذهن انسان با خود انسان؛ طبیعت و محیط‌اش وجود دارد.

در آینده انسان در آثار هنری، تضاد خود و پیرامون خود به آسانی تشخیص خواهد داد و نبرد کهنه و نو را نه به صورت تصادفی؛ بلکه به طریق سازمان یافته به کیفیتی تازه مبدل خواهد کرد.

نویسنده: نادیه ناصری، عضو گروه حرکت برای تغییر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا